زندگی نامه ابن ابی عقیل عمانی

زندگی نامه ابن ابی عقیل عمانی 

تهیه و تنظیم: روح الدین مهدوی خواه

تذکر: مقاله حاضر تلفیقی از مقالات مختلف اینترنتی است.

لقب:

معروف در ضبط لقب و شهرت ایشان «عمانی» است. به ضم عین و تخفیف میم، «عمانی» منسوب به «عمان» کشور معروف است. اما صاحب ریاض آن را با تشدید میم (عمّانی) ذکر کرده و این ضبط را به مشهور نسبت داده است. صاحب اعیان الشیعه این انتساب را بعید می داند؛ زیرا هیچ یک از علما آن را با تشدید ضبط نکرده اند.

نام و کنیه:

نام این فقیه «حسن بن علی بن ابی عقیل عمانی حذاء» و کنیه او «ابومحمد» است. نیز گفته اند: نام ایشان «حسن بن عیسی بن ابن عقیل عمانی» و کنیه اش «ابو علی» است. البته این دو، نام و کنیه یک شخص است. برخی ازمحققان فن ضبط اسامی، نام و کنیه اول او را ترجیح داده اند؛ زیرا

از نجاشی که در علم رجال از دیگران آگاه تر بوده، نقل شده است. همچنین نجاشی از جعفربن قولویه، که معاصر عمانی است، این سخن را آورده است:«حسن بن علی بن ابی عقیل برایم نامه نوشت». برخی از محققان نیز کوشیده اند میان این دو نقل را جمع کنند.احتمال داده اند که عیسی جد او بوده و چون نسبت به جد شایع بوده، به جای پدر نام عیسی ذکر شده است. اما این جمع از دو جهت بعید به نظر می رسد:

1. آنچه از سیاق عبارت دوم و نظایر آن متبادر است نسبت به پدراست نه جد.

2.شیخ طوسی در دو جا از فهرست و یک جا از رجال خود ضبط دوم را تکرار کرده است. اگر مقصود او از عیسی جد او بود چرا - حتی در یک جا - نسبت او را به پدرش نیاورده است؟! درحالی که می دانیم ضبط رجالیان مبتنی بردقت و تعیین است و اقتضا دارد که نام پدر ایشان ذکر شود نه جدش و حداقل لازم بود که متذکر شوند عیسی نام جداوست نه نام پدرش.

صاحب ریاض با احتمال بعیدی معتقد است که نام علی بن عیسی تصحیف شده است. با توجه به جهت دوم درمناقشه پیشین این ادعا از اساس باطل است. با این توضیح بعید نیست که ضبط عیسی ناشی از سهو قلم بوده است.

اما در باره کنیه، مناسب تر با نام ایشان همان ابو محمد است نه ابوعلی؛ چنان که این احتمال نیز می رود که ایشان دارای چند کنیه بوده است

http://wikifeqh.ir/%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86_%D8% 

http://fa.wikishia.net/view/%D8%AD%D8%B3%D9%86_%D8% 

http://www.hawzah.net/fa/Article/View/86109/%D8%B4

http://www.andisheqom.com/public/application/index/viewData?c

http://www.sire-olama.ir/?p=4368

http://wiki.ahlolbait.com/%D8%A7%D8%A8%D9%86_%D8%A7% 

http://allread.mihanblog.com/extrapage/ebneabiaghilomani

 

خانواده و تبار ابن ابی عقیل

ما از جزئیات درباره پدران و اجداد عمانی چیزی نمی دانیم؛ چنان که چیزی درباره نسل و فرزندان او هم نمی دانیم؛ جز آن که درکتاب الانساب سمعانی چنین آمده است:

گروهی به ابو عقیل مشهورند که از آن جمله اند: ابوعقیل یحیی بن متوکل حذاء مدنی که در مدینه می زیست آن گاه به کوفه نقل مکان کرد. عراقی ها از او روایت می کنند و او منکر الحدیث است. درسال 167 ق از دنیا رفت.

شیخ آقا بزرگ تهرانی قاطعانه معتقد است مقصود از ابن ابی عقیل جد عمانی است. سخن او چنین است:

جدش ابو عقیل و اسمش یحیی بن متوکل است. خزرجی در خلاصه تهذیب الکمال شرح حال او را آورده است ومی گوید: یحیی بن متوکل مولی «آزاد شده» آل عمر ابو عقیل مدنی، مصاحب بهیه بوده است و از او روایت کرده ووکیع از ابوعقیل روایت می کند.

سید بحر العلوم با استدلال به گواهی طبقه و نیز موافقت کنیه و توصیف، همین مفاد را برداشت کرده و افزوده است:

مدنی الاصل بودن او با این مطلب «عمانی بودنش» منافات ندارد؛ زیرا خود آنان تصریح کردند که او از مدینه به کوفه منتقل شده است؛ چنان که احتمال می رود او یا فرزندانش از کوفه به عمان منتقل شده باشند.

اگر این برداشت را صحیح بدانیم چنین نتیجه خواهیم گرفت که خانواده عمانی، اصالتا مدنی بوده اند که ابتدا به کوفه و سر انجام به عمان منتقل شده اند.نیز در می یابیم که این خانواده جزء علما و محدثان بوده اند و قدح ونکوهش سمعانی در باره جد عمانی (ابوعقیل)زیانی نمی رساند؛ زیرا خود ابوعقیل (یحیی بن متوکل) بین جمهور فقها مشهور است. ابن حجر و دیگران از او یادکرده و او را تضعیف کرده اند که ظاهرا به علت تشیع او بوده است.

به این برداشت اشکالاتی وارد شده که عمده آنهاچنین است: نام یاد شده برگروهی - که مستشکل نام آنها رابرده است - منطبق است که غیر از یحیی بن متوکل اند. در پاسخ از این اشکال می توان گفت که این اسامی به طور کامل بر ویژگی های جد عمانی از نظر طبقه، نسب و لقب منطبق نیست؛ به ویژه آن که برخی از آنان - به حسب تتبع موارداحتمالی از طریق رایانه - در برخی از مصادری که در مناقشه مورد استناد قرار گرفته همچون رجال کشی یافت نشده است؛ چه، در رجال کشی نامی از ابو عقیل یحیی بن قاسم ازدی برده نشده و آنچه در آن آمده، ابوبصیری است که درمناقشه ادعا شده که اولی از او روایت کرده است. همچنین مستشکل به نقل از اکمال تالیف ابن ماکولا از ابو عقیل احمد بن عیسی یاد کرده است درحالی که ما دراین کتاب و نیز در بخاری که ادعا شده اکمال از آن نقل کرده به این نام برنخورده ایم؛ بلکه با توجه به اختلاف زیاد طبقه می توان قاطعانه مدعی شد که برخی از نام های مورد ادعای عمانی مورد نظر نیستند؛ همچون ابوعقیل هاشم بن بلال که از ابو سلام، خادم پیامبر (ص) نقل می کند!! یا ابوعقیل مضری که از اسامة بن زید یا سایر مذکوران روایت نقل می کند.

محیط عمانی:

برخی از منابع در کنار خوارج و اباضیه که اکثریت این مناطق را تشکیل می دهند از وجود گروه شیعه در عمان یاد کرده اند.و بی تردید عمانی درمیان اقلیت شیعه می زیسته است؛ جز آن که ما در باره ولادت و نشو و نمای او در این کشور چیزی نمی دانیم . شاید از نسبت او به عمان و عدم نسبتش به سایر کشورها می توان چنین برداشت کرد که محل تولد و رشد و بالندگی او عمان بوده است. حموی پس از توصیف عمان به کشوری پهناور که دارای زراعت وخرماست در توصیف آن می گوید:

بیشترین ساکنان آن، خوارج اباضیه اند و جز این مذهب تنها رهگذری غریب یافت نمی شود و آنان این مذهب راپنهان نمی کنند.

از این رو در بررسی حیات عمانی به ویژه درباره رشد و تحصیل او با دشواری هایی مواجه هستیم با توجه به دوری عمان از مراکز علمی شیعی و اسلامی آیا عمانی به سایر مراکز علمی رهسپار شده و در آن جا به درجه علمی نایل شده است؟ اگر چنین است چرا این مطلب در زندگی نامه ایشان منعکس نشده است؟ چرا نامی از اساتید و شاگردانی که ازدانش او بهره جسته اند، برده نشده است؟ آیا او این مقام بلند علمی خویش را در وطن خود عمان، کسب کرده است؟ چگونه چنین امری ممکن است درحالی که اکثریت ساکنان آن خوارج بوده و طبق نظر حموی غیر از خوارج تنهارهگذری غریب یافت نمی شد، تا چه رسد به این که شیعه در آن جا دارای وجود علمی باشد و بتواند فقیهی چیره دست و متکلمی آگاه همچون ابن ابی عقیل تحویل جامعه دهد.

اگر این دو احتمال مردود باشد آیا می توان مدعی شد که او خود با تلاش شخصی این مراحل علمی و تحصیلی را طی کرده است؟ به هر حال مشخص ساختن مراحل شکل گیری شخصیت علمی عمانی از لابه لای کشف نشانه های وضعیت محیط و اجتماعی که او در آن می زیسته و از پایگاه علمی شیعه به دور بوده، کاری است که با پیچیدگی و هاله ای از ابهام روبه رو است.

از این گذشته، جا دارد به حقیقت مهمی دراین زمینه توجه کنیم و آن این که عظمت و جایگاه علمی عمانی اجازه ندادکه محیط عمان ایشان را در چنبره انزوا و جدا شدن از سایر شهرهای اسلامی و علمای آنها محدود سازد. این مطلب ازاجازه ای که عمانی برای جعفر بن محمد بن قولویه نگاشته استفاده می شود؛ زیرا حدس می زنیم طبق مقتضای عادت جاری در صدور اجازات میان علما، این اجازه بنا به درخواست ابن قولویه ازعمانی صادر شده است؛ به ویژه آن که توجه کنیم که در فاصله میان عمان و بغداد پس از انتقال ابن بابویه از قم به آن دور بوده است و نشان می دهد عمانی درمیان محافل علمی بغداد دارای شهرت وآوازه بوده است؛ به ویژه نزد امثال ابن قولویه یعنی استاد مفید که خودمفید فراوان از او تمجید کرده است.

http://www.hawzah.net/fa/Article/View/86109/%D8

http://hawzahnews.com/TextVersionDetail/394233

 

طبقه و عصر ابن ابی عقیل:

فقیه عمانی از فقهای غیبت صغرا به شمار می آید؛ زیرا با بخشی از آن معاصر بوده است. از این رو او را باید ازطبقه سه فقیه محدث دانست؛ یعنی کلینی (م ۳۲۹ق)، ابن بابویه قمی پدر شیخ صدوق (م ۳۲۹ه -) و ابن قولویه (م ۳۶۸ق).این مطلب به روشنی از اجازه کتاب ها و مصنفات ایشان به ابن قولویه استفاده می شود.

اگر چه ما اطلاع روشن و مشخصی از دوران و میزان ارتباط ایشان با فقهای مذکور و هم عصر ایشان از یک جهت و باسفیران امام عصر (عج) از جهت دیگر نداریم، جز آن که مکاتبه ایشان با ابن قولویه و اجازه دادن روایت به او وخواندن مصنفاتش به ابن قولویه، به روشنی ارتباط و پیوند میان ایشان و علمای سایر شهرها و مراکز علمی را اثبات می کند به رغم آن که عمان با سایر مراکز و حوزه های ریشه دار تشیع فاصله داشته است.از جهت دیگر نقش ایشان در اوضاع سیاسی و اجتماعی عصر و محیط درهاله ای از ابهام است. و به هرحال عمانی همزمان با فاصله زمانی میان نیمه دوم سده سوم و نیمه اول سده چهارم هجری بوده است.

محقق طباطبایی می گوید: عمانی جزء فقهای سده چهارم است و از او و ابن جنید – که معاصر او بود – به «قدیمین» یادمی شود و آن دو از بزرگان طبقه ششم به شمار می روند البته ابن ابی عقیل در طبقه بالاتری از او قرار دارد و او از مشایخ جعفر بن محمدبن قولویه (م ۳۶۸ق) است.

نخستین کسی که به ابن ابی عقیل و ابن جنید صفت «قد یمین» را اطلاق کرد، فقیه نامور ابوالعباس بن فهد حلی درمقدمه المهذهب البارع است.

http://www.sire-olama.ir/?p=4368

http://www.hawzah.net/fa/Article/View/86109/%D8

http://wiki.ahlolbait.com/%D8%A7%D8%A8%D9%86_%D

 

نقش علمی ابن ابی عقیل

شاید ترسیم ابعاد کامل نقش علمی و فقهی ابن ابی عقیل به صورت خاص برای یک پژوهشگر ناممکن باشد؛ زیراعمده آثار و تالیفات او در دسترس ما نیست و درصورت دست یابی به آنها، شناخت ابعاد مختلف حیات علمی اوممکن بود. به رغم دشواری گفته شده از باب ادای برخی از حقوق این فقیه بزرگ از لابه لای اطلاعات موجود گوشه هایی از حیات علمی او را بیان می کنیم.

بررسی اوضاع علمی در سده چهارم و پنجم نشان می دهد که میان پاره ای از علوم خلط و تداخل وجود داشته به گونه ای که مرزبندی میان آنها را دشوار می کند و مهم ترین آنها علوم شرعی(فقه و حدیث) و عقاید (کلام) است.این علوم ترسیم گر فرهنگ و شاخص علم درآن عصر بوده است. علم حدیث دراین میان از جایگاه ویژه و رسالتی مهم برخوردار بوده است؛ زیرا درسده چهارم مکتب حدیثی و محدثان برتمام زمینه های علمی اعم از کلام و تفسیر سایه افکنده بود و منهج آنها درعرصه علمی، حکومت داشته و بدان، جهت می داده است؛ به گونه ای که پیدایی هرمکتب فکری دیگر را درهم کوفته واجازه ظهور نمی داده است.

ثمرات علمی مکتب حدیثی درآن دوره اندک بوده و تالیفات علمای ما از چارچوب مکتب حدیثی خارج نشده است. نگاشته های فقهی، کلامی، تفسیری و حتی رجالی شاهد مدعا است. درچنین بستر علمی و حال و هوایی فقیه عمانی با عظمت علمی خود وارد صحنه شده و نخستین بذرهای نوپیدا درنوع نگرش فقهی و کلامی را می افشاند. از آشکارترین نشانه های این مرحله افزوده شدن عقل و نتایج آن به عنوان منابع اجتهاد درکنار دو کفه ترازو و ابزار آن یعنی کتاب و سنت است.

این امر در پیش روی فقیه، بلکه متکلم برای فهم ادله و برداشت از آنها افق های گسترده و وسیعی را می گشاید ونگرشی نو را در چگونگی تعامل با ادله و مراجعه به آنها را ترسیم می کند، که در نتیجه قدرت فقیه را در کنکاش های اجتهادی تقویت نموده و قابلیت استنباط و استخراج فروع از اصول و مقاصد فراگیر شریعت و نزدیک شدن تقریبی به درک مناط ها و مبانی واقعی احکام شرعی را میسر می سازد و بدین جهت توان او برای باز یافت نظایر و شبیه ها و به هم آمیختن قرائن به یکدیگر و نزدیک شدن به مذاق شریعت را دو چندان می سازد. دستاورد و فرجام این کار غنی سازی محتوایی فقه و پربارساختن آن به صورت عمومی است. این رکن اساسی و محور بنیادین را می توان در نقش علمی و نواندیشی فقیه عمانی بیان داشت. او می خواست فقه و کلام - به این اعتبار که آن دو، اساس و پایه های علم در آن دوره بودند - براین منوال حرکت کند و این دو دانش به دستاوردها و افق هایی دست یابند که کوشش محدثان وجوامع روایی آنها بدان راه نیافته است. فقیه عمانی در هردو زمینه فقهی و کلامی به دنبال تبلور این آرمان بود.

شیوه عالمان پیش از عمانی و هم عصر او در زمینه کلام غالبا برمحور شیوه روایی که در کنار آن آرا و اندیشه ها ارائه می شد، دور می زد و جز در زمینه هایی محدود و بسته، از آن تجاوز نمی کرداما عمانی شیوه کلامی خاصی را بنیان نهاد که عقل و رای درآن نقش محوری را ایفا می کرد.

اما در زمینه فقهی، عمانی کوشیده شیوه نوینی را استحکام بخشد؛ زیرا او پس از آن که در مکتب فقهی روایی محدثان، تنها کتاب و سنت را دو منبع اجتهاد می شناخت و درکنکاش های فقهی از مرز نصوص فراتر نمی رفت، عقل را به عنوان سومین منبع آن معرفی کرد. هرکس میان این دو مرحله مقایسه کند این نتیجه برای او آشکار می گردد.

براین اساس عمانی در برابر فقه و فقها افق گسترده و پرباری را گشود که پیش از این درغالب استنباط های فقهی شناخته شده نبود و این نوپیدایی در فقه درآن مرحله جزء مهم ترین تحولاتی است که فقه امامیه با آن روبه رو شده و تاامروز باقی مانده و همچنان مورد عنایت است.

http://www.hawzah.net/fa/Article/View/86109/% 

شیوه اصولی عمانی

دانش اصول زاییده سده های متاخر نیست؛ زیرا برخی از افکار و اندیشه های آن درتاریخ اسلامی چنان ریشه دوانده که به عصر حضور ائمه(ع) باز می گردد و برخی از دیدگاه ها و اندیشه های اصولی ذهن های نخبگان علمی و طبقه نخست اصحاب ائمه (ع) را به خود مشغول کرده است و آنان رساله ها و تالیفاتی دراین باره پدید آورده اند. بسان مباحث الفاظ از هشام بن حکم - از اصحاب امام صادق(ع) - که ابن ندیم آن را به عنوان «کتاب الالفاظ» آورده است. و کتاب ابطال القیاس و نقض اجتهاد الرای علی بن راوندی که هردو از ابوسهل نوبختی است.

بدین ترتیب گروهی از فقها در بالندگی و رشد اندیشه اصولی سهیم بوده اند، هرچند کوشش های آنان دراستحکام بنیاد آن تفاوت داشته است، چه، گروهی از ایشان دست به تالیف زده و گروهی فقه واستدلال های فقهی را براندیشه ها و مبانی اصولی بنیان نهادند به گونه ای که از لابه لای بحث های فقهی و نتایج آن، مکتب اصولی آنان هویداست.

گرچه ما یقین نداریم که عمانی درعلم اصول کتابی نگاشته باشد، اما این امر بعید نیست؛ زیرا منابع شرح حال او ازوجود کتاب هایی از او درزمینه های غیر فقه و کلام خبر داده، که در باره هویت آنها تحقیقی انجام نگرفته است. بررسی ویژگی های فقهی او شیوه اصولی او رابه دست می دهد - زیرا عنصر اساسی اندیشه های اصولی عمانی درقدرت و استحکام مبانی اصولی او و متناسب باآن دوره، نهفته است. می توان به مهم ترین پایه ها و مبانی اصولی که عمانی در فقه خود به آنها تکیه داشته، درقالب نکات ذیل اشاره کرد:

الف) اعتقاد به حجیت دلیل عقلی تا آن جا که از چارچوب کتاب و سنت خارج نشود.

ب) حجیت عمومات و قواعد کلی مستند به قرآن و اخبار متواتره مشهور به استثنای خبر واحد.

برای تایید این مبانی و مبانی دیگر به برخی از تطبیقات و مبادی پذیرفته شده در فقه عمانی اشاره می کنیم:

1. عمل نکردن به اخبار صحیح با وجود عمومات قرآنی: عمانی درباب جهاد معتقد است اگر امام دستور کوچ دهد، خروج برای جهاد بر هرمؤمن واجب است و تخلف از آن جایز نیست، به گونه ای که با فرمان حرکت امام اجازه خانواده، طلبکار و اطاعت از والدین منتفی می شود. دلیل او این آیات است:

یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامرمنکم.

یا ایها الذین آمنوا مالکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثا قلتم الی الارض.

این شیوه از استدلال بهره جستن مطلق از عموم آیه است حتی درمواردی که والدین یا طلبکار اجازه رهسپار شدن برای جهاد را ندهند، به رغم آن که روایت رسیده برمدخلیت اجازه والدین تاکید کرده است؛ چرا که روایت شده : مردی نزد پیامبر (ص) آمد و از ایشان اجازه جهاد خواست. پیامبر (ص) فرمود: آیا پدر و مادر داری؟ گفت: آری. فرمود: درخدمت به آنها بکوش. همچنین روایت شده که پیامبر (ص) فرمود: آیا والدین به تو اجازه داده اند؟ مرد گفت: نه. فرمود: بازگرد و از آنان اجازه بگیر و اگر به تواجازه دادند جهاد کن وگرنه به آنان نیکی نما.

2. تمسک به اخبار متواتر نه واحد: محقق شوشتری می نویسد:

او تنها به اخبار متواتر عمل می کرد، البته او بسان مفید و مرتضی در موارد فراوان که تواتری نبود ادعای تواتر می کرد،همانند ادعای اجماع در اموری که اجماع در بین نیست.شاهد مدعا آن که او روایتی رانقل می کند از علی بن جعفر از برادرش موسی بن جعفر(ع)که می فرماید :

راوی می گویداز ایشان سؤال کردم درمورد مرغ و کبوتر و نظایر آنها که بر مدفوع انسان پا می گذارند، آن گاه وارد آبی می شوند که از آن برای نماز وضو می گیرند«آیا می توان با آن آب وضو گرفت؟» امام فرمود: نه، مگر آن که زیاد و به اندازه آب کر باشد. می بینیم که او دراین استدلال به عموم خبر متواتر تمسک کرده است در مقابل مستند مشهور که به دلیل وجودمخصص آن عموم را رد می کند

3. اصول عملیه: درپاره ای از استدلال های نقل شده از فقه عمانی به اصول عملیه ای همچون اصل برائت و اصل احتیاط برمی خوریم که توسط وی بدانها تمسک شده است.شواهد این اصول عبارت است از:

احتیاط: مشهور معتقدند که کفاره افطار درماه رمضان تخییری است؛ اما عمانی با آن مخالفت کرده و آن را ترتیبی می داند که ابتدا آزاد کردن، آن گاه روزه شصت روز و سرانجام اطعام است. استدلال او احتیاط است با این ادعا که اشتغال ذمه مکلف به کفاره معلوم است و با منتفی شدن آزاد کردن بنده که شدیدتر از همه است یقین به برائت ذمه حاصل نمی شود، پس همچنان کفاره برعهده مکلف می ماند.

برائت: مدعی است که با افطار قضای روزه ماه رمضان پس از زوال ظهر کفاره واجب نمی شود به دلیل اصالة البرائه وبرخی از روایات.

4. تعارض ادله: درطلاق زن پس از خلوت کردن با او و افکندن پرده، مدعی نصف مهر است نه تمام آن. با این بیان که روایات ائمه (ع) درحکم طلاق مرد پیش از آمیزش و پس از لمس تمام بدن همسرش، مختلف است. دربرخی ازروایات آمده که هرگاه در را ببندد و پرده ها را بیفکند تمام مهر برعهده او می آید و عده زن واجب می شود و درپاره ای دیگر از روایات آمده که نصف مهر برعهده او است. آن گاه پس از نقل این روایات متعارض با استفاده از مرجحات بیرونی همچون موافقت قرآن، به رفع تعارض پرداخته و گفته است:

این روایت - یعنی روایت نصف مهر - برتر از روایت نخست است، به جهت دلالت قرآن و سنت؛ زیرا خداوند می فرماید:

و ان طلقتموهن من قبل ان تمسوهن و قد فرضتم لهن فریضة فنصف ما فرضتم....

طبق این آیه اگر پیش از آمیزش، زن را طلاق دهد نصف مهر برعهده او است.

در این کنکاش اجتهادی می بینیم که عمانی براساس مبانی اصولی محض که درآن دوره تازگی داشت به علاج تعارض اخبار پرداخته که بدون تردید نشانگر دقت او درمقام تطبیق میان ادله است.

http://www.hawzah.net/fa/Article/View/86109/% 

http://rasekhoon.net/article/show/1043333/%D8%A7%

 

 

دیدگاه های نادر عمانی:

هرمحققی می داند که درکتب فقهی به آراء نخستین گروه از فقها به دلیل نزدیکی آنها به دوران نص روایات، توجه ویژه ای شده است. چنان که فتاوای ابن ابی عقیل و جعفی درکتاب الفاخر و ابن جنید در المختصر الاحمدی در دیدگاه های فقهای پسین به ویژه دردوران ابن ادریس، محقق و علامه و نیز شهیدین تاثیر گذاشته است. دراین جا برخی از آراء نادر عمانی را از میان ابواب مختلف فقهی ذکر می کنیم تا میزان فاصله آن با دیدگاه مشهور آشکار گردد:

کتاب طهارت:

1. عدم تنجس آب قلیل مگر با تغیر. مالک، اوزاعی، ثوری، داوود و ابن منذر نیز براین عقیده اند. حسن بصری وابراهیم نخعی و مالک وداوود معتقدند که آب قلیل یا کثیر جز با تغییر یکی از اوصافش نجس نمی شود. این فتوابنا به گفته علامه با اجماع امامیه مخالف است.

2. به ظاهر سخن ابن ابی عقیل این نظریه نسبت داده شده است که وضو با آب مضاف همچون گلاب، آب زعفران وسایر آب ها، با این قید که درحال اضطرار باشد، جایز است. از فقهای ما شیخ صدوق و از عامه ابوبکر اصم و ابن ابی لیلی و ابوحنیفه بدون قید اضطرار با ابن ابی عقیل هم رای هستند.

3. هرگاه موی محاسن کم باشد شستن پوست صورت دروضو واجب است. علامه درتذکره و منتهی براین عقیده است؛ چنان که ابن جنید و شافعی نیز براین رای هستند..

4. وجوب اعاده غسل میت در صورتی که از میت چیزی خارج شود که باعث باطل شدن غسل باشد. ابن سیرین،اسحاق، احمد و شافعی طبق یکی از اقوالش براین رای هستند. بیشتر فقها قائلند که تنهاشستن همان موضع واجب است.

5. وجوب خواندن اذکار چهارگانه پس از هرتکبیر درنماز میت؛ درحالی که مشهور به تقسیم کردن آنها میان تکبیرهاقائلند.

کتاب صلاة

1. براساس ظاهر گفتار، او معتقد است هنگام ندانستن قبله، خواندن نماز به هرطرف جایز است؛ اما بیشتر فقها نمازبه چهار طرف را لازم دانسته اند. داوود نیز همین نظر را دارد

2. خواندن اقامه در تمام نمازها و اذان برای نماز مغرب وصبح واجب است. ابوحنیفه می گوید: برای هرنماز اذان واقامه بگوید و شافعی می گوید: برای هرنماز اقامه بگوید.

3. چنان که از ظاهر گفتارش به دست می آید نماز با زیاد و کم کردن یک سجده باطل است.

4. درصورتی که نماز شکسته برعهده اش باشد و شخص نماز را تمام بخواند مطلقا باید اعاده کند؛ اما مشهور فقهامی گویند : تنها درصورت باقی ماندن وقت ادا، اعاده لازم است.

5. نماز جمعه برکسی که باخواندن نماز صبح درمیان خانواده، نماز جمعه را درک خواهد کرد واجب است.

کتاب صوم

1. طبق ظاهر گفتارش نیت روزه در شب و پیش از طلوع فجر واجب است. شافعی، مالک واحمد براین رای هستند.

2. اگر در شب به نیت روزه صدمه بزند در بطلان روزه میان عمد و نسیان تفاوتی وجود ندارد.

3. کسی که درشب جنب شود و عمدا تا طلوع فجر با این حال باقی بماند، تنها قضای روزه برعهده اوست نه کفاره. همچنین اگرزن از حیض یا نفاس پاک شود وعمدا تا صبح غسل را ترک کند.

4. غسل ارتماسی برای روزه دار جایز است. سید مرتضی مکروه می داند و مالک، احمد، حسن و شعبی براین عقیده هستند.

5. هرگاه کسی در روز ماه رمضان همسرش را به همبستری مجبور سازد، تنها قضای روزه برعهده آن دو است؛ امامشهور معتقدند دو کفاره برمرد واجب است. شافعی می گوید: یک کفاره واجب است و اصحاب رای معتقدند قضای روزه براو واجب است. مذهب ثوری و اوزاعی نیز همین است

حال دراینجا این سوال پیش می آید که آیا فقه عمانی از رای و قیاس تاثیر پذیرفته است یا نه ؟ در جواب گفته می شود گاه به این دلیل که او در اجتهاد برعقل و رای تکیه کرده است، این نقدمتوجه او شده است؛ چنان که نسبت به معاصرش ابن جنید این نقد و نکوهش باشدت بیشتر و از زبان شخصیت های بزرگی همچون شیخ طوسی مطرح شده است، در حالی که این نسبت درباره عمانی از اساس نادرست است؛ زیرا:

1. او در بحث حج تصریح کرده که عمره بیش از یک بار در سال جایز نیست؛ به دلیل روایتی که می گوید: «دو عمره دریک سال جایز نیست» در رد کسانی که آن را تجویز کرده و مدعی اند برخی از فقهای شیعه این روایت را برمعنایی خاص حمل کرده و گفته اند مقصود درشخص متمتع است، اما اشخاص دیگر می توانند درهرماهی که بخواهند و به هرمیزان که مایل باشند، عمره انجام دهند.

آن گاه براین تاویل چنین افزوده است که اگر این تاویل از ائمه اهل بیت (ع) رسیده باشد قابل عمل است واگر تنها منشاآن اجتهاد و ظن باشد، مردود بوده و می بایست به گفتار ائمه (ع) مراجعه کرد. سخن اخیر او آشکارا دلالت داردکه شیوه او مبتنی بر اجتهاد صحیح بوده و او آنچه را متکی براساس ظن و رای است کنار گذارده و به روایات اهل بیت(ع) متعبد است.

2.درمبحث نماز عید به بطلان قیاس تصریح کرده است:

نماز عید با کمتر از هفت مؤمن با وجود امام یا کارگزاران او در شهرها منعقد نمی شود؛ چنان که نماز جمعه نیز با کمتراز پنج تن منعقد نمی شود. اگر قیاس جایگاهی داشت می بایست نماز جمعه و عید یکسان می بود، درحالی که این تفاوت از روی تعبد به فرمان الهی است.

با توجه به میزان نزدیکی آراءعمانی به اهل سنت و مخالفت های او با مشهور امامیه نمی توان ادعا کرد که فقه او متاثر یا برگرفته از فقه اهل سنت است؛ زیرا عمانی خود مبانی فقه عامه را که مهم ترین آنها قیاس و رای است، مردود دانسته است. 

http://www.hawzah.net/fa/Article/View/86109/% 

http://wikinoor.ir/index.php?title=%D8%AD%D9%8A%D8%A7%D8%A9

http://wikifeqh.ir/%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86

http://fa.wikishia.net/view/%D8%AD%D8%B3%D9%86

 

تالیفات وی :

ابن ابی عقیل در راستای نشر، کتاب های متعددی در فقه و کلام و اثبات امامت امامان شیعه (ع) نوشت. از سخن نجاشی بر می آید که او کتاب های زیادی نوشته، ولی از میان آنها فقط دو اثر او در جامعه شیعه انتشار یافته است.که بدین شرح است:

1.الکرو الفر. این کتاب درباره امامت است. نجاشی آن را نگاشته ای نمکین توصیف کرده است. شیوه عمانی دراین کتاب ذکر اصل مساله و تمام احتمالات و جوانب آن است. این شیوه بحث که بندرت درکتب علمای ما یافت می شود، نشانگر ژرفا و مهارت وی در فن کلام و جدل است. اهمیت این کتاب تا بدان جاست که متکلمان از آن برای تدریس استفاده می کرده اند.چنان که شیخ مفید باآن چیره دستی و مهارت در صنعت کلام به تدریس و بیان مقاصد این کتاب اشتغال داشته ونجاشی این کتاب را نزد مفید فرا گرفته است.با این حال مبدا فقدان این کتاب برای ما روشن نیست و همین اندازه می دانیم که این کتاب به دست شیخ مفید وشاگردش نجاشی رسیده است.

2. المتمسک بحبل آل الرسول. این کتاب را به صورت گسترده درباره فقه استدلالی و فروع فراهم آورده است وبنا به گفته نجاشی، این کتاب میان شیعیان معروف بوده است؛ چنان که شیخ طوسی آن را کتابی نیکو و بزرگ خوانده است. این کتاب با فاصله کوتاهی پس از نگارش اشتهار یافت و آوازه اش طنین افکند و هیچ حج گزاری ازخراسان نمی آمد مگر آن که این کتاب را درخواست می کرد و نسخه هایی را از آن می خرید. این امر نشانگرجایگاه کتاب و منزلت مؤلف نزد شیعیان است. در دوران پس از آن نیز این کتاب مورد توجه و اهتمام فقها بوده و آنان به نقل اقوال و استدلالات و تفریعات آن توجه کردند. این امر در فقه ابن ادریس و علامه و محقق بیشتر از گذشته مشاهده می شود؛ زیرا دراین دوره تفریع و شاخ و برگ دادن به مسائل فقهی بسیار شده و فقه شیعه در برابر سایرمذاهب فقهی به ویژه در دوران فاضلین (علامه و محقق) از وسعت بیشتری برخوردار شد. درهمین دوره کتاب المستمسک، در میان کتاب های فقها از جایگاه و شهرت زیادی برخوردار می شود.علامه حلی (م 726ق) در توصیف آن می گوید: «کتابی مشهور نزد ما است و ما اقوال آن را درکتب فقهی خود نقل می کنیم.» دراین عبارت تصریح شده که این کتاب به دست علامه حلی رسیده و در زمان او مشهور بوده است و بنا به نقل از ابن ادریس(م 598ق) این کتاب ارزشمند به دست او نیز رسیده است.

موضوع کتاب - چنان که عبارت شیخ طوسی بدان تصریح دارد - مربوط به فقه استدلالی و جز آن است و بعید نیست که مؤلف برخی از مباحث اصولی یا کلامی را طبق شیوه قدما - چنان که توضیح خواهیم داد - درآن آورده باشد . بدین ترتیب دیدگاه های بلند این اثر فقهی گران سنگ درمیان فقهای متاخر و فقیهان پس از آنها همچون صاحب ریاض، مسالک، ذکری، حدائق، جواهر و سایر تالیفات فقها می درخشیده است؛ زیرا دیدگاه های دقیق و تفریعات باریک نگرانه و استدلال های محکم و درستی را درآن یافتند. این کتاب بسان بسیاری از میراث علمی ما پس از دوران علامه(م 726ق) یا شهید اول (م 786ق) - چنان که از ظاهر ذکری به دست می آید که این کتاب به دستش رسیده - از بین رفته است.

این دو اثر تا اواخر سده ششم و نزد عالمان شیعی بود، ولی امروزه خبری از آن ها نیست.ولی اخیرا با استفاده از رایانه، تمام دیدگاه های فقهی او از مهم ترین منابع فقهی استخراج و در مجموعه ای تحت عنوان «حیاة ابن ابی عقیل و فقهه» منعکس شده است.

ما تنها به همین آثار علمی ابن ابی عقیل دست یافتیم و منابع تاریخی تصریح دارد که او در زمینه های فقه و کلام تالیفاتی داشته است اما نه نام آنها برای ما مشخص است و نه تعداد آنها و همه آنها به همراه میراث سایر قدما از بین رفته است. البته می توان به یقین ادعا کرد که این کتاب ها به پایتخت علمی آن روز یعنی بغداد منتقل شده است؛ زیرامؤلف آن اجازه نقل و روایت آنهارابه ابن قولویه داده و بدیهی است که معنای آن وجود این کتاب ها نزد ابن قولویه می باشد.

 

 

http://hawzahnews.com/TextVersionDetail/394233

http://wikinoor.ir/index.php?title=%D8%AD%D9%8A9_

http://www.hawzah.net/fa/Article/View/86109/%D8%B4% 

 

وفات او 

با همه تلاشي كه در رابطه با شناخت تاريخ وفات او صورت گرفت و به صاحبان فن نيز مراجعه شد ولی متاسفانه چيزي بدست نيامد اما با توجه به هم عصر بودن با ثقة الاسلام كليني و ابن بابويه (صدوق اول) حدس زده مي شود كه وفات او نيز همان نيمه اول قرن چهارم در حدود 330 تا 350 هجري رخ داده باشد. ولی درکتاب گلشن ابرارج 8 آمده که آیت الله العظمی سبحانی می نویسد: ابن ابی عقیل در حدود 329 ق از دنیا رفت.

http://library.tebyan.net/fa/Viewer/Text/93931/1

http://www.andisheqom.com/public/application/in

http://hawzahnews.com/TextVersionDetail/394233

http://wikifeqh.ir/%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%

http://wiki.ahlolbait.com/%D8%A7%D8%A8%D9%86

http://www.sire-olama.ir/?p=4368

 

 

اقتباس از :

1. http://wikifeqh.ir 

2. http://fa.wikishia.net/view 

3. http://www.hawzah.net

4. http://www.andisheqom.com 

5. http://www.sire-olama.ir

6. http://wiki.ahlolbait.com  

7. http://allread.mihanblog.com

8. http://rasekhoon.net

9. http://hawzahnews.com 

10. http://library.tebyan.net