تاریخچه، عوامل و نتایج منع تدوین و نشر حدیث بعد از وفات رسول خدا(ص)

تاریخچه، عوامل و نتایج منع تدوین و نشر حدیث بعد از وفات رسول خدا(ص)

تهیه و تنظیم: محمد هادی

تذکر: مقاله حاضر تلفیقی از مقالات مختلف اینترنتی است.


چکیده
یکی از مسائل که در اسلام اهمیّت ویژه‌ای دارد، بررسی تاریخ حدیث از این نظر است که نهی از کتابت حدیث به چه دلیل و هدفی انجام گرفت؟ نویسنده‌ی این مقاله بدین‌نتیجه رسیده است که ادّعای نهی از کتابت حدیث از سوی رسول خدا (ص)، نمی‌تواند درست باشد، بلکه به نظر می‌رسد که رأی درست در این مورد آن است که نهی از کتابت حدیث نبـوی، بعد از رحلت آن حضرت (ص) و از سـوی دستگاه حاکم وقت، به‌ویژه از سوی خلیفه‌ی دوم و هدف از این کار تقویت پایه‌های حکومت نـوپا بوده است. از این‌رو، به‌رغم اشاره‌ی صحابه بر نوشتن سنّت نبوی، به مردم اجازه داده نشد حدیـث را جز آن احادیثی که دستگاه تأیید می‌کرد، بنویسند و با کتابت حدیث، آثار صحیح نبوی، سالم به‌دست مسلمین برسد که در نتیجه‌ی این ممنوعیّت، بسیاری از احادیث نبـوی در این‌باره متروک شد یا مغفول ماند و مردم از سنّت نبوی به‌ویژه آن احادیث که مربوط به امر خلافت بود، ناآگاه ماندند و بدین‌ترتیب از خالی‌شدن پشتوانه‌ی فکری و ایدئولوژیک حکومت جدید جلوگیری شد.
http://ajsm.atu.ac.ir/article_5453.html

کلیدواژه
منع کتابت، حدیث، وفات پیامبر، ایجاد مذاهب


مقدمه
دوره منع کتابت حدیث دوره خیلی مهم در تاریخ اسلام است و چون ایجاد اختلافات و پیدایش مذاهب و... از علل این اقدام شمرده شده تبین این مطلب را ضروری دانسته و هدف از تدوین این مقاله بیان تاریخچه و عوامل و نتایج منع کتابت حدیث است
بحث مذکور در تمامی کتاب تاریخی اسلام ذکر شده و در این مقاله در مورد اولین منع کننده و عملکرد عمر در منع کتابت حدیث و دلائلی که اهل سنت برای این اقدام می شمارند بیان شده است
منع تدوین در زمان حیات پیامبر
1. نخستین مرحله منع کتابت حدیث نبوی، زمان حیات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله صورت گرفت. این مطلب از گفته عبداللّه بن عمر، پسر خلیفه دوم به وضوح برمی آید. او می گوید: هر آنچه از پیامبر صلی الله علیه و آله می شنیدم، می نوشتم و قصد داشتم آن را نگهداری کنم، ولی قریش(1) مرا سرزنش کردند که چرا هر چه را از پیامبر می شنوی، می نویسی و حال آن که، او نیز یک بشر است؛ سخنان آنان در من اثر گذاشت و من از نوشتن دست برداشتم. حضرت پرسیدند: چرا نمی نویسی؟ من گفته آنان را بازگو نمودم. آن گرامی با انگشت خویش به دهان مبارکش اشاره کرد و فرمود: قسم به آن خدایی که جان من در دست قدرت اوست، جز گفتار حق از این دهان بیرون نمی آید.(2) نظیر همین مطلب از عبداللّه، پسر عمروعاص نیز روایت شده است.(3)
2. در دومین مرحله، پا را فراتر گذاشته و بر آن شدند که مانع از گفتار خود حضرت شوند اما نه به صورت مقابله صریح، بلکه به گونه ای که پیامبر صلی الله علیه و آله نتوانند مقصود خویش را برای مردم بازگو نمایند. نمونه بارز آن را در صحرای عرفه و مشعرالحرام مشاهده می کنیم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قصد داشتند سخنرانی کنند ولی عده ای کاملاً حساب شده و با برنامه قبلی، با سر و صدا و تکبیر مانع از گفتار حضرت شدند. این جریان در تاریخ طبری و سایر کتب تاریخی آمده است: «فکبر الناس و لقط الناس و ضج الناس.»(4) هرچند دلایل این امر روشن نیست، اما اجمالاً به دست می آید که آنان می دانستند حضرت قصد گفتن چیزی را دارند که حتما به نفع آنان نخواهد بود، از این رو، مانع از گفتار حضرت شدند.
این روش هم کارساز نبود؛ زیرا هنگام برگشتن کاروان حجاج از مکه و زمانی که به غدیر خم رسیدند، آیه شریفه «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک ... و اللّه یعصمک من الناس.» (مائده: 67) نازل شد و پیامبر صلی الله علیه و آله توانستند در پناه عنایت الهی، انجام وظیفه کرده و علی علیه السلام را به عنوان جانشین خود نصب کنند و از همه بیعت بگیرند.
3. مرحله سوم، مقابله صریح و رو در رو با کتابت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله است؛ هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله در بستر احتضار بودند، فرمودند: قلم و کاغذی بیاورید تا برای شما نوشته ای بنویسم که پس از من هرگز گمراه نشوید. به دنبال این فرمایش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، خلیفه دوم چشم در چشم حضرت دوخته و سپس گفت: «ان الرجل لیهجر و حسبنا کتاب اللّه .»(5) یعنی این مرد دارد هذیان می گوید، کتاب خدا ما را بس است. همراهان وی گفته او را تصدیق کردند و مانع از نوشتن شدند. هنگامی که بعضی از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به این سخنان اعتراض کردند و سر و صداها برخاست، آن گرامی فرمودند: بلند شوید و از نزد من بیرون بروید. دیگر آن حضرت چیزی ننوشتند. دلیل آن را خود حضرت فرمودند:
«دیگر بعد از این گفتار و جسارت چه فایده که بنویسم.» یعنی کسی که در حضور من، چشم در چشم من دوخته و می گوید: «ان الرجل لیهجر» اگر هم چیزی بنویسم، پس از مرگ من با جرأت و جسارت بیش تر انکار خواهد کرد.
http://www.hawzah.net/fa/Article/View/78207/%D9%85%D9%86%D8%B9-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%A7%D8%B1-%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AB-%D9%88-%D8%B3%D9%86%D8%AA-%D9%86%D8%A8%D9%88%DB%8C




اولین منع کننده کتابت حدیث بعد از وفات پیامبر
پس از رحلت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ابوبکر در نخستین روزهای حکومت خود، احادیث گرد آورده از سخنان پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را از بین برد، آنگاه به صورت رسمی از مردم خواست تا احادیث پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را نقل نکنند.
عایشه می‌گوید: پدرم پانصد حدیث از گفتار پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را جمع کرده بود، شبی خوابید، اما آرام نداشت، من اندوهگین شدم و از ناآرامی اش پرسیدم، چون آفتاب بر آمد، گفت: دخترم احادیثی که نزد تو است بیاور، من احادیث را آوردم، او آتش خواست و آنها را سوزاند. 6
او در اقدامی دیگر خطاب به مردم گفت:
شما از رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سخن‌ها گزارش می‌کنید و در آنها اختلاف می‌کنید، پس از شما اختلافها بیش تر خواهد شد. از رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چیزی نقل نکنید و اگر کسی از شما سؤال کرد، بگویید: بین ما و شما کتاب الهی است. حلالش را حلال و حرامش را حرام بدانید. 7
http://www.andisheqom.com/public/application/index/viewData?c=7535&t=article

عملکرد عمر در منع تدوین حدیث
بر اساس برخی از گزارش‌های تاریخی، عمر در آغاز می‌خواست به گردآوری روایات بپردازد و اصحاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز او را به این کار تشویق کردند، اما به بهانه‌ای از این کار منصرف شد. عروه چنین نقل کرده است:
عمر بن خطاب خواست تا سنن را بنگارد و در این کار با اصحاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مشورت کرد، آنان نیز او را به این کار تشویق کردند. عمر یک ماه در این کار به تامل گذراند و از خداوند راهنمایی می‌خواست تا آن‌که یک روز خداوند عزم او را استوار ساخت و گفت: من می‌خواستم سنن را بنویسم، اما به یاد اقوام پیش از شما افتادم که کتابی (درباره سنت پیامبرانشان) فراهم آورده و به آن رو آوردند و کتاب الهی را وا نهادند، سوگند به خدا که من کتاب خدا را هرگز به چیزی نمی‌آمیزم. 8
بدین ترتیب عمر نه تنها خود به گردآوری روایات اقدام نکرد، بلکه از هر اقدامی برای کتابت و تدوین حدیث بسان ابوبکر جلوگیری نمود. او وقتی مطلع شد که احادیث، بسیار شده و گروهی به کتابت حدیث روی آورده‌اند، از آنان خواست تا نگاشته‌های حدیثی خود را بیاورند و دستور داد آنها را بسوزانند. 9
خطیب بغدادی می‌نویسد: به عمر بن خطاب گزارش دادند که در میان مردم کتاب‌ها و حدیث‌هایی فراهم آمده است. او این امر را ناخوش داشت و گفت: ‌ای مردم به من گزارش رسیده که در میان شما کتاب‌هایی فراهم آمده است (بدانید که) استوارترین آنها محبوب ترینشان نزد خداوند است.
همگان کتاب‌ها را نزد من آورند تا درباره آنها اظهار نظر کنم، مردم گمان کردند که او می‌خواهد در آنها نگریسته و بر اساس معیار، چندگانگی و تعارض آنها را برطرف کند، اما هنگامی که کتاب‌ها را آوردند، همه را در آتش سوزاند. 10
عمر در این کار چنان مراقبت و پافشاری داشت که گاه بزرگانی از صحابه؛ هم چون ابن مسعود، ابو درداء و ابو مسعود انصاری را به بهانه فراوانی نقل حدیث از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به زندان افکند. 11  12 و برخی دیگر را که در سایر شهرهای اسلامی به نشر حدیث اشتغال داشتند به مدینه فرا خواند و تا زنده بود اجازه خروج از مدینه را به آنان نداد.
عبدالرحمان بن عوف می‌گوید: عمر بن خطاب از تمام شهرهای اسلامی عبدالله بن حذیفه، ابودرداء، ابوذر، عقبة بن عامر و گروهی دیگر از اصحاب را فرا خواند و گفت: این احادیث چیست که در میان شهرها می‌پراکنید؟ گفتند: آیا ما را از پراکندن حدیث باز می‌داری؟ گفت: نه، در پیش من باشید، تا زنده‌ام از من جدا نشوید، ما بهتر می‌دانیم چه چیز را از شما فرا گیریم و چه چیز را وا نهیم. بدین‌سان آنان تا زمانی که عمر زنده بود از وی جدا نشدند.13  14
او حتی اگر ناچار می‌شد، جمعی را به شهری گسیل می‌داشت تا به شدت آنان را از نقل حدیث باز دارد.
قرظة بن کعب چنین نقل کرده است: عمر خواست ما را به سوی عراق روانه کند، خود نیز تا نقطه صرار ما را همراهی کرد. در بین راه از ما سؤال کرد: می‌دانید چرا شما را مشایعت کردم؟ گفتیم: برای احترام و تکریم. گفت: علاوه بر این، غرض دیگری دارم و آن این که شما به دیاری می‌روید که مردم آن به قرآن، انس خاصی دارند و همانند زنبوران که در کندوی خویش دائم آواز می‌خوانند، صدای تلاوت قرآن از خانه‌های ایشان بلند است. مانع ایشان نشوید. آنها را مشغول حدیث نسازید و روایت از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به حداقل برسانید. 15  16
در روایت دیگر او گفت: اقلوا الروایه عن رسول الله الا فیما یعمل به؛ از پیامبر روایت کم نقل کنید، مگر در روایاتی که مربوط به اعمال است. 17 18
شدت عمل عمر چنان کار ساز شد که بسیاری از بزرگان صحابه از نقل، یا کتابت حدیث جز در زمان و در مواردی محدود سر باز زدند.
http://www.wikifeqh.ir/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE_%D9%85%D9%86%D8%B9_%D8%AA%D8%AF%D9%88%DB%8C%D9%86_%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AB

عوامل منع کتابت حدیث
اهل سنت برای توجیه ممنوعیت تدوین احادیث، به دلایلی تمسک می کنند که در این بخش به برخی از آنها اشاره می شود:
1ـ اختلاط حدیث با قرآن:
یکى از دلایل عمده­ی آنان مبنى بر عدم جواز تدوین حدیث، اینست که: اگر حدیث را بنویسم با قرآن مخلوط مى شود!!!
«ان عمر بن الخطاب اراد ان یکت السنن فاستشار فی ذلک اصحاب رسول الله6، فاشاروا علیه ان یکتبها، فطفق عمر یستخیر الله فیها شهرا، ثم اصبح یوما و قد عزم الله له. فقال: انی کنت اردت ان اکتب السنن، و انی ذکرت قوما کانوا قبلکم کتبوا کتبا فاکبوا علیها فترکوا کتاب الله تعالی، و انی والله لا البس کتاب الله بشیء ابدا»  19
اهل سنت با این ادعا قرآن را که کلام خداوند است، هم تراز سنّت قرار داده اند؛ به گونه اى که نوشتن سنّت را موجب اختلاط آن با قرآن مى دانند.
این توجیه از جهاتی قابل مناقشه است؛
اولاً: این ادعا با «تحدی» نمودن قرآن ناسازگار است. قرآن کریم «صریحا همه­ی جهانیان را بدون استثناء دعوت به مقابله با قرآن کرده است و می‌گوید اگر فکر می‌کنید که قرآن سخن خدا نیست و ساخته مغز بشر است، شما هم انسان هستید، همانند آن را بیاورید!!!» 20
«قل لئن اجتمعت الإنس و الجن علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا»21
ثانیاً: پذیرفتن این دلیل، مستلزم تحریف قرآن است و حال آنکه خداوند صریحاً فرموده است که در قرآن تحریف راه ندارد:
«إنا نحن نزلنا الذکر و إنا له لحافظون»22
http://www.askdin.com/showthread.php?t=858
2ـ نوشتن احادیث موجب متروک ماندن قرآن می شود
یکی دیگر از توجیهات اهل سنت در ممنوعیت تدوین حدیث اینست که نوشتن احادیث موجب می گردد که اذهان مسلمانان مشغول احادیث گشته و در نتیجه از قرآن غافل شوند. 23
در ضعف این دلیل همین کافی است که اگر نوشتن احادیث موجب متروک ماندن قرآن می شود، نباید تا این زمان که بیش از 1400 سال از ظهور آن می­گذرد، چیزی از قرآن باقی می­ماند؛ به خصوص در این عصر، که کتب حدیثی آن هم در تیراژهای بسیار بالا، وارد بازار شده و در دسترس علاقمندان قرار می گیرد.
http://rasekhoon.net/article/show/856029/%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%BA%DB%8C%D8%A8%D8%AA-%D8%B5%D8%BA%D8%B1%D8%A7-%D9%88-%DA%A9%D8%A8%D8%B1%D8%A7/

3- روایات نبوی
اهل سنت تلاش زیادی انجام داده‌اند تا منع حدیث را به پیامبر گرامی اسلام(ص) نسبت دهند. به‌جای آن‌که به اشتباه خلیفه‌ی دوم در منع از کتابت حدیث اقرار کنند، این موضوع را به پیامبر نسبت داده‌اند، اما این‌کار، آنان را در تنگنای بزرگ‌تری قرار داد؛ زیرا بسیاری از اصحاب در زمان پیامبر اکرم(ص) احادیث آن‌حضرت را نوشته‌اند و روایاتی از پیامبر وجود دارد که امر به نوشتن احادیث کرده است، به‌علاوه؛ نوشته نشدن احادیث یک کار غیر علمی و غیر عالمانه است که امروز نوک پیکان مستشرقان را به سمت احادیث پیامبر متوجه شده است. همه‌ی این موارد باعث شد که توجیهات آنان دربارۀ این دو دسته از روایات آغاز شود.
 معروف‌ترین روایتی که در باب منع از نوشتن حدیث نقل کرده‌اند، روایت ابو سعید خدری از پیامبر(ص) است. به نقل وی پیامبر(ص) فرمود: «از من جز قرآن ننویسید، پس هرکس غیر از قرآن از سخنان من یادداشت کند، باید از بین ببرد».24
در مقابل روایاتی از پیامبر نقل کرده‌اند که دلالت بر جواز کتابت دارد، ولی آنچه که در عالم اهل سنت در حدود یک قرن به آن عمل شد، منع از کتابت حدیث بود. از جمله معروف‌ترین روایات جواز، روایت عبدالله بن عمرو بن عاص بود. وی می‌گوید: «به پیامبر عرض کردم من چیزی که از شما می‌شنوم یادداشت کنم؟ فرمود: آری. گفتم در حالت غضب و رضا؟ فرمود: بله، من در این دو حالت جز حق نمی‌گویم».25
از دیگر روایات معروف این باب؛ روایت ابوشاه است که بعد از درخواست وی برای نوشتن خطبه‌ی پیامبر در فتح مکه، پیامبر فرمود : «برای ابی شاه این خطبه را بنویسید».26
در برخی منابع، از امام علی(ع)، امام حسن(ع)، عبدالله بن عمرو بن عاص، عبدالله بن عمر، انس و جابر به عنوان کسانی نام برده شده که نوشتن حدیث را جایز می‌دانسته‌اند.27
خطیب بغدادی در کتاب «تقیید العلم» در باب  «ذکر ما روی عن النبی» احادیث متعددی را به سندش از پیامبر(ص) می‌آورد که آن‌حضرت امر به کتابت و تقیید علم به کتابت داشتند. برخی از این روایات در سنن ترمذی نیز آمده است.28
بنابر این، در مصادر اهل سنت، روش واحدی نسبت به کتابت حدیث طی نشده است. بله، همان‌طور که بیان شد با اصرار خلیفه‌ی دوم، عملاً از کتابت حدیث برای ده‌ها سال منع شد.
http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa5336

توجیهات اهل سنت برای جمع بین این دو دسته از روایات
در این‌که به چه وجهی بین روایات جمع شود، اهل سنت اختلاف دارند و این اختلاف به حدی است که سیوطی در «تدریب الراوی» بعد از آوردن روایت منع از کتابت و روایات جواز می‌گوید: «در این‌که چه‌گونه بین این روایات جمع کنیم نیز اختلاف است. سپس خودش وجوهی را به عنوان جمع روایات، و البته بدون آوردن شاهد و قرائن تاریخی بیان می‌کند. 29
سخن ابن حجر عسقلانی
ابن حجر عسقلانی درباره‌ جمع بین این روایات چنین گفته است:
اول
شاید نهی از کتابت حدیث مربوط به زمان نزول قرآن بوده و اذن به کتابت در غیر زمان نزول است.
توجه: در تمام دوران پیامبری پیامبر، نزول قرآن بوده است!
دوم
نهی در صورتی بوده که قرآن با غیر قرآن در یک‌جا نوشته شود و روایات اذن در صورتی باشد که جداگانه نوشته شوند.
توجه: این‌گونه جمع کردن بین دو روایت به قول محدثان، جمع‌های تبرعی، یعنی بدون دلیل است.
سوم
نهی مقدم و اذن متأخر و ناسخ آن بوده است.
توجه: در ذیل به کلام رشید رضا اشاره می‌شود که کاملاً برخلاف این مطلب را بیان می‌کند.
چهارم
نهی درباره‌ کسانی بوده که فقط به نوشتن اکتفا می‌کردند و در ذهنشان حفظ نمی‌کردند و اذن نسبت به کسانی بوده که این خوف و ترس درباره‌ آن‌ها نبوده است.
توجه: با منع عمومی که خلیفه‌ دوم اعلام کرد، سازگار نیست.
پنجم
عده‌ای هم گفته‌اند منع از کتابت حدیث در حدیث ابوسعید خدری فقط درباره‌ خود ابوسعید جاری بوده و پیامبر وی را از کتابت منع کرده؛ ولی نسبت به دیگران چنین منعی از ابتدا وجود نداشته است. 30
توجه: در کلامی که ابوسعید نقل کرده به پیامبر نسبت داده شده که فرمود: «لا تکتبوا...» ؛ یعنی با صیغه جمع نهی کرد و خطابش به ابوسعید نبود.
سخنی از رشید رضا
رشید رضا در جمع بین روایات منع و جواز کتابت حدیث می‌گوید: 31
حدیث ابوسعید که صراحت در نهی از کتابت دارد، عام و امر به نوشتن خطبه برای ابوشاه، خاص است، پس هیچ تعارضی وجود ندارد؛ ولی اگر تعارض را مستقر دانستیم، حدیث نهی از کتابت، ناسخ حدیث امر به کتابت است (درست برخلاف استظهار ابن حجر) ولی باید ثابت کنیم که نهی متأخر است. (ابن حجر عسقلانی به همین دلایل استناد کرده است!) 32
http://wikiporsesh.ir/%D9%85%D9%86%D8%B9_%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1%D8%B4_%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AB

علت اصلی منع تدوین احادیث
در حقیقت عامل اصلی که منجر به ممنوعیت تدوین حدیث گشت، این که منع تدوین حدیث، ریشه ی سیاسی داشت.
پیامبر گرامی اسلام در فضل امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام و اهلبیت علیه السلام مطالبی زیادی را بیان فرموده اند که تبرّکا به چند نمونه اشاره می شود:
1- هنگام که پیامبر اقوام و خویشان خویش را به اسلام دعوت نمود در حضور همگان فرمود: «إن هذا أخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و أطیعوا»
2- در جریان جنگ احزاب فرمود: «ضربة علی یوم الخندق أفضل من عبادة الثقلین»
3- در جای دیگر پیامبر فرمود: «أما ترضی أن تکون منی بمنزلة هارون من موسی إلا أنه لا نبی بعدی»
4- در حجة الوداع و در غدیر خم در حضور همگان پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «من کنت مولاه، فهذا علی مولاه»
به خوبی روشن است که اینگونه احادیث منافع و موقعیت خلفا را به شدت تهدید می نمود. اگر احادیث، نوشته می شد و به دست آیندگان می رسید دیگر نوبت به خلافت آنها نمی رسید.
بنابراین عوامل سیاسی خلفا را بر آن داشت که برای حفظ موقعیت خود و برای رسیدن به خلافت، احادیث نبوی را هدف قرار داده و از نقل، انتشار و کتابت آنها به شدّت جلوگیری نمودند.
http://www.alhassanain.com/persian/articles/articles/al_hadith_and_its_sciences_library/bodies_of_hadith/mane_tadwin_hadeeth/001.html

نتایج منع کتابت و نشر حدیث
یک. شکنجه راویان حدیث
1. دوران عثمان: ابن کعب گوید: «از عبدالملک بن مروان شنیدم که به اهل مدینه می گفت: شما سزاوارترین مردم هستید که به امر اول، ملتزم شوید. بر ما احادیثی از ناحیه مشرق می رسد که ما آنها را نمی شناسیم و تنها به قرائت قرآن طبق آنچه در مصحفتان آمده، ملتزم باشید که ما آن را قبول داریم و امام شما عثمان، فرایضی را با مشورت زید بن ثابت جمع آوری کرده است. پس هر چه آن دو (خلیفه) گفته اند، محکم سازید و هر چه از آن دو نفر نرسیده، اسقاط کنید».33
2. دوران معاویه: معاویه که به طور علنی دنبال ریشه کنی امامت و تشیع بود، بهترین بهانه را برای اجرای سنّت های ناروا یافته بود؛ کاری که خلفای قبل از او بناگذارده بودند.
رجاء بن مسلم گوید: «معاویه گفت: با حدیث، همان گونه که در عصر عمر بن خطاب بود، عمل کنید. به درستی که او مردم را از بیان حدیث رسول خدا ترسانید».34
http://www.adyannet.com/fa/news/19799
دو. سوزاندن احادیث
بعد از جاافتادن سنّت سیئه منع نقل و تدوین حدیث، اولین زیان آن، آتش زدن احادیث تدوین شده و شکنجه و آزار تدوین کنندگان آن بود.
به نمونه هایی از روایاتی که آتش سوزی حدیث را بیان می کند، توجه کنید:
1. عایشه گوید: «پدرم پانصد حدیث از رسول خدا ر جمع کرد. شبی دیدم که او در بستر نمی خوابد. اندوهناک شدم و به او گفتم: ایا بیمار هستی یا اینکه فکر چیزی تو را از خواب منع کرده است؟ صبح روز بعد به من گفت: دخترم! احادیثی که نزد توست، بیاور. وقتی آوردم، آنها را سوزاند. گفتم: چرا سوزاندی؟ گفت: ترسیدم بمیرم و این احادیث نزد من باشد، ولی آن گونه که به من فرموده، نباشد35 و من آن را نقل کرده باشم36 (در واقع درست نقل نکرده باشم).
این عمل ابوبکر را با رفتار فاطمه(س) در حفظ حدیث مقایسه کنید که فاصله از زمین تا آسمان است.
شخصی از مؤمنان مدینه، روایتی را از حضرت زهرا(س) درخواست کرد. حضرت به فضّه فرمود: «آن روایت را که بر کاغذی نوشته شده است، بیاور. پس از جستجوی زیاد، حدیث را پیدا نکرد. حضرت زهرا(س) ناراحت شد و فرمود: وای بر تو، بگرد و پیدا کن؛ زیرا ارزش این حدیث نزد من برابر با ارزش حسن و حسین است» 37
2. عبدالله بن العلاء گوید: «از قاسم خواستم تا احادیثی را بر من املا کند. گفت: احادیث در عصر عمر زیاد شد. پس، از مردم خواست که آن احادیث را بیاورند. وقتی آوردند، دستور داد آنها را بسوزانند» 38
3. عمر به همه شهرها نوشت: «نزد هر کس حدیث هست، باید نابودش کند»39 
4. محمد بن ابوبکر نقل کرده است: «در زمان عمر احادیث زیاد شد. وقتی آنها را به نزدش آوردند، دستور داد تمامشان را بسوزانند»40
به قدری این مسئله شدّت یافت که راویان به خود جرئت و اجازه نقل احادیث را نمی دادند. به دو نمونه توجه کنید:
شعبی می گوید: «یک سال با پسر عمر (عبدالله) همنشین بودم. از وی، حتی یک حدیث هم از پیامبر(ص) نشنیدم».41
سائب بن یزید می گوید: «از مدینه تا مکه با سعد بن مالک همسفر بودم. در طول سفر، حتی یک حدیث از پیامبر(ص) نقل نکرد» 42



سه. جعل حدیث
کسانی که بعد از شهادت امام علی(ع) قدرت را در دست گرفتند، نیازمند تایید و تحکیم مواضع خود بودند. از این رو، با دادن رشوه و پول، عده ای را برای جعل و ساختن احادیث به منظور تایید دستگاه حاکم و ردّ و تضعیف اهل بیت(ع) بسیج می کردند.
ابوجعفر اسکافی می گوید: «معاویه عده ای از اصحاب و تابعان را وادار کرد که حدیث هایی در طعن و تبرّی از علی(ع) جعل کنند و برای این کار اجرت زیادی تعیین کرد و افرادی مانند ابوهریره، عمرو بن عاص، عروة بن زبیر ... را اجیر کرده بود» 43
چهار. تغییر سنّت
ممنوعیت تدوین حدیث و آثار مستقیم و غیر مستقیم آن در کنار دیگر بدعت ها، باعث شد که سنّت پیغمبر(ص) به سرعت در جامعه تغییر یابد و دگرگون شود.
1. شافعی از وهب بن کیسان نقل می کند: «کُلُّ سُنَنِ رسول الله قَدْ غُیرَتْ حَتَّی الصلوة؛ تمام سنّت های رسول خدا تغییر یافت، حتی نماز» 44
2. مالک از جدنی نقل کرده: «ما أعْرِفُ شَیئاً مِمّا أدْرَکْتُ الناسَ إِلاالنِِّداءَ بِالصّلوةِ وَ قَد ضُیعَتْ؛ 45 از مردم چیزی جز فراخواندن به سوی نماز را نشناختم و آن هم ضایع شد»
پنج. پدیدآمدن مذاهب
وقتی سنّت اصلی با مرور زمان، در بین عامّه از بین رفت و جای آن را روایات جعلی و سلیقه ای گرفت و حاکمان نیز اهل بیت(ع) را نادیده گرفتند، خود به خود مذاهب مختلف و نحله های کلامی و فقهی متعددی مانند قارچ در جامعه اسلامی رشد کردند، امّا در مذهب تشیع که اهل بیت محوریت داشتند، چنان نحله هایی به وجود نیامد، مگر زمانی که مقبولیت تمامی امامان دوازده گانه زیر سؤال رفت.
http://tvshia.com/fa/content/50594

شش.به وجود آمدن اختلافات
پس از آنکه جعل حدیث باب شد و مذاهب و فرقه های کلامی و فقهی بی شمار به وجود آمد، اختلافات نیز در جامعه گسترش یافت و هر روز بیشتر از روز گذشته، هر کس و یا گروهی که از فرد دیگر خوشش نمی آمد و اختلاف سلیقه پیدا می کرد، با جعل حدیث، از آنان جدا می شد و گروه جدیدی را تأسیس می کرد.
پایان دوره منع تدوین حدیث
این وضع تا اواخر قرن اوّل هجری، یعنی تا زمان خلافت «عمر بن عبدالعزیز» (99ـ101ق.) ادامه یافت. عمر بن عبدالعزیز با اقدامی شجاعانه، این بدعت شوم را از میان برداشت و طی بخشنامه ای به منظور ترغیب محدثان و راویان به این کار، چنین نوشت:
«اُنْظُروا حَدیثَ رَسُولِ اللهِ فَاکْتُبُوهُ فَإنِّی خِفْتُ دُروْسَ العِلْمِ وَ ذِهابَ اَهْلِهِ 46 به حدیث رسول خدا(ص) نظر و دقت کنید، پس آن را بنویسید؛ زیرا بیم آن دارم که علم کهنه شود (و چراع آن خاموش گردد) و اهل آن از دنیا برود».
http://mawezah.ir/?p=1322

نتیجه
همانطور که ذکر شد اولین منع کننده کتابت و نشر حدیث بعد از وفات پیامبر اکرم کسی جز ابوبکر نبوده و عمر نیز در این اقدام تاثیر مهمی داشته است و جعل حدیث و ایجاد اخلافات و پیدایش مذاهب و تغییر سنت از نتایج این اقدام بوده و اینکه هدف اصلی از طرح چنین برنامه ای هدف سیاسی و جایگزین کردن خلفا به جای ائمه اطهار بوده است



اقتباس

http://ajsm.atu.ac.ir (1
http://www.hawzah.net (2
http://www.andisheqom.com (3
http://www.wikifeqh.ir (4
http://www.askdin.com (5
http://rasekhoon.net (6
http://www.islamquest.net (7
http://wikiporsesh.ir (8
http://www.alhassanain.com (9
http://www.adyannet.com (10
http://tvshia.com (11
http://mawezah.ir (12

ارجاعات
1- ظاهرا این واقعه در مدینه اتفاق افتاده است و معین نکرده است مراد او از قریش چه کسانی بوده اند ولی این یقینی است که تعدادی از همان مهاجرین او را از نوشتن بازداشتند!!
2و3- همان، ابن عمر: «کنت اکتب کلیشی اسمعه من رسول اللّه ارید حفظه فنهتنی قریش و قالوا تکتب کلیشی سمعته من رسول اللّه و رسول اللّه بشر یتکلم فی الغضب والرضا فامسکت عن الکتابه و ذکرت ذلک لرسول اللّه فاومأ باصبعه الی فیه و قال اکتب فو الذی نفسی بیده ما خرج منه الاحق.» تقیید العلم، ص74 / سنن دارمی، ج1، ص125 / سنن ابن داود، ج2، ص318 و ص46 و ص3
4- ابوداود، سنن ابو داود، طبع السعاد، مصر، ج 4، ص 150
5- صحیح بخاری، کتاب المرضی، باب قول المریض قوموا عنی، حدیث 5669 / کتاب الجهاد، باب جوائز وفد، حدیث 3053 / کتاب العلم باب العلم والعظة باللیل، 40، ح 114 / کتاب المعازی، 65، باب مرض النبی، 83، ح 4431 / کتاب الاعتصام، 96، باب کراهیة الاختلاف، 26، ح 7366 / صحیح مسلم، دارالکتب العلمیه بیروت، کتاب الوصیه، 25، باب ترک الوصیه، 5، ح 1637، 1411 ه. ق، ج 11، ص 89 95
6- تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۵.
7- تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 3 ؛ معالم المدرسين، ج 2، ص 44
8-  خطیب بغدادی، أحمد بن علی، تقیید العلم، ص۵۰
9-  طبقات ابن سعد، ج۵، ص۱۴۰
10- خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقیید العلم، ص۵۲.   
11- تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۷۵.
12- تدوین السنة الشریفه، ص۴۳۶.
13- ابن عساکر، أبو القاسم، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۰، ص۵۰۰
14- متقی هندی، علاء الدین، کنز العمال، ج۱۰، ص۲۹۳
15- سنن ابن ماجه، ج۱، ص۱۲.
16- حاکم، ابو عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۰۲
17- ابن عساکر، أبو القاسم، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۷، ص۳۴۴
18- البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج۸، ص۱۰۷.
19- .النجمی، محمد صادق، اضواء علی الصحیحین، مؤسسة المعارف الاسلامیة، الطبعة الاولی، 1419 هـ.
20-  . تفسیر نمونه، ج 12، ص 274.
21- الاسراء، 88. همچنین مراجعه کنید به: قصص: 49، هود: 13، بقره : 23 – 24.
22- الحجر، 9   
23- الشهرستانی، علی، منع تدوین الحدیث، دارالغدیر، قم، الطبعة الاولی، 1425هـ
24- تقیید العلم، باب ذکر الروایة عن رسول الله، ح 1 تا 9؛ نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، تحقیق: عبدالباقی، محمد فؤاد، ج 4، ص 2298، ح 3004، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی‌تا.
25- سیوطی، جلال الدین، تدریب الراوی فی شرح تقریب النووی، ج 2، ص 66، مکتبة الریاض، بی‌تا.
26- احمد بن حنبل، مسند احمد، مسند ابی هریرة، ح 6944.
27- تدریب الراوی فی شرح تقریب النووی، ج2، ص 65.
28- ترمذی، سنن ترمذی، ج 5، ص 39، تحقیق: شاکر، أحمد محمد، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، بی‌تا: «قال کان رجل من الأنصار یجلس إلى النبی صلى الله علیه و سلم فیسمع من النبی صلى الله علیه و سلم الحدیث فیعجبه ولا یحفظه فشکا ذلک إلى النبی صلى الله علیه و سلم فقال یا رسول الله إنی أسمع منک الحدیث فیعجبنی ولا أحفظه فقال رسول الله صلى الله علیه و سلم استعن بیمینک وأومأ بیده للخط».
29-  سیوطی، جلال‌الدین، تدریب الراوی فی شرح تقریب النووی، ج۲، ص۶۶، مکتبة الریاض، بی‌تا
30- عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، کتابة العلم، ذیل حدیث ۱۱۰.   
31- ابوریة، محمود، اضواء علی السنة المحمدیة، ص۳۵۲
32- عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، کتابة العلم، ذیل حدیث ۱۱۰. 
33- قصه مدینه، نظری منفرد، انتشارات سرور، ص329
34- تدوین القرآن، کورانی، دارالقرآن الکریم، قم، ص385.
35- راستی این می توانست دلیلی برای سوزاندن آن همه احادیث باشد؟ خردمندان داوری کنند.
36-  کنز العمال، ج15، ص285.
37-  بحارالانوار، ج2، ص3؛ لئالی الاخبار، ج2، ص254.
38- طبقات ابن سعد، ج5، ص187 و 237.
39- کنزالعمال، ج5، ص237.
40- طبقات ابن سعد، ج5، ص187.
41- سنن ابن ماجه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ص11.
42- همان، ص12
43- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج4، ص143
44- شافعی، اَلاُمّ، ج1، ص258
45- الموطأ ، ج1، ص93
46-  السنة قبل التدوین، عجاج خطیب، دارالفکر، قاهره، ص32