سید رضی
تهیه و تنظیم: روح الدین مهدوی خواه
تذکر: مقاله حاضر تلفیقی از مقالات مختلف اینترنتی است.
قرن چهارم هجري را بايد «عصر طلايي تاريخ تمدن اسلامي» ناميد؛ عصري كه با وضع جديد سياسي اجتماعي در زمان خلفاي عباسي و قدرت يافتن جريانهاي شيعي ديلميان و آل بويه و تضارب افكار و انديشههاي سياسي و اجتماعي، اوضاع جديدي براي ارائه آثار و انديشهها فراهم شد؛ عصري كه در مركز خلافت اسلامي «بغداد» انديشمندان بزرگ ـ اعم از شيعي و سنّي و زيدي و اسماعيلي و حتي متفكران اقوام و ملل مختلف غير مسلمان ـ در زمينههاي مختلف علوم و فنون به عرضة ديدگاهها و نظريات خود پرداختند و آثار بديعي را پديد آوردند و براي آيندگان به يادگار نهادند. مرحوم سيد رضي در چنين عصري به دنيا آمد.
زادگاه و خانواده
هنوز يك قرن از غيبت خورشيد پرفروغ آسمان امامت و ولايت ـ حضرت مهدي (عج) ـ نگذشته بود كه
ستارهاي از افق بغداد درخشيدن گرفت و نور اميدي بر دل عاشقان و منتظران نشاند.نام سيد رضي «محمد» كنيهاش «ابوالحسن» ملقب به «سيد رضي» يا «شريف رضي» بود كه در سال 359 ق..(1) در محلة شيعه نشين كرخ بغداد، در خانهاي كه از گلهاي عطرآگين ايمان و اخلاص و روشنايي علم و عمل آذين بندي شده بود، ديده به جهان گشود.خاندان سيد رضي يكي از خاندانهاي بزرگ علمي و ديني و پارساي شيعة اماميّه است كه نسبش به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ و فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ ميرسد.
سیدرضی یکی از بزرگترین نوابغ شیعه به شمار میرود، که برادر کوچکتر سید مرتضی است یعنی چهار سال بعد از سیدمرتضی متولد گردید. با این که خاندان او از بزرگ و کوچک و زن و مرد افرادی خوشفهم و بااستعداد و نوعاً از علمای نامی بودند، معالوصف موقعیت سیدرضی در بین همه آنها ممتاز بوده است. هنوز چند سالی بیش نداشت که آوازه هوش سرشار و فراست زایدالوصفش همهجا رسید و زبانزد خاص و عام گردید. از همان اوان شهره شهر شد، و همه آینده درخشانی را برایش پیشبینی میکردند
سیدرضی از همان زمانی که تازه به محضر استاد راه یافت موجب اعجاب استاد و شاگردان او قرار گرفت، و هرچه از نردبان زندگی بالا میرفت بیشتر موجب تحسین دانشمندان و حسادت دشمنان که نمیتوانستند نبوغ او را ببینند واقع میشد.
داستان پاسخی که او در سن 9 سالگی به پرسش استادش «سیرافی» نحوی معروف داد و حاضران مجلس را از تیزهوشی خود به شگفت آورد مشهور است. در ده سالگی شروع به گفتن شعر کرد. قصائدی که در آن سن سروده هماکنون در دیوانش موجود و به تنهایی نمایندة فکر مواج و قریحه سیال و ذوق خداداد اوست.در هفده سالگی اقدام به تدریس و تألیف و تصنیف نمود و بالاخره در بیست سالگی از تمام علوم متداول آن عصر فراغت حاصل کرد!! ودر سی سالگی حافظ تمام قرآن بود.
سیدرضی در فراگرفتن علوم بسیار حریص بود، از هر کس میتوانست بهرهمند گردد خودداری، نمیکرد و در این خصوص میان شیعه و سنی و مسلمان و کافر فرق نمیگذاشت. پدر و مادر سيد رضي هر دو از سادات علوي و از نوادگان سرور آزادگان حسين بن علي ـ عليه السّلام ـ بودند. نسبت وي از جانب پدر با پنج واسطه به موسی کاظم، امام هفتم شیعیان، میرسد(2) از اين رو گاهي شريف رضي را «موسوي» ميخوانند. و از طرف مادر نسبت وي با شش رابطه به امام زين العابدين ـ عليه السّلام ـ امام چهارم شیعیان، میرسد(3) ميگويند، كه در جاهاي مختلف از جمله در اشعار خود به اجداد و به حسب و نسب خويش افتخار ميكند
پدر
پدر سيد رضي «حسين بن احمد» معروف به «طاهر ذوالمناقب» شخصيّتي بزرگ داشت و مردي بلند آوازه بود و سفارت و وساطت بین دولتهای اسلامی و حکام عصر را داشت و به عنوا ن ناميترين شخصيّت علوي بارها به منصب «نقابت» (سرپرستي علوميان و سادات) دودمان ابوطالب در بغداد منصوب شد. عضد الدوله ديلمي هنگامي كه وارد بغداد شد، چون نفوذ او را در ميان شيعيان ديد از وي ترسيد از اين رو دستگيرش كرد و به قلعة فارس (شيراز) فرستاد و در آنجا به زندان افكند.
حسين ابن احمد كه به «ابو احمد» مكنّا بود هفت سال، يعني تا پايان عمر عضدالدوله در زندان ماند، تا اينكه پس از مرگ او، فرزندش «شرف الدوله» ـ كه حاكم كرمان بود ـ در راه سفر به بغداد، ابو احمد را از زندان آزاد كرد و با خود به بغداد برد (4) سيد رضي پدرش را بسيار دوست ميداشت، در مدت هفت سالي كه پدرش در زندان بود، در فراق وي آرام نداشت. او ـ كه در آن ايام چهارده سال بيشتر نداشت ـ قصيدهاي غرّا در هجران پدر سرود و براي وي به زندان شيراز فرستاد؛ قصيدهاي كه دل هر خوانندهاي را ميلرزاند و هر چشمي را ميگرياند. ابوالفرج ابن جوزي در تاريخ خود، به هنگام نقل حوادث سال 369 ق. مينويسد: ازحوادث اين سال بازداشت شريف ابو احمد حسين بن موسي، در ماه صفر است او را به اتهام واهي دستگير كردند.(5) ابو احمد در اواخر عمر نابينا شد و در سن 97 سالگي دار فاني را وداع گفت بعد از وفات او تمام مناصب وی از جمله نقابت که بعد از مقام خلافت، عالیترین منصب و مخصوص شریفترین و شایستهترین اولاد امیرالمومنین(ع) بود، به سیدرضی که آن موقع 21 سال داشت تفویض شد.
فرمان نقابت او در سنه 403 قمری توسط فخرالملک وزیر بهاءالدوله دیلمی، طی جشن باشکوه و تشریفات خاصی به وی تسلیم گردید، و وزیر در حضور رجال مملکت و علما و قضات، او را به عنوان «نقیب طالبیین» تمامی ممالک اسلامی که در قلمرو حکومت بغداد بود معرفی کرد.گذشته از منصب نقابت، امارت حاج که عبارت بود از نظارت بر امور تمام حجاج بیتاللّه و گماشتن نمایندگان در راهها و حفظ و حمایت کاروانهای حجاج، و در آن عصر مقامی بس والا بوده نیز به وی داده شد.
همچنین ریاست دیوان مظالم که به منزله «دیوان عالی کشور» امروز بوده است و درخور فقیهی پاکدامن و نجیبی بزرگ بود به مناصب او ضمیمه گردید، و از آنجا که او نخستین دانشمند نامدار شیعه بود که در میان فرزندان پیغمبر(ص) دارای این مناسب بزرگ گشت، از طرف بهاءالدوله به القاب «شریف رضی» و «ذوالحَسَبین» ملقب گردید. به طوری که مورخین مینویسند این بزرگترین احترامی است که سلطان وقت از یک دانشمند مشهور به عمل آورده است.
مادر
مادر سيد رضي بانويي علوي و همنام جدّهاش فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ و بانويي با شخصيت، دانشمند و بافضيلت بود. گويند: شيخ مفيد، سرآمد فقهاي شيعه كتاب «احكام النساء» را براي او تأليف كرده است. ايشان در مقدمه اين كتاب مينويسد: من از سيدة جليله فاضله ـ ادام الله اعزازها ـ اطلاع يافتم كه مايل به تدوين كتابي هستند مشتمل بر همه احكامي كه مكلفين محتاج به آن هستند، و مخصوصاً زنان بايد از آن آگاه باشند. او ـ ادام الله توفيقها ـ علاقة خود را براي تأليف اين كتاب به من اطلاع داده است... . (6)
شیخ مفید کتاب «کتاب النساء» را برای مادر سید رضی نوشته و در مقدمه کتاب از او به بانویی محترم و فاطمه یاد کردهاست(7) ابن ابي الحديد در مقدمة شرح نهج البلاغه خويش در ارتباط با عظمت و مقام رفيع اين بانوي فاضل و دو فرزند برومند و شايستهاش، محمد و علي ـ كه بعداً به «سيد رضي» و «سيد مرتضي» شهرت يافتند ـ به نقل از دانشمند و فقيه مشهور شيعه سيد فخّار موسوي حلّي مينويسد:شبي شيخ مفيد در خواب ديدند: حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ ،دختر گرامي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، دست امام حسن و امام حسين را گرفته نزد وي آوردند و پس از سلام به شيخ فرمودند: اين دو پسر من هستند به آنها علم فقه و احكام دين بياموز!
شيخ مفيد پس از بيداري در شگفتي ماند كه اين چه خوابي بود! فرداي آن شب كه شيخ مفيد طبق معمول در «مسجد براثا» واقع درمحلّة شيعه نشين كرخ بغداد نشسته بودند و شروع به تدريس نمودند، ناگهان ديدند، بانويي با كمال وقار، در حالي كه دست دو كودك خود را در دست دارد وارد شد و به شيخ سلام كرد و گفت: من همسر طاهر ذوالمناقب هستم، و اين دو كودك فرزند من هستند، آنها را نزد شما آوردهام تا علم فقه و احكام ديني را به آنها بياموزي! شيخ بزرگوار و مرجع عاليقدر شيعه از آن خواب و اين تعبير در شگفت ماند و در دم گريست.
سپس به احترام آن بانوي بزرگوار و آن دو كودك پاك سرشت، شيخ از جاي برخاست و به مادرشان سلام كرد و خواب خود را براي آنها نقل نمود. آنگاه با كمال اشتياق تعليم و تربيت آنها را به عهده گرفته و در ارتقاي آنها به مدارج عالي علمي و عملي همت گماشت، تا آنكه آن دو برادر از نوابغ بزرگ و علماي نامدار عصر شدند (8)
برادر
علي، علم الهدي، ملقب به «سيد مرتضي» برادر بزرگ سيد رضي كه چهار سال از او بزرگتر بود، يكي از افتخارات جهان تشيع واز فقيهان برجستة قرن چهارم هجري است. نجاشي معاصر وي (متوفا به سال 450 قمري) ـ كه هم عصر سيد مرتضي است و هر دو نزد شيخ مفيد درس ميخواندهاند ـ دربارة وي مينويسد:
علومي را فراگرفت كه هيچ كس در زمان وي به پاية او نرسيد؛ احاديث بسياري از استادان فن استماع نمود. عالم، متكلم، اديب و شاعر بود و در علم دين و دنيا جايگاهي بس بزرگ داشت و كتابها تصنيف كرد... در سال 436 ق. وفات يافت و فرزندش بر او نماز گذارد و در خانهاش دفن شد، من و شريف ابويعلي جعفري و سالار بن عبد العزيز او را غسل داديم.(9) شاگرد عاليقدرش شيخ طوسي، (متوفا به سال 460 ق) پس از ذكر نام و نسب و اجداد وي، مينويسد:
استادان:
لازم به ذکر است که اساتید او از علماى شیعه و سنى بوده اند. در آن زمان ها دانشمندان اسلامى بدون در نظر گرفتن مذهب به آموزش از یکدیگر مى پرداختند، و همین نیز موجب گسترش علوم و فنون اسلامى گردید، و اینک عدهاي از دانشمندان نامآوري كه سيد رضي نزد آنان به كسب دانش پرداخته عبارتاند از:
1) ابواسحاق ابراهيم بن احمد طبري (متوفي 393 ق.) فقيه و اديب و نويسندة زبردست كه سيد رضي قرآن را در دوران كودكي نزد وي آموخت (11)
2) ابوعلي فارسي (متوفي 377 ق.) نامآور دانش و ادب و پيشواي علم نحو در عصر خود.
3) ابوسعيد سيرافي (متوفي 368 ق.) دانشمند بزرگ و نحوي معروف كه مسند قضاوت بغداد را به عهده داشت.
4)قاضي عبدالجبار بغدادي،
5) عبدالرحيم بن نباته (متوفي 374 ق.)
6) ابومحمد عبدالله بن محمد اسدي اكفاني (متوفي 405 ق.)
7) ابوالفتح عثمان بن جنّي موصلى (متوفي 392 ق.)
8) ابوالحسن علي بن عيسي ربعى (متوفي 420 ق.).
9) ابوحفص عمر بن ابراهيم بن احمد الكناني،.
10) ابوالقاسم عيسي بن علي بن عيسي بن داوود بن جرّاح (متوفي 350 ق.)
11) ابوعبدالله مرزباني (متوفي 384ق.)
12) ابوبكر محمد بن موسي خوارزمي (متوفي 403 ق.)
13) ابومحمد هارون تلعكبري (متوفي 385 ق.)
14)ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان مشهور به شيخ مفيد (متوفي 413 ق.)،. (12)
شاگردان:
سيد رضي به سبك جالب و بينظير حوزههاي علميه، در حين فراگيري و قبل از فارغ التحصيلي، اقدام به پرورش طالبان علم و جويندگان معرفت كرد. وي در بوستان معرفتش به پرورش شاگرداني پرداخت كه خود به آنان افتخار ميورزيد. به طوري كه هر کدام سال ها بعد، از بزرگان علم،دين و تقوا و پرهيزکاري شدند و مانند قمري در فلك علم و فرهنگ ميدرخشند. هرچند او به واسطه مناصبى که داشت کمتر در عمر کوتاه خود فرصت یافته است به پرورش شاگردان و تدریس علومى که اندوخته بود همت گمارد لازم به ذکراست از تعداد کامل شاگردان سید رضى اطلاعى نداریم.. با این وصف علامه امینى مولف کتاب گرانقدر «الغدیر» به پیروى از محدث بزرگوار حاج میراز حسین نورى در خاتمه کتاب «مستدرک الوسائل» این عده را نام مى برد که شاگرد سید رضى بوده اند یا از وى روایت کرده اند. اینان همگى از علماى نامى مى باشند:
1: سيد عبدالله جرجاني، مشهور به ابوزيد كيابكي.
2: شيخ محمد حلواني.
3: شيخ جعفر دوريستي (متوفي حدود 473 ق(.
4: شيخ طوسي (م 460 ق.(
5:احمد بن علي بن قدامه مشهور به ابن قدامه (م 486 ق.(
6: ابوالحسن هاشمي.
7:مفيد نيشابوري (م 445 ق(.
8: ابوبكر نيشابوري خزاعي (متوفي حدود 480 ق.(
9: قاضي ابوبكر عكبري (م 472 ق).
10: مهيار ديلمي. (13). «مهيار ديلمي» مجوسي است كه براي كسب دانش به بغداد آمده بود و در معاشرت با سيد رضي مسلمان شد و در سلك شاگردان وي در آمد. مهيار كه پس از مسلمان شدن كنيه ابو الحسن را برخود نهاد و به «ابوالحسن مهيار ديلمي» معروف گشت؛ در نيمة اوّل قرن پنجم هجري، از نامدارترين شاعران عصر به شمار آمد: قصايد و مراثي مهيار ديلمي دربارة ائمة اطهار ـ عليه السّلام ـ در ديوان وي موجود است واز شاهكارهاي ادبيات عرب به شمار ميرود. ابن خلّكان در شرح حال وي مينويسد: او مجوسي بود و مسلمان شد. گفته ميشود اسلام آوردن وي به دست سيد رضي بود؛ چون سيد رضي استاد او بود و مهيار نزد وي در شعر به كمال رسيد. او شاعري بزرگ و بر تمام شاعران عصر خويش مقدم بود، ديوان شعر او بزرگ ودر چهار مجلد است(14)
11:شیخ مفید عبدالرحمن بن احمد بن یحیى (15)
آثار وتالیفات سید رضی :
سيد رضي در دوران جواني به تفسير و توضيح آيات الهي روي آورد. عشق و علاقه وي به قرآن از همان اوايل كودكي آغاز شده بود. چنانكه بعد از يادگيري، اُنس دايم و رابطه هميشگي با قرآن برقرار كرد و در سي سالگي در مدت كوتاهي قرآن را حفظ كرد. او همواره با زمزمه كلام الهي آينة دل را جلا ميبخشيد. بعد از گذراندن علوم مختلف قرآني علاوه بر شيريني قرائت دوران كودكي، خود را با دنيايي از زيباييهاي روح بخش همراه مييافت كه وسعتش بيانتها و غايتش بيمنتها بود. سيد رضي محو در جمال تابناك آيات الهي دست به قلم برد تا قطرهاي از درياي بيكران تعاليمش را بر صفحه روزگار جاري سازد. ثمره اين تلاش با اخلاص سه گنجينة گران سنگي است كه براي نسلهاي آينده به يادگار گذاشت.
1:تلخيص البيان عن مجازات القرآن
2: حقايق التأويل في متشابه التنزيل.
3:معاني القرآن
. اكنون تأليفات وي راعلاوه برسه کتاب تفسیری وی به اجمال از نظر ميگذرانيم:
4: زيادات في شعر ابي الحجاج،
5:خصائص الائمه: (16)
6:مجازات الآثار النبويّه:
7:الزيادات في شعرا بيتمام.
8:الجید الحجاج:
9:کتاب «ما دار بینه و بین ابی اسحق من الرسائل
10:دیوان شعری مشهور به الحجازیات
11: تعليقه بر ايضاح ابو علي فارسي.
12: تعليق خلاف الفقها.
13: الرسائل.
14:اخبار قضاة بغداد.
15:مختار شعر ابو اسحاق صابي
16:الزیادات فی شعر ابی تمام
17: نهج البلاغه: گزيدهاي از خطبهها و نامهها و كلمات قصار امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ كه تاكنون ميليونها نسخه از آن به چاپ رسيده است.
نهج البلاغه، تالیفی متفاوت:
هر روز كه سپري ميشد برگِ زرّيني به دست تواناي سيد رضي بر تاريخ تابناك اسلام افزوده ميگشت. او با قلمي روان و علمي فراوان خدمات ارزندهاي ارائه كرد. براي كتاب وحي تفسير نوشت، احكام فقهي تدوين كرد، با اشعار نغز و قصيدههاي بلند خود سيل معارف روان ساخت و مسئوليتهاي طاقت فرساي ديني، سياسي، اجتماعي را به عهده گرفت و ... با همة اينها كار خود را ناتمام ميديد و احساس خلأ و كمبود ميكرد گويي براي رسالتي ديگر آفريده شده است. رسالتي بس بزرگ.
وي ميبايست از فضاي آزاد به وجود آمده كمال استفاده را ميبرد و با شناساندن اصالت شيعه، اسلام واقعي را به جهانيان معرفي ميكرد. سيد رضي به خوبي ميدانست كه رسالت بدون امامت ناقص است و شهر علم پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بدون وجود علي ـ عليه السّلام ـ شهري بيدروازه ميماند و بدون معصوم، قرآن بدون مفسّر خواهد بود. ميبايست قدم به ميدان گذاشت و اقدامي كرد و كاري را كه انجام آن براي گذشتگان ميسّر نگشته است به سر منزل مقصود رساند.
شريف رضي با اين تفكّر الهي كار بزرگي را آغازکرد. همان كاري كه ثمره شيرينش در كلام بلند مولاعلي ـ عليه السّلام ـ به بار نشست و كتاب هميشه جاويد نهج البلاغه را به ارمغان آورد، نام و ياد سيد رضي را براي هميشه زنده نگه داشت. در حقيقت او اولين عالمي است كه كلمات و خطبههاي سراسر بلاغت اميرمؤمنان علي ـ عليه السّلام ـ را به نام نهج البلاغه» که از مشهورترين و ماندگارترين آثار وی است ، آن را در سال 400 هجري، يعني شش سال پيش از وفات خود با استفاده از دانش وسيع و ذوق سرشار و گزينش نيكوي ادبي خود تأليف فرموده است. را گردآوري و تدوين كرد.
ايشان با استفاده از كتابخانة شخصي خويش و كتابخانة برادر بزرگش سيد مرتضي و كتابخانة شاپور ابن اردشير، وزير شيعي بهاء الدوله ديلمي ـ كه نوشتهاند داراي ده هزار جلد كتاب نفيس و منحصر به فرد بوده است ـ سخنان امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ را گردآوري كرده که درباره اش گفته اند از کلام خدا پايين تر و از گفتار خلق خدا فراتر است؛ گفتاري که ريشه در وحي خدا دارد و چنان زلال و شفاف است که آدمي را ناخودآگاه به سوي خويش جذب مي کند و تمامي خردمندان منصف را به شگفتي وا مي دارد.و از همان زمان تألیفش تاکنون مورد توجه و تحسین دانشمندان و ادبای عالم واقع گردیده است و خود بهترین معرف نبوغ و شخصیت مؤلف بزرگوار آن، «سید رضی» است
وي در مقدمه اي که بر اين اثر نفيس نوشته آورده که:"بعد از اتمام کتاب چنين ديدم که نامش را نهج البلاغه بگذارم،زيرااين کتاب درهاي بلاغت را به روي بيننده مي گشايد و خواسته هايش را به اون نزديک مي سازد.اين کتاب هم مورد نياز دانشمند و عالم،و هم دانشجو و متعلم است،و هم خواسته ي شخص بليغ و زاهد در آن يافت مي شود."سید رضی خطبهها و کلمات و نامههای مولای متقیان امام علی علیه السلام را که بعد از قرآن مجید عالی ترین دستور العمل زندگی و سبب توجه مردم به مبدأ و معاد است از لابلای کتب و رسائل بیرون آورده و با سبکی دلپذیر که حاکی از حسن سلیقه و ذوق سرشار اوست در چهار بخش مرتب نمود و بعلاوه مقدمهای فصیح و بلیغ که بر آن نوشت در هر مورد نکات برجسته و اشارات لطیفه سخنان شاه ولایت را توضیح داده و بالنتیجه بزرگترین اثر جاویدان را که از مغز نورانی و بزرگ دومین شخصیت عالم انسانیت تراوش نموده است به صورت کتابی جامع و کامل در اختیار جهانیان گذارد و از این راه خدمتی بزرگ به مذهب تشیع نمود که تا جهان پایدار است بی شک اثر فناناپذیر او نیز باقی خواهد ماند.
از زمان تألیف نهج البلاغه که قرن چهارم هجری است تاکنون بیش از شصت کتاب بزرگ در شرح و ترجمه آن نوشته شده است! که معروفترین آن ها: شرح ابن ابی الحدید معتزلی شرح ابن میثم بحرانی. شرح شیخ محمد عبده و شرح میرزا حبیب الله خوئی است که اخیراً تجدید چاپ شده و دو جلد آن نیز طبع درآمده است.
سيد رضي در ادامه مي گويد: در بين کلمات امام عليه السّلام سخنان شگفت انگيزي در مورد توحيد ،عدل و تنزيه خداوند از شباهت به خلق مي بينم که تشنگان را سيراب کرده و پرده ها رو از روي تاريکي هاي شبهات بر ميگيرد.
جلوههاي تربيتي:
سيد رضي مردي خود ساخته و پيراسته بود و شخصيت و عظمت افراد را در ارزشهاي والاي انساني و معنويات ميديد. از اين رو در تمام عمرش همواره ميانه روي را پيشه خود ساخت. چرا كه با روح قناعت در غناي حقيقي به سر ميبرد. وي هيچگاه دست طمع به سوي ديگران دراز نكرد. به همين سبب، علو همّت و مناعت طبع شريف رضي، زبانزد عام و خاص گشته بود. در مورد خصوصيات اخلاقي سيد رضي قضاياي زيادي نقل شده است كه به يكي از آنها اكتفا ميكنيم:
از ابي محمد مهلبي، وزير بهاءالدّوله نقل كردهاند كه ميگفت:روزي به من خبر رسيد خداوند به سيد رضي پسري عنايت كرده است. فرصت را غنيمت شمردم و خواستم به بهانه اين مولود صلهاي به سيد رضي بدهم. به غلامان دستور دادم طبقي حاضر كردند و دو هزار دينار بر طبق گذاشتم و به رسم چشم روشني و هديه برايش فرستادم.
سيد قبول نكرد و پيغام داده بود كه: لابد وزير ميدانند و اگر مطلع نيستند، بدانند كه من از كسي صله قبول نميكنم.
به اميد اينكه اصرارم ثمر بخشد دوباره طبق پر سيم و زر را فرستادم و گفتم: اين هدية ناچيز را قبول بفرماييد و به قابلهها بدهيد.
او آنها را دوباره پس فرستاد و جواب داد: قابلهها غريبه نيستند و رسم ما بر اين نيست كه بيگانگان به خانه ما رفت و آمد داشته باشند. آنها از بستگان خودمان ميباشند و چيزي هم نميپذيرند براي بار سوم طبق را فرستادم و گفتم: حال كه خود قبول نميكنيد بين طلبههايي كه پيش شما درس ميخوانند تقسيم كنيد. چون طبق را آوردند استاد در حضور طلبهها فرمود: طلبهها خودشان حاضرند! بعد رو كرد به شاگردان و گفت: هر كس به اين پولها محتاج است بردارد.
در اين هنگام يكي از آنان برخاست ديناري (طلا) برداشت و قسمتي از آن را قيچي كرد و بقيه را سرجايش گذاشت. ديگر طلبه ها هم چيزي برنداشتند.شريف رضي از آن طلبه پرسيد: براي چه اين مقدار برداشتني؟!وي گفت: شب گذشته هنگام مطالعه روغن چراغ تمام شد، خادم نبود كه از انبار مدرسه روغن بدهد، از فلان بقال مقداري روغن چراغ نسيه كردهام. حالا اين قطعه طلا را برداشتم تا قرض خود را اداء كنم!سيد رضي تا اين سخن بشنيد دستور داد به عدد طلاّب كليد ساختند تا هر كس چيزي لازم داشت كليد انبار را همراه داشته باشد.(19)
ملکات فاضله او:
سیدرضی در عزت نفس، وفاداری، سخاوت و سایر ملکات فاضله در عصر خود مانند نداشت. نسبت به امور دینی و رعایت جهات شرعی سخت پایبند بود، و از تملق و چاپلوسی بینهایت احتراز میجست.در قصائدی که در مدح خلفای عباسی و سلاطین آل بویه و وزراء آنها و سایر دانشمندان میسرود، هیچگاه از مرز حقیقت تجاوز نمیکرد.صله و جوایز و بخشش را از هیچکس نمیپذیرفت. چند بار بخشش بهاءالدوله دیلمی را رد کرد، حتی وقتی پدرش به پاس قصیده نغزی که سروده بود صلهای به وی داد، گفت: چون به عنوان صله شعر و بخشش است نمیپذیرم! ولی در عوض خود بسیار نظربلند و دست و دل باز بود.با همه گرفتاری که داشت، مدرسهای به نام «دارالعلم» تأسیس کرد، و به تعلیم و تربیت اهل فضل همت گماشت، و تمام هزینه مدرسه و دانشجویان آن را از کیسه فتوت خود میپرداخت.یکی از دوستان سیدرضی که سالها ابواب مکاتبات در نظم و نثر میانشان برقرار بود، ابواسحاق صابئی بود که از ادبای نامور عصر بود، و کیش صابئیان داشت. هنگامی که ابواسحاق درگذشت سیدرضی او را مرثیه گفت، و چون حسودان بر وی خرده گرفتند، گفت: تأسف من بر علوم و فضایل ابواسحاق است نه بر بدن او! (20)
شعر و شاعري:
سیدرضی گذشته از مقام فقاهت و تبحری که در تفسیر قرآن و سایر علوم دینی داشت، پیش از آنکه بیستمین بهار عمر را پشت سر بگذارد، استاد مسلّم عصر در ادبیات عرب بود و در نظم و نثر مانند نداشت.ثعالبی و خطیب بغدادی که از دانشمندان معاصر او میباشند، او را سرآمد شعرای دودمان ابوطالب دانستهاند، با این که میان آنها ادبای نامی و شعرای سخنسنج و نکتهپرداز بسیار بودهاند.با این که بر اثر تشویق سلاطین آل بویه، ادبا، شعرا و دانشمندان بسیاری در آن عصر میزیستند، معهذا هیچکس را توانایی برابری با نظم و نثر سیدرضی نبود!
سيد رضي از بزرگترين صاحبان فصاحت و بلاغت بود كه از دركي صحيح و ذوقي سليم برخوردار بود. وي اولين چكامه قصيده اش را در مدح و ستايش نياكانش(اهل بيت صلي الله عليه و آله) در 9 سالگي سرود و چنان مهارتي از خود نشان داد كه همگان را شگفت زده كرد. سيد رضي در طول حيات خود آثار گران بهايي از جمله ديوان اشعار، كه به گفته ثعالبي چهار جلد مي باشد، را به يادگار گذاشت و لقب «اشعر قريش» و «اشعر عرب»(سرآمد شعراي قريش و عرب ) را به خود اختصاص داد.
سيدرضي دانشمندي است که در تمام رشته هاي علوم روزگار خود و در همه آنها از فقه و اصول و علوم و فلسفه و تفسير و حديث گرفته تا علوم بلاغي و ادبي، کم نظيربود. اما شعر او بر ساير جهات او غلبه داشت. ايشان حتي پيش از تأليف نهج البلاغه سخت تحت تأثير سخنان اميرالمؤمنين علي عليه السّلام قرار داشت و در برخي از اشعارش از کلامت حکمت آميز امام علي عليه السّلام استفاده کرده است.
يکي از ويژگي هاي شعر رضي عفت کلام اوست.سيدرضي در ميان شاعران عصر خود به عفت کلام ممتاز است و اين ويژگي در همه اشعار او وجود دارد. در شعر سيدرضي کلمه زشتي مشاهده نمي شود. اين ويژگي در اشعار او چنان برجسته است که نظر "آدام متز" خاورشناس را جلب کرده است. او مي گويد: "از دهان اين مرد فرهيخته يک کلمه از سخنان زشت بيرون نيامده است."
مقام حکومتي:
سيد رضي دانشمندي متعهد، وظيفه شناس و عاشق خدمت بود. او تحصيل علم را براي روشنگري افكار و انديشه هاي جامعه مي خواست و از نفوذ اجتماعي و سياسي خود به منظور تشكل نيروهاي مخلص و ياري رساندن به همنوعان خود استفاده مي كرد. سيد رضي هيچگاه خود را در كنج كتابخانه و گوشه مسجد و مدرسه محبوس و محصور نساخت و هرگز در را روي خود نبست. سيد رضي رسالت خود را فقط در بحث و تحقيق و تاليف و شعر و شاعري نمي ديد بلكه با پيروي از جد بزرگوارش اميرمؤمنان علي عليه السلام به دستگيري از محرومان و ستمديدگان مي شتافت و نصرت دين خدا را هدف نهايي خود مي دانست. او شيفته خدمت بود نه تشنه قدرت. از اين رو تنها مسئوليتهايي را به عهده گرفت كه ويژگيهاي مردمي داشت؛ مانند نقابت علويان، امارت حاجيان و ديوان مظالم.
نقابت سيّد رضي
نقابت سيد رضى: - "نقابت" منصبى بوده مردمى که به شخصيت ممتاز و محبوب و عالم برجسته و با تقوى تعلق مىگرفت و مردم به طور طبيعى به دور او گرد مىآمدند و سرپرستى او را پذيرا بودند و خلفا و سلاطين وقت براى کسب وجهه و محبوبيت به چنين افرادى حکم مىدادند صاحب اين منصب عهده دار امور ذيل بود:
(1) حفظ و نگهدارى آمار خانوادههاى سادات (شجره نامه سيادت).
(2) مراقبت بر صحت انتساب آنان و حفظ شاخههاى سيادت نظير سادات هاشمى، طالبى، علوى، حسنى، حسينى، موسوى و ...
(3) ثبت مواليد و فوت شدگان با دقت تمام.
(4) مراقبت افراد از نظر آداب و اخلاق.
(5) دور نگهداشتن آنان از مشاغل پست و نامشروع.
(6) بازداشتن آنان از ارتکاب گناه و بى حرمتى به قوانين اسلام.
(7) جلوگيرى از تعدى و تجاوز سادات به ديگران و پرهيز از خود برتر بينى.
(8) احقاق حقوق آنان (به عنوان وکيل مدافع).
(9) استيفاى حقوق آنان از خمس اموال.
(10) مراقبت بر ازدواج زنان و دختران آنان، و ممانعت از ازدواج حتى بيوه زنان با ناپاکان و طاغوتيان.
(11) اجراى عدالت و موعظه خاطيان.
(12) نظارت بر موقوفات و استيفاى حقوق آنان از عائدات اموال وقف شده.
سيد رضى در سال 380 هجرى قمرى توسط "الطائع بالله" خليفه عباسى رياست طالبيين، سرپرستى حاجيان (امير الحاج) و سرپرستى ديوان مظالم را عهده دارشد، و اين در حالى بود که بيش از بيست و يک سال نداشت. و در 16 محرم سال 403 به ولايت و سرپرستى طالبيين در همه بلاد منصوب گرديد و به عنوان ((نقيب النقباء)) خوانده شد. سيد رضى به دليل کفايت و شايستگى که داشت در زمان "القادر بالله" خليفه عباسى، سرپرستى حرمين شريفين نيز به وى سپرده شد. علامه اميني در الغدير مينويسد: «بهاء الدولة ديلمي در سال 388 هـ او را به «شريف اجل» و در سال 392 هـ به «ذوالمنقتبين» و در سال 398 به «رضي ذوالحسبين» ملقب نمود.
رابطه با حکام زمان
سيد رضي همه خلفاي بني عباس را غاصب مي دانست و از آنها متنفر بود، بخصوص از «القادربالله». او مردي خود خواه و جاه طلب و متعصب و پركينه و عقده اي بود و در پي بهانه اي مي گشت تا ابهت و شخصيت اجتماعي و وجهه علمي و روحاني سيد رضي را از بين ببرد. از طرفي ديگر سيد رضي در همان زمان تنفر و انزجار خود را طي اشعاري آشكار ساخت كه همچون رعد در همه جا پيچيد و غوغايي به پا كرد...
هنگامي كه اشعار آتشين سيد رضي به گوش خليفه رسيد سخت برآشفت. و مجلسي برپا كرد تا با ترفندي در آن مجلس بهانه اي به دست آورده و سيد رضي را مجازات نمايد. سيد رضي دعوت خليفه را رد كرد و در مجلس وي حاضر نشد. از اين رو خليفه غضبناك شد و سيد رضي را از تمام مسئوليت هاي مهم اجتماعي بركنار كرد.
سيد رضي سخنوري شجاع و بي باك بود. او از هيچ مقام و قدرت و صاحب منصبي واهمه به دل راه نمي داد. هميشه به انتظار زمان مساعد به سر مي برد تا بر ضد طاغوتيان و حاكمان ظلم و جور، خروشي بي امان از دل پر جوش برآورد و با خشكاندن ريشه ظلم و فساد، بار ديگر عدل علي عليه السلام را بگستراند. آن سيد مجاهد، افكار انقلابي خود را در مجالس خصوصي، ضمن اشعار حماسي به رفقاي صميمي و هم مرام خويش بازگو مي كرد و بنا به فكر بلند سياسي كه داشت خود را برتر از خليفه مي دانست.
سيد رضي روزي نزد «الطايع بالله» نشسته بود و بي اعتنا به جاه و جبروت خليفه محاسن خود را به دست گرفته، به طرف بيني بالا مي برد. خليفه خواست بر سيد طعنه بزند و قدرت پر زرق را به رخ او بكشد، رو به سيد گفت:گمان مي كنم بوي خلافت را استشمام مي كني؟!سيد رضي با همان متانت و شجاعت هميشگي پاسخ داد: بلكه بوي نبوت را استشمام مي نمايم!
سخن دیگران:
سيد رضي از نظر مقامات بلند علمي و فضيلتهاي ارزشمند اخلاقي خود را به مرحلهاي رساند كه گوي سبقت از ديگران ربود تا بدان حدّ كه خاص و عام، دوست و دشمن و عالم و عامي به ديدة احترامش مينگريستند و زبان به تعريف و تمجيدش ميگشودند. دانشمندان و بزرگان اهل سنّت دربارة عظمت هميشه درخشان سيد رضي سخنان جالب توجهي دارند. كه در ذيل به پارهاي از آنها اشاره ميكنيم.
عبدالملك ثعالبي، شاعر معاصر سيد رضي در كتاب تحقيقي و ادبي خويش «يتيمة الدهر» در وصف سيد مينويسد: «تازه وارد ده سالگي شده بود كه به سردون شعر پرداخت. او امروز سرآمد شعراي عصر ما و نجيبترين سروران عراق و داراي شرافت نسب و افتخار حسب، و ادبي ظاهر و فضلي باهر و خودداري همة خوبيهاست».[)21 خطيب بغدادي در كتابش موسوم به «تاريخ بغداد» ميگويد: «... رضي كتابهايي در معاني قرآن نگاشته است كه مانند آن كمتر يافته ميشود».[22 جمال الدين ابي المحاسن يوسف بن تَغري بردي اتابكي در كتاب «النجوم الزاهره في ملوك مصر و القاهره» مينويسد:«سيد رضي موسوي، عارف به لغت و احكام و فقه و نحو و شاعري فصيح بود. او همّتي عالي داشت و ديندار بود. او و پدرش و برادرش پيشواي شيعيان بودند.» 23خطيب بغدادى در "تاريخ بغداد" ج 2، ص 246 میگويد:
"از محمد بن عبدالله کاتب شنيدم که نزد يکى از بزرگان به نام "ابوالحسين بن محفوظ" گفته بود من از گروهى از دانشمندان ادبيات شنيدم که مىگفتند: سيد رضى زبر دستترين شاعر قريش است.
"ابن محفوظ" در پاسخ گفت: آرى اين سخن درست است، سپس افزود: در ميان قريش کسانى بودند که خوب شعر مىگفتند اما شعر آنان ا دکتر عبدالغني درباره سيدرضي گفته اند: نيکي بسيار سيدرضي به استادان خود و بزرگ داشت ياد آنان در نگاشته هايش دلالت بر صفت عرفان جميل و قدرشناسي شايسته و پاس داشتن زحمات آنان از سوي سيدرضي دارد. خداوند او را به ادب نبوي و خلق و خوي علوي در برابر استادانش آراسته است. او در هنگام دليل آوردن از انديشه ها و آراي آنان جز با «رحمت اللّه عليهم» از ايشان نام نمي برد و بزرگداشتِ مقام بزرگان را پاس مي داشت.اندک بود، ولى کسى که هم زيبا شعر گفته و هم زياد، جز سيد رضى کسى نبوده است.
مرحوم محدث قمى در کتاب تحفه الاحباب ص 457، شماره 606 مىگويد: "محمد بن الحسين الموسوى" معروف به سيد رضى، برادر سيد مرتضى رضى الله عنهما ذوالحسين نقيب علوى و شريف اشراف بغداد مشهور به عظمت شان و علو همت و فصاحت زبان و عذوبت شعر، جلالت شان زياده از آنست که ذکر شود .
عبدالملك ثعالبي هم عصر سيد: او امروز سرآمد شعراي عصر ما و نجيبترين سروران عراق و داراي شرافت نسب و افتخار حسب و ادبي ظاهر و فضلي باهر و جميع خوبيهاست. او بزرگترين شعراي دودمان ابوطالب است... و اگر بگوييم او سرآمد شاعران قريش است، گزاف نگفتهايم.
خطيب بغدادي: او اهل فضل و ادب و علم بود... او شاعري توانا بود. و از ابن محفوظ نقل ميكند كه در نزد او جماعتي از علماي ادب گفتهاند: رضي از همه شعراي قريش برتر بود. و او ميگويد: درست است. در ميان شعراي قريش شاعران برازنده اي بودهاند، ولي شعرشان كم بوده است. اما شاعري برجسته كه هم شعرش بسيار عالي و هم اشعارش زياد باشد، جز رضي نيست.
ابن ابي الحديد: او در سن 30 سالگي در مدت كوتاهي قرآن را حفظ كرد و علم فقه و فرايض را به صورت بسيار قوي آموخت. او عالمي اديب و شاعري قوي بوده است.علامه قاضي نورالله شوشتري: «كان عالماً عارفاً باللغة والفرائض والفقه والنحو وكان شاعراً فصيحاً وعالماً عالي الهمة...»سيد محسن امين عاملي: «كان اديباً بارعاً متميزاً وفقيهاً مبتحراً ومتكلماً حاذقاً ومفسراً لكتاب الله و حديث رسوله...»از اين عبارات و توصيفها به خوبي معلوم ميشود كه او به لحاظ علمي در علوم و فنون مختلف مورد احترام و شوق اهل علم بوده است.
وفات سید رضی :
آن روز شهر بغداد در تب و تاب و هيجان بود. نگاههاي نگران و معنادار مردم حاكي از اضطرابي بود كه در درونشان چنگ انداخته، بيقرارشان ميكرد. اتفاق تلخ و ناگواري در پي وقوع بود كه كسي نميخواست و نميتوانست باور كند. هرگز به ذهن كسي نميرسيد كه به اين زودي شاهد چنين حادثة غم انگيز و جانسوزي خواهد شد ... اما هرچه بود تمام شده بود و ديگر گريزي جز از پذيرفتن آن نبود. هر كس به ديگري ميرسيد آرام و ناباورانه ميگفت: شريف رضي درگذشت. « انا لله و انا اليه راجعون».
سيد رضي در ششم ماه محرم سال 406 ق. در سن 47 سالگي که در اوج شهرت بود و جهان آن روز انتظار خدمات و آثار قلمی تابناکتری را از او داشتند چشم از جهان فروبست و جهان علم و عالم تشيّع را در غم و ماتم فرو برد و روح بلند پروازش که قفس دنیا را برای طیران خود کوچک می دید. به ملکوت اعلی پرواز نمود.. (24)درگذشت ناگهانی او چنان شوری در دلها افکند که تمام وزراء و اشراف و فقهاء و قضات سنی و شیعه با پای برهنه به در خانهاش آمدند نوشته اند سيد مرتضي استوانة علم و تقوا و سياست، از درگذشت مرموز و ناگهاني برادرش چنان متأثر و متأسف شد كه تاب ديدن جنازه او را نياورد و از شدت حزن و اندوه به حرم مقدس كاظمين ـ عليهما السّلام ـ پناه برد. انبوه مردم جنازه سيد رضي را تشييع كردند و فخرالملك وزير بر جنازه وي نماز خواند گفته اند
غم فراق برادر بر سيد مرتضي بس سنگين بود. تنها و داغديده سر به زانوي غم نهاده، آه جانسوز از دل آتشين بر ميكشيد و مرثية فراق ميسرود: اي ياران! داد از اين فاجعة ناگوار كه بازوي مرا شكست! كاش جان مرا هم ميگرفت با این همه باید گفت: خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود! اين بزرگوار ابتدا در منزلش در بغداد دفن و سپس به كربلا منتقل و در كنار پدر و برادرش در نزديكى قبر سيد ابراهيم مجاب در رواق غربى حرم دفن است مرقد چوبی بر روی مزارش قرار داده شده که آیه شریفه "انما یخشی الله من عبادالعلماء" بر رویش حک شده است.عصر آن روز فخرالملک وزیر به حرم مطهر امام هفتم رفت و سیدمرتضی را به بغداد بازگردانید...
برخي نقل مي کنند در کاظمين، در کنار قبر امام موسى کاظم و امام جواد عليهماالسّلام دفن شد.برخي نيز قبر او را نزديک خانه اش در کنار مسجد انبارين در "کرخ" دانستند.
اقتباس از:
1. http://rasekhoon.net/article/show/156073/
2. http://sokhananemola.blogfa.com/post/3
3. https://fa.wikipedia.org/wiki/
4. http://www.abp-photo.com/events/fa/CaseID/39
5. http://netangel.ir/%D8%B
6. http://moudeomam.com/zendegi
7. http://www.hankh.ir/?page=contents&id=2510
8. http://schoolmaster5.blogfa.com/post-88.aspx
9. http://najafabadnews.ir/nashrieh/maaref/
10. http://www.sibtayn.com/fa/index.php?option=com
11. http://www.askdin.com/showthread.php?t=434
12. http://wiki.ahlolbait.com/
ارجاعات:
(1) النجوم الزاهره، يوسف بن تغري بردي اتابكي، ج 4، ص 240
(2) اعیان الشیعه، سید محسن امین عاملی، ج ۹، ص ۲۱۶
(3) همان
(4) شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 1، ص 31.
(5) منتظم ابن جوزي، ج 7، ص 98، استاد حجت الاسلام والمسلمين علي دواني در مقالة خود «سيد رضي مؤلف نهج البلاغه» پس از نقل كلام ابن جوزي مينويسد: بايد دانست با اينكه عضد الدوله شيعه ـ شيعه زيدي يا امامي ـ بود و ميبايست با بزرگان شيعه همراهي و مدارا ميكرد، دست به چنين جنايتي زد! او و ديگر سلاطين و خلفا و امرا و سياستمداران، مصلحت كار خود را بر هر مصلحتي مقدم ميداشتند، چرا كه از قديم گفتهاند: « الملك عقيم». نهج البلاغه و گردآورندة آن، بنياد نهج البلاغه، ص 20.
(6) مستدرك الوسائل، ج 3، ص 516.
(7) پیرامون نهج البلاغه، سید محسن امین عاملی، جلد ۹ صفحه ۲۰
(8) شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 1، ص 41.
(9)رجال نجاشي، ص 192.
(10). ر.ك: نهج البلاغه و گردآورندة آ"،106 به نقل از: كتاب كاخ دلاويز، 58
(11) نگاهی کوتاه به زندگانی پرافتخار سید رضی، علی دوانی، ص 2 - 4.
(12) الشريف الرضي، محمد هادي اميني، ص 60 ـ 76.
(13) الشريف، ص 112 ـ 122
(14) ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج 4، ص 441
(15) نگاهی کوتاه به زندگانی پرافتخار سید رضی، علی دوانی، ص 5.
(16) پاسدار اسلام، شماره: 6، خرداد 1361، سال اول.
(17) فهرست ابن نديم، ص 199.
(18) رجال النجاشی، احمد بن علی نجاشی، ص ۲۸۳
(19) . اعيان الشيعه، ج 9، ص 217.
(20). وفات ابواسحاق صابئی قبل سال 380هـ. است، و در آن موقع سیدرضی 21 سال داشته است. از ابیات مرثیه سیدرضی در باره ابواسحاق صابئی این بیت معروف است:
اَعَلِمْتَ کَیفَ خَبا ضِیاءالبادی
أعَلِمْتَ مَنْ حَمَلُوا عَلیْ الاعْوادِ
یعنی: آیا میدانید چه کسی را بر این چوبها حمل میکنند؟ آیا میدانید چگونه چراغ محفل ما خاموش شد؟
سیدمرتضی برادر بزرگتر سیدرضی هم که 24 ساله بوده، مرثیهای برای ابواسحاق گفت که از جمله این بیت است:
اِلاّ وَداعِی لِلمُنی'' وَ فِراقِ
ما کانَ یَومُکَ یا أبا اِسْحاقِ
آنها که بر این دو برادر سید جوان از سلاله نبوت که شیفته علم و ادب و سرشار از عواطف عالی انسانی بودند، خرده گرفتند، از این معنی غفلت داشتند که آنها همچون پدران بزرگ و اجداد پاکشان احترام هر کس را به جای خود مراعات میکردند، و مهر و محبت را به ارث برده بودند.
(21) يتمة الدهر، ج 3، ص 131.
(22) تاريخ بغداد، احمد بن علي الخطيب، ج 2، ص 246.
(23) النجوم الزاهره، ج 4، ص 240.
(24) درس هایی از مکتب اسلام، شماره مسلسل 5، شماره 5، فروردین 1338.]...