چکیده
یکی از احادیث معروف پیامبر(ص) حدیث «خلفاء أمتی اثناعشر، کلهم من قریش» است که در منابع حدیثی شیعه و سنی آمده است؛ اما در این میان، شیعیان زیدیمذهب از آن جهت که این حدیث را مخالف آموزه اصلی خود در باب امامت بنیفاطمه دیدهاند، از نقل آن خودداری کرده و در اندک مواردی هم که این حدیث را بازگو کردهاند، به رد آن پرداخته و آن را حدیثی غیر مشهور دانستهاند. زیدیه در بسیاری از آثار حدیثی و کلامی خود که جای نقل این روایت است، عمداً از نقل این حدیث خودداری کرده و اگر در مواردی هم این حدیث را ذکر کردهاند، برای نقد شیعه اثناعشری است. این مقاله با بررسی حدیث «خلفاء امتی اثناعشر، کلهم من قریش» در منابع حدیثی و کلامی زیدیه، به واکاوی آن از دیدگاه زیدیه میپردازد و دلیل تأویل این حدیث از سوی زیدیان را مخالفت این حدیث با اصلیترین مبنای فکری زیدیه در امامت یعنی قیام به شمشیر میداند.
کلیدواژهها
زیدیه، حدیث اثناعشر، نص بر امامت
مقدمه
بیشتر زیدیان معتقدند پیامبر به امامت سه امام اول، یعنی حضرت علی و حسنین(ع) تصریح کرده است و درباره جانشینی پس از ایشان معتقدند نصی از پیامبر وجود ندارد. آنان معتقدند هر یک از فرزندان حضرت فاطمه (س) قیام به سیف کند، امام است. در این میان حدیث معروف اثناعشر، شمار جانشینان پیامبر را «دوازده امیر» یا «دوازده خلیفه» معرفی کرده است که با باور زیدیان در تضاد است. در اینجا این پرسش پیش میآید که علمای زیدیه با این حدیث چه برخوردی کرده و به چه دلیل این حدیث را رد کردهاند. توجیه زیدیه در نپذیرش این حدیث چیست؟ به نظر میرسد زیدیان به دلیل باورهای خاص خود از جمله روشننبودن تعداد ائمه، نبود تقیه در اعلام امامت و وجوب قیام به سیف در هر زمان و مکان، به عنوان ویژگیِ مقوّمِ امامت، به این حدیث معتبر اعتنایی نکردهاند.
با بررسی بسیاری از آثار زیدیه، در بیشتر قریب به اتفاق این آثار حتی اشاره تلویحی به این حدیث نشده است. در کتاب مجموع کتب و رسائل القاسم بنابراهیم الرسی دو رساله با عنوان «الردّ علی الرافضه» و «الردّ علی الروافض من اهل الغلو» وجود دارد که در رد شیعه اثناعشری است؛ اما حتی برای رد عقاید شیعه، اشارهای به حدیث اثناعشر نشده است. همچنین با جستجو در کتاب مجموع رسائل الإمام الهادی إلی الحق و کتاب المصابیح نوشته ابوالعباس احمد بنابراهیم و کتاب النجاه لمن اتبع الهدی تألیف ناصرالدین احمد بنیحیی و کتاب حقائق المعرفه فی علم الکلام تألیف احمدبن سلیمان، حتی ضمنی به این حدیث اشارهای نشده است.
با بررسی آثار زیدیه در این زمینه، رویکرد نویسندگان این فرقه را میتوان به سه دسته تقسیم کرد: 1. آثاری که در آنها به حدیث مشهور اثناعشر اشاره شده است؛ اما با توجیه «عدم شهرت حدیث» به نقد سندی و محتوایی حدیث پرداختهاند که این آثار در میان آثار زیدیه بسیار کم است؛ 2. آثاری که در آنها کلمه «اثناعشر» برای تعریف امامیه یا اعتقاد آنان و نقد اثناعشریه به کار رفته است و فقط اشاره تلویحی به حدیث اثناعشر یا مشابه آن داشتهاند و از ذکر متن حدیث خودداری کردهاند؛ 3. آثاری که با توجه به موضوعشان باید به حدیث میپرداختند، اما اشارهای به آن نکردهاند که بیشتر قریب به اتفاق آثار زیدیه در این طیف قرار میگیرند. به نظر میرسد زیدیه عمداً با ذکر نکردن متن حدیث اثناعشر از درگیر کردن خود با این موضوع، خودداری کردهاند. در ادامه به نقد و بررسی رویکردهای گوناگون زیدیه در این زمینه میپردازیم.
ذکر حدیث با ادعای جعل حدیث به دست منصور عباسی
یکی از معدود بزرگان زیدیه که به حدیث اثناعشر تصریح کرده است، احمد بنمحمد بنصلاح شرفی(م 1055) صاحب کتاب عدة الأکیاس فی شرح معانی الأساس[1] است. وی در نقد دیدگاه امامیه مینویسد: «امامیه میگویند طریق امامت نص است. آنها قائلاند: نص دو نوع است: اجمالی و تفصیلی. نص اجمالی به عقیدۀ آنها این قول پیامبر است که فرمود: "ائمه پس از من به تعداد نقبای بنیاسرائیلاند" و نص تفصیلی، روایتی است که به عقیده خودشان از پیامبر نقل میکنند که به ائمه تصریح کرده است که از این قرار است: علی بنابیطالب، حسن و حسین، علی بنحسین، محمد بنعلی باقر، جعفر صادق، موسی بنجعفر، علی بنموسی الرضا، محمد بنعلی، علی بنمحمد، حسن بنعلی عسکری و منتظر که به عقیده آنها محمد بنحسن است. وقتی حسن عسکری در سال 260ق در سامرا از دنیا رفت و فرزندی به جای نگذاشت، در کار خود دچار اختلاف شدند» (شرفی، ۱۴۱۵: 2/ 192؛ نیز ر.ک: همان: 1/ 214).
وی در ادامه با استناد به سخنان فردی به نام شمسالدین عبدالصمد بنعبدالله دامغانی[2] مدعی میشود حدیث «ائمه بعد از من به عدد نقبای بنیاسرائیل دوازده نفرند» را منصور عباسی جعل کرده و شیعیان سخن امام صادق(ع) در رد این حدیث را نپذیرفتهاند و حرف منصور عباسی را بر سخن امام صادق مقدم داشتهاند و اینچنین اثناعشریه به وجود آمد. وی در این زمینه مینویسد:
دامغانی در شأن امامیه میگوید: کتب اهل مقالات اتفاق دارند که امامیه مذهبشان را از امامان و ثقات نگرفتهاند، بلکه منصور دوانیقی پس از قتل محمد نفس زکیة و برادرش ابراهیم و عدهای از فاضلان علویه، گمان میکرد ممکن است قائمی از آنها علیه او قیام کند تا خلافت را از او بگیرد؛ پس در پی چارهای برای حفظ خلافت خویش بود که گروهی از شیعه را دید که قیام امام را انکار کرده و اعتقاد دارند امام به نص است نه قیام و اکنون آن امام غایب است که این گروه کیسانیه بودند. پس راه چاره را یافت و به جاهای مختلفی که میپنداشت جاهلان شیعه در آنجا هستند، کسانی را فرستاد که این شبهه را در بین آنها رواج دهند. دستور داد که این مذهب بین آنها رواج داده شود و نسخهای هم برای آنها جعل کرد و به همراه بعضی پیروان خود فرستاد و به آنها دستور داد که تظاهر به شیعهبودن کنند و آن را به جاهلان شیعه القا کنند. مضمون نسخه چنین بود: «بنی اسرائیل دوازده نماینده داشتند و پس از عیسی نیز دوازده نفر در امتش بودند. جبرئیل لوحی آورد که در آن نام خلفای امت بود و اینکه آنها پس از حضرت محمد صلی الله علیه و آله دوازده نفر هستند. پنج نفر از آنها تا جعفر صادق گذشتهاند و این جعفر ششمین آنها است - زیرا مردم میدانستند که جعفر انسان زهدپیشهای است - و شش نفر باقیمانده از نسل او هستند. بنابراین جاهلان شیعه به این مذهب اعتقاد پیدا کردند. وقتی این خبر به گوش جعفر صادق رسید آن را انکار کرد؛ ولی آنها زیر بار نرفتند و گفتند: جعفر به خاطر تقیه این مطلب را انکار میکند و راه خود را ادامه دادند و پس از آن هرکس ادعای خلافت کرد، دشمن دشمنان او شد و مردم تلاش میکردند او را از بین ببرند و خوار کنند چون اعتقاد داشتند که نص بر امامت به غیر او وارد شده است و با این مسئله، خواسته منصور حاصل شد» (شرفی، ۱۴۱۵: 2/ 197-196).
در باب پیدایش شیعه اثناعشری دیدگاههای مختلفی در منابع ملل و نحل آمده است؛ اما هیچیک به ادعایی که شرفی در کتاب عدة الاکیاس بیان کرده است، اشارهای نکردهاند، بلکه شیعه معتقد است پیامبر بر یاران حضرت امیر(ع) نام شیعه را نهاد و با بیان احادیثی همچون غدیر، منزلت و دهها حدیث دیگر، امامت حضرت علی(ع) را بیان کرد و با حدیث «خلفاء امتی اثناعشر» به دوازده امام بعد از خود تصریح کرد که فقط بر شیعه اثناعشری منطبق است؛ اما از آنجایی که این حدیث با مبنای زیدیه در امامت سازگار نیست، شرفی در کتاب عدة الاکیاس به توجیه این حدیث پرداخته و مدعی شده حدیث اثناعشر را منصور عباسی جعل کرد و حال آنکه این حدیث در بسیاری از منابع معتبر حدیثی شیعه و سنی آمده است. این ادعا فقط در این کتاب آمده و دیگر زیدیان و مخالفان امامیه از جمله اهل سنت، از این مطلب یادی نکردهاند.
بخاری (م 256ق) و مسلم (م261ق) در صحیح خود از طریق «جابر بنسمره» صحابی رسول خدا(ص) از آن حضرت نقل کردهاند که فرمود: «یکون اثناعشر أمیراً ... کلّهم من قریش» (بخاری، ۱۴۲۲: 1261، ح7139؛ مسلم، ۱۳۷۵: 3/ 1452). همچنین بزرگانی مثل احمد بنحنبل، ابنکثیر و دیگران این روایت را در آثار خود نقل کردهاند. (ابنکثیر، ۱۴۰۷: 1/ 153؛ احمد بنحنبل، بیتا: 5/ 87؛ بیهقی، ۱۴۰۵: 6/ 520؛ طبرانی، ۱۹۸۴: 2/ ۱۹۵-197). بخاری به غیر از نقل این روایت در صحیح خود در کتاب التاریخ الکبیر نیز این حدیث را نقل کرده است که پیامبر فرمود: «پس از من دوازده امیر خواهد آمد ... همه از قریشاند» (بخاری، بیتا: 3/ 185).
ترمذی نیز حدیث جابر بنسمره را در سنن خود به چند طریق نقل کرده و پس از نقل حدیث میگوید: «حدیث حسن و صحیح است» (ترمذی، بیتا: 4/ ۵۰۱، ب 46 و همان: ح 2223). در یکی از نقلهای مسلم به نقل از جابر بنسمره
(مسلم، ۱۳۷۵: کتاب اماره، ب1، ح10. ابنحجر عسقلانی، بیتا: 538) و احمد بنحنبل (5/ و87) و ابیداوود سجستانی (1/ 712) حدیث یادشده با عبارت «اثنا عشر خلیفة» ذکر شده است.
علمای دیگری از اهل سنت نیز حدیث بالا را با سند صحیح در آثار خود آوردهاند. از جمله «حاکم نیشابوری»، «سیوطی»، «خطیب بغدادی»، «بیهقی»، «طبرانی»، «ابنحجر عسقلانی»، «ابونعیم اصفهانی» این حدیث را نقل و به صحت آن اذعان کردهاند (حاکم، ۱۴۰۶: 3/ 618 سیوطی، بیتا: 9؛ خطیب بغدادی، بیتا: 14/ 353 ؛
بیهقی، ۱۴۰۵: 6/ 520؛ طبرانی، ۱۹۸۴: ۲/ 195؛ ابنحجر عسقلانی،
۱۴۲۴: ۱۵/ ۸۸۷۰-8877)؛ بنابراین ادعای جعل حدیث اثناعشر به دست منصور عباسی یک ادعای بدون دلیل است. حتی عبدالله بنحمزه (614م) یکی از مهمترین امامان زیدیه در کتاب المجموع المنصوری به این روایت مجعول اشاره کرده و آن را رد کرده است.
پذیرش حدیث و تعیین مصداق دوازده امام بر اساس تفکر زیدیه
علی بنعبدالله بنقاسم شهاری صنعانی (م1190)، در کتاب بلوغ الأرب و کنوز الذهب فی معرفة المذهب، به حدیث «اثناعشر نقیباً» تصریح، اما آن را بر اساس تفکر زیدیه تفسیر میکند. شهاری در این باره مینویسد: «میتوان برگزیدگان اهل بیت بعد از حسین بنعلی را برشمرد. پس از قتل حسین، سه نفر میمانند و چهارمی ندارند که عبارتاند از زید بنحسن و حسن بنحسن و زینالعابدین. بعد از این سه نفر، دوازده پسر به اندازه پسران یعقوب هستند. از نسل این دوازده پسر، دوازده سبط پیامبر حاصل آمدند که به اندازه فرزندان بنیاسرائیل هستند». وی در ادامه برای تأیید سخن خود حدیثی از شیخ صدوق در این زمینه نقل میکند تا بتواند دیدگاه خود را اثبات کند. او مینویسد:
ابوجعفر ابنبابویه قمی روایت کرده عبدالله بنعبدالله بنحسن حسنی گفت: از ابالحسن علی بنموسی الرضا در مورد چیزهایی که درباره بنیالافطس گفته میشد، سؤال کردم فرمود: خداوند از نسل یعقوب دوازده سبط آورد و از نسل حسن و حسین نیز دوازده سبط آورد، از حسن شش نسل منتشر شد. حسن بنعلی این شش نسل را باقی گذاشت که نسلشان هرگز قطع نمیشود. سپس فرزندان حسین بنعلی را شمرد. پس از این شش نسل از فرزندان حسین هستند و شش نسل هم که ذکرشان گذشت از نسل حسن بودند که نسلشان تا زمانی که تکلیف قطع نشده، قطع نمیشود. آنها به منزله اسباط بنیاسرائیل هستند و حجت خدا بر خلق او و مایه امنیت اهل زمین از عذاب هستند. وقتی این را فهمیدی این را هم بدان که همۀ این دوازده نفر اصول دین را از پدرانشان و پدرانشان هم از پدرانشان و آنها از امیرالمؤمنین و او از پیامبر و پیامبر از جبرئیل و جبرئیل از خدا گرفت و آن اصول، سه اصلاند که عقاید دینشان بر پایه آنها بنا شده است که آنها را به نسل خود رساندهاند. اهل هر دورهای از ائمه دوازدهگانه بر صحت این سه اصل اجماع کردهاند»
(شهاری صنعانی، 1423: ۲۴۶-260).
این عبارات نشان میدهد نویسنده کتاب حدیث اسباط دوازدهگانه را قبول کرده است؛ اما آن را بر اساس تفکر خودشان که هر فاطمی قیامکننده از نسل حسن یا حسین، امام است، تفسیر کرده است و به همین علت، شش نسل را از امام حسن و شش نسل را از امام حسین(ع) درست کرده است تا با مبنای زیدیه در باب امامت هماهنگ گردد. آنچه از این متن به دست میآید این است که نویسنده، حدیث اثناعشر را که میگوید تعداد امامان مطابق با نقبای بنیاسرائیل است قبول دارد و حتی راوی حدیث را شیعهای اثناعشری معرفی میکند؛ اما در تفسیر حدیث، افرادی را معرفی میکند و تطبیق میدهد که بتواند دیدگاه خود را ثابت کند؛ یعنی از دوازده شخص به دوازده طبقه تفسیر میکند تا هر فاطمی قیامکننده را شامل شود.
اشاره به حدیث با ادعای عدم شهرت
امام منصور بالله عبدالله بنحمزه از مشهورترین امامان زیدیه که در سال 593 قمری ادعای امامت کرد، معتقد است حدیث اثناعشر، روایت مشهوری نیست. وی درباره نص سه امام نخست روایات فراوانی میآورد و درباره بقیه ائمه، قائل به دعوت و قیام است. وی دلیل امامت بعد از حسنین را قیام به سیف معرفی میکند و در نقد امامیه مینویسد: «امامیه میگوید: راه امامت، نص آشکار در مورد ائمه سهگانه است و بعضی از آنها ادعا میکنند که چنین نصی در مورد همه ائمه اثناعشر از اولاد حسین نیز وجود دارد. بعضی از آنها نیز راه دیگری برمیگزینند؛ اما آنچه نظر همه آنها را باطل میکند، این است که اصلاً نص آشکار وارد نشده است» (منصور بالله، ۱۴۲۲: 1/ 338). وی در ادامه و در بیان راههای امامت، راههای نص و عقد و اختیار را راههای انتخاب امام برشمرده و معتقد است نص از خدا و رسول راه مشترک امامیه و زیدیه است و دو راه دیگر عقیده معتزله است. وی در تبیین دیدگاه خود میگوید: «دلیل بطلان نظر امامیه این است که نص جلی درباره سه امام نخستین وجود دارد؛ ولی در مورد اولاد امام حسین(ع) چنین نصی وارد نشده است». وی برای بطلان دلیل «امامیه» یا «اصحاب نص» میگوید: «اگر ادعای آنان صحیح بود، باید برای امت آشکار باشد؛ پس ادعای امامیه باطل است و اگر ادعای آنان را بپذیریم، دیگر ارکان دین، استواری خود را از دست می دهد» (همان: 1/343).
حسین بنبدرالدین (م 663ق) یکی دیگر از بزرگان زیدیه بدون بیان اصل حدیث اثناعشر به نکتهای اشاره میکند که نشان میدهد نویسنده از حدیث اثناعشر اطلاع دارد؛ ولی به سبب برخی مسائل از بیان حدیث خودداری میکند و فقط به رد آن میپردازد. عبارت حسین بنبدرالدین چنین است: «اگر (امامیه) ادعایی که درباره واردشدن نص دارند، درست بود، باید آن نص ظاهر و مشهور میبود؛ در حالی که اینگونه نیست». مصحح زیدیمذهب کتاب در تبیین این دیدگاه به حدیث اثناعشر اشاره میکند؛ اما مثل نویسنده کتاب به رد آن میپردازد و مینویسد: «یشیر (المولف) إلی قول الإمامیة بأن الأئمة اثناعشر نصّ النبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم علیهم بأسمائهم و أوصافهم و تفاصیل حیاتهم بدقه، فالمؤلف یقول: إن کلامهم لو کان صحیحا لما أستأثر بعلمه الإمامیة دون سواهم إذ لا سبب یسوغ ذلک: این سخن صاحب کتاب به قول امامیه اشاره دارد که میگویند ائمه دوازدهگانه، نص پیامبر است که به اسامی و اوصاف و جزئیات زندگی آنها به دقت تصریح کرده است. به همین علت مؤلف کتاب میگوید: اگر سخن آنها درست باشد، چرا دیگران به غیر از امامیه به این علم دسترسی پیدا نکردند و حال آنکه دلیلی در این ترجیح وجود ندارد»(حسین بنبدرالدین، ۱۴۲۲: 430). در پاسخ به حسین بنبدرالدین میتوان گفت حدیثی که به اسم و اوصاف آنان اشاره کرده است، بیشتر در کتابهای شیعه امامیه اثناعشری یافت میشود؛ اما حدیث «خلفا امتی اثناعشر» از روایات بسیار مشهور نزد اهل سنت است و در بسیاری از آثار حدیثی اهل سنت و در صحاح ششگانه آنان آمده است که قبلاً به برخی از این آثار اشاره شد؛ بنابراین دیدگاه وی که میگوید حدیث اثناعشر مشهور نیست، صحیح نمیباشد. نویسنده اگر به آثار اهل سنت مراجعه میکرد، حتماً از این حدیث اطلاع مییافت و متوجه میشد که این حدیث از احادیث مشهور میان شیعه و سنی است.
نویسنده کتاب عدة الاکیاس از دیگر بزرگان زیدیه نیز در رد حدیث اثناعشر به شهرتنداشتن حدیث اشاره کرده و با آوردن عبارت «وأمّا دعوی الإمامیة باختصاصها لمعینین من أولاد الحسین علیه السلام، فهی باطلة لا أصل لها» به رد عقیده امامیه پرداخته است. او در ادامه مینویسد:نصی بر شخص معینی غیر از سه نفر که علی و حسن و حسین(ع) هستند، وجود ندارد وگرنه مشهور بود. اگر قائل باشیم که برای غیر از این سه نفر نصی وارد شده است، لازم بود که این نصِ مورد ادعا همانند سه نص قبلی مشهور باشد و همه مردم آن را بشناسند؛ زیرا چیزی که از نظر علمی و عملی مبتلا به همه است، همانگونه که بارها گفته شد، باید مشهور باشد؛ زیرا بر وجوب مشهوربودن چنین اموری مانند نماز و روزه و حج و دیگر اصول شریعت، اجماع وجود دارد و امامت یکی از بزرگترین مسائل اصول است (شرفی، ۱۴۱۵: ۲/ ۱۹۱-193).شرفی در جای دیگر به صورت مبهم به حدیث اثناعشر اشاره میکند و مینویسد: «ائمة زیدیه و طرفدارانشان میگویند: این نص در مورد علی و حسنین است و در مورد باقی ائمه، نص اجمالی است و اجماع عترت و طرفدارانشان این نص اجمالی را تفسیر میکنند و همچنین اجماعشان بر این است که کسی که مردم را به یاری خویش و جهاد با او دعوت کند و تمام شروط امامت را داشته باشد، امام است و اطاعتش واجب است». وی در ادامه فقط بیان میکند که امامیه به نص جلی بر اثناعشر اعتقاد دارند(شرفی، ۱۴۱۵: ۲/ 136-137).
فقط این نویسندگان بودند که با اشاره ضمنی به حدیث اثناعشر بر این نکته تأکید داشتند که حدیث اثناعشر حدیث مشهوری نیست و اگر زیدیه به نص بعد از امامت حسنین(ع) اعتقادی ندارد به سبب شهرتنداشتن نص در این زمینه است و حال آنکه بیان کردیم حدیث «خلفاء امتی اثناعشر» از احادیث مشهوری است که در کتابهای حدیثی شیعه و سنی آمده است و به همین علت دلیل زیدیه برای ذکرنکردن آن، بیشتر جنبه اعتقادی و سیاسی داشته است.
شاید مهمترین دلیل سکوت زیدیه در این زمینه، به اعتقاد آنان به قیام با شمشیر برمیگردد که هر امامی که از نسل امام حسن یا امام حسین(ع) باشد و قیام کند، امام است، وگرنه نبود شهرتی که زیدیه بر آن اصرار دارند، صحیح نیست. میتوان استفاده گزینشی زیدیه در نوع برخورد با کتابهای اهل سنت در اثبات عقاید خود و استفادهنکردن از حدیث اثناعشر را دید. در کتابهای زیدیه برای اثبات ولایت امام علی(ع) و نیز واقعه غدیر به صورت وسیع به کتابهای اهل سنت تمسک جسته شده است (ر.ک: مؤیدی، ۱۴۲۲: [3]/ ۱۴۹-163)؛ اما درباره حدیث اثناعشر ادعا میکنند شهرت ندارد؛ در حالی که این حدیث در همان کتابهایی آمده است که از آنها استفاده کردهاند.
تقطیع حدیث و استفاده تأویلی از آن
روایتی از پیامبر(ص) وجود دارد که به جانشینان پس از پیامبر اشاره میکند و زیدیه و امامیه هر دو بخشی از آن را قبول دارند. در این حدیث به امامبودن امام حسن و امام حسین(ع) پس از حضرت علی(ع) تصریح شده است. مضمون روایت چنین است: «الحسن و الحسین إمامان قاما أو قعدا و أبوهما خیر منهما» (مفید، 1413: ص303؛ منصور بالله، ۱۴۲۲: 1/341)؛ اما ادامه این حدیث در کتابهای شیعه و زیدیه به گونههای مختلف بیان شده است.
ادامه حدیث در کتابهای شیعه چنین آمده است: «و الائمة بعد الحسین تسعه من صلبه» (ابنعقده کوفی، 1424: 168؛ بحرانی، 1413: ۲/ 391) و «یخرج من صلب الحسین تسعة من الائمة» (ابنطاووس، 1420: 523؛ بحرانی، بیتا: 206). گاهی در انتهای حدیث به تعداد نقبای بنیاسرائیل هم اشاره شده است (عاملی نباطی، 1384: 112-118، 122-130، 143 و 153؛ خزاز رازی، 1401: 117).
گفتنی است در مصادر زیدیه به ادامه حدیث اشارهای نشده است. امام المنصور بالله از پیامبر نقل میکند: «الحسن و الحسین إمامان قاما أو قعدا و أبوهما خیر منهما». او امامت سه امام اول را با نص، ثابتشده میداند؛ اما از ادامه حدیث یادی نمیکند (منصور بالله، ۱۴۲۲: 1/341). بسیاری از امامان و علمای زیدیه در آثار خود برای منصوصبودن ائمه سهگانه نخست، به این حدیث استناد کردهاند؛ اما اشارهای به ادامه حدیث نکردهاند. از جمله این آثار میتوان به این موارد اشاره کرد: مجموع کتب و رسائل الامام قاسم بنابراهیم الرسی (رسی، ۱۴۲۲: 2/ ۱۸۶-192)، مجموع کتب و رسائل محمد بنقاسم (محمد بنقاسم، ۱۴۲۳: 112)، مجموع رسائل الإمام الهادی (یحیی بنحسین، ۱۴۲۱: 195)، الإصباح علی المصباح فی معرفة الملک الفتاح (مؤیدی، ۱۴۲۲: 169 و 172 )، عدة الأکیاس فی شرح معانی الأساس (شرفی، ۱۴۱۵: ۲/ 184)، مجموع رسائل منصور بالله (منصور بالله، ۱۴۲۲: 1/ 341)، العقد الثمین فی معرفة رب العالمین (حسین بنبدرالدین، ۱۴۱۵: 51)، شرح الرسالة الناصحة بالادلة الواضحه (ابنسلیمان، ۱۴۲۳: ۲۶۱-262)، الاصول الثمانیه (محمد بنقاسم، ۱۴۲۱: 67).[4]
نتیجهگیری
با توجه به مطالب ذکرشده به این نکته میتوان رسید که بیشتر بزرگان زیدیه حدیث «خلفا امتی اثناعشر» را در منابع خود نه به تصریح و نه به اشاره بیان نکردهاند و به سبب پذیرش مبانی خاص خود در امامت فرزندان فاطمه، با بیاعتنایی از کنار این حدیث گذشتهاند؛ اما برخی از علمای زیدیه با ذکر این حدیث در منابع خود، به توجیه و تأویل این حدیث روی آورده و با این توجیه که حدیث شهرت ندارد، به رد آن پرداختهاند. برخی دیگر با ادعای جعل حدیث به دست منصور عباسی به نقد حدیث پرداختهاند که نشان میدهد زیدیه به عمد این حدیث را ذکر نکردهاند؛ بنابراین میتوان گفت زیدیه از این حدیث اطلاع کامل داشتهاند و بزرگان زیدیه با این حدیث آشنا بودهاند؛ اما چون با عقاید آنان در تضاد است، از ذکر حدیث مشهور «خلفا امتی اثناعشر» خودداری کردهاند و احادیث مشابه را هم به ادعای شهرتنداشتن یا جعلیبودن رد کردهاند.
[1]. این اثر خلاصه کتاب دیگر نویسنده با نام شفاء صدور الناس بشرح معانی الاساس است که در دو جزء تدوین شده است و با خاتمهای با عنوان فرقه ناجیه تمام میشود.
[2]. دامغانی در ابتدا دوازدهامامی بود و سپس تغییر مذهب داد. اطلاعات چندانی از ایشان وجود ندارد؛ اما کتاب وی چاپ شده است.
[3]. نویسنده از افرادی چون «ذهبی»، «سیوطی»، «غزالی»، «ابنحجر هیتمی»، «ابنحجر عسقلانی»، «ترمذی» و «احمد بنحنبل» روایت نقل میکند. همچنین حدیث منزلت را از «ابنأبیشیبه»، «مسند احمد به ده سند»، «مسلم بالای هفت طریق»، «بخاری» و «مسلم» در صحیحشان، «ابوداوود»، «نسائی»، «ترمذی»، «ابنماجة»، «حاکم صاحب مستدرک»، «طبرانی»، «خطیب»، «عقیلی»، «شیرازی» و «ابنالنجار» نقل میکند (ر.ک: ابراهیم بنمحمد مؤیدی، الإصباح علی المصباح فی معرفة الملک الفتاح، قاهره: انتشارات دارالافاق العربیة، چ۱، 1421).
[4]. جالب است بدانیم مصحح کتاب الاصول الثمانیه محمد بنقاسم بنابراهیم رسی (م 284ق) در پاورقی کتاب، حدیث «الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا» را به کتاب خزار قمی آدرس میدهد؛ اما با اینکه در کتاب خزاز قمی حدیث به صورت کامل آمده است، حدیث را به صورت ناقص میآورد و به امامان پس از امام حسین اشاره نمیکند (محمد بنقاسم، ۱۴۲۲: 67).
نویسندگان: مهدی فرمانیان ، مریم اسماعیلی
منبع : فصلنامه شیعه پژوهی/ دوره 5/ شماره 16/بهار و تابستان 1398.
واحد علمی سایت ـ معاونت پژوهش