امامت امامان در صحاح اهل سنت (1)


اعتقاد به امامت دوازده امام، از معتقدات بنياني شيعه اماميه است. قدمت اين مسئله به عصر رسالت مي‌رسد و سنگ بناي آن توسط شخص رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم نهاده شده است و گواه آن احاديث متعددي است که در اين باره از آن حضرت رسيده است.
مؤلفان صحاح اهل سنت، در اين منابع، حديثي از پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم نقل کرده‌اند که بر اساس آن حضرت تعداد خلفاي پس از خود را دوازده تن معرفي کرده و براي آنان اوصافي برشمرده است. هم اين تعداد، و هم اوصاف ياد شده، با دوازده امامِ مورد اعتقاد شيعه تطبيق مي‌کند.
دانشمندان اهل سنت، سند حديث مورد بحث را توثيق کرده‌اند، امّا در تطبيق و تعيين مصداق خارجي آن، توجيهات و تفسيرهاي گوناگوني کرده و دچار اشتباه شده‌اند. در اين نوشتار درباره متن و سند و پيشينه اين حديث بررسي مي‌کنيم، و توجيهات دانشمندان اهل سنت را به شمار آينده موکول مي‌کنيم:
امامت امامان در صحاح ششگانه
اعتقاد به وجود دوازده امام به عنوان جانشينان پيامبر و رهبران امت اسلامي، مسئله‌اي است که قدمت آن به عصر رسالت مي‌رسد، و سنگ بناي اين تفکر توسط شخص رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم نهاده شده است.
بنابراين مسئله ياد شده حداقل از حيث نظر، مسئله‌اي است اسلامي نه مذهبي، و آنچه را که شيعه در مورد حصر عدد امامان به دوازده تن معتقد است، مسئله‌اي است متعلق به همه مذاهب اسلامي.


صاحبان صحاح اهل سنت در منابع خود حديثي از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم نقل کرده‌اند، که براساس آن رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم تعداد خلفاي پس خود را دوازده تن ذکر نموده و براي آنان اوصافي برشمرده‌اند.:
نمونه‌هايي از الفاظ حديث موردنظر عبارت است از:
بخاري:حافظ بزرگ اهل سنت محمد بن اسماعيل بخاري در کتاب صحيح خود از طريق صحابي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم«جابر بن سمره» از آن حضرت نقل کرده است که فرمود:«يکون اثنا عشر أميراً، فقال کلمة لم أسمعها فقال أبي انّه قال:«کلّهم من قريش»(1) (پس از من) دوازده امير خواهند بود» سپس پيامبر سخني فرمود که آن را نشنيندم، پدرم گفت:رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم فرمود:«همه آنان از قريش‌اند».
بخاري، در اثر ديگر خود«التاريخ الکبير» نيز حديث موردنظر را با سند ديگري آورده است. در اين نقل آمده است:«لا يزال الأمر قائماً حتّي يکون اثنا عشر أميراً».(2):همواره امر خلافت استوار و پا برجاست تا آن که دوازده امير وجود داشته باشند.بخاري در تاريخ خود حديث فوق را از طريق صحابي ديگر پيامبر«ابوجحيفه» نيز از آن حضرت نقل کرده است. در اين نقل آمده است:«لا يزال أمر أُمَّتي صالحاً حتّي بمضي اثنا عشر خليفةً کلّهم من قريش»(3):همواره امر خلافت و امامت در ميان امّتم به نحو شايسته‌اي ادامه دارد، تا آن که دوران خلافت دوزاده نفر خليفه سپري شود، که همه آنان از قريش‌اند.
مسلم:مسلم بن حجاج قشيري نيشابوري نيز حديث موردنظر را با سندهاي مختلف هشت‌بار در کتاب صحيح خود آورده است. در يکي از نقل‌هاي مسلم به نقل از جابر بن سمره آمده است:در شامگاه روز جمعه‌اي که«اَسلَمي» در آن روز رجم شد از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم شنيدم که مي فرمود:«لا يزال الدين قائماً حتّي تقوم الساعة، أو يکون عليکم اثنا عشر خليفة کلّهم من قريش».(4) همواره دين خدا استوار و پابرجاست، تا آن که قيامت به پا شود، يا دوازده نفر خليفه براي شما وجود داشته باشند که همگي آنان از قريش‌اند.
ترمذي:وي نيز حديث جابر بن سمره را در«سنن» خود از دو طريق نقل کرده است. در يکي از نقل‌هاي ترمذي آمده است:«يکون من بعدي اثنا عشر أميراً، کلّهم من قريش».(5)پس از من دوازده امير وجود خواهند داشت، که همه آنان از قريش‌اند.
ابي‌داود سجستاني:وي حديث ياد شده را از دو طريق نقل کرده است. وي از جابر بن سمره نقل مي‌کند که گفت:از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم شنيدم که مي‌فرمود:«لايزال هذا الدين قائماً حتّي يکون عليکم اثنا عشر خليفة... کلّهم من قريش».(6)
احمد بن حنبل:وي نيز حديث ياد شده را در کتاب خود«مسند» با الفاظ و تعابير مختلف سي و شش بار نقل کرده است.در يکي از نقل‌هاي احمد آمده است:«يکون لهذه الأُمَّة اثنا عشر خليفة... کلّهم من قريش».(7)براي اين امت دوازده نفر خليفه وجود خواهند داشت که همه آنان از قريش‌اند.بجز افراد ياد شده، جمع کثير ديگري از دانشمندان اهل سنت نيز حديث فوق را با سند صحيح در آثار خود ثبت کرده‌اند. از آن جمله‌اند:حاکم نشابوري، سيوطي، خطيب بغدادي، ابو نعيم اصفهاني، بيهقي، طبراني، ابن حجر عسقلاني، الباني، و...(8)
سند حديث
حديث ياد شده مورد اتفاق فريقين است؛ و در بررسي‌هايي که تاکنون داشته‌ايم، به موردي برنخورده‌ايم که کسي به هر دليلي در تضعيف حديث، سخني گفته و يا مطلبي نوشته باشد. بلکه قاطبه محدثان و ديگر دانشمندان اهل سنت، حديث ياد شده را در آثار خود نقل نموده و بر صحت آن تأکيد کرده‌اند. بررسي‌هاي صورت گرفته نشان مي‌دهد که رجال سند حديث، همگي، از محدثان و فقهاي طراز اوّل عصر خويش محسوب مي‌شوند. از باب نمونه ترمذي در صحيح خود پس از نقل حديث مي‌گويد:«حديث نيکو و صحيحي است».(9)و ناصر الدين الباني مي‌نويسد:«سند حديث، سند نيکويي است و رجال آن مورد اعتماداند».(10)
پيشينه حديث
حديث موردنظر، سالياني دراز پيش از آن که غيبت صغري در سال 260 هـ آغاز شود، در السنه مردم رايج بوده و در کتب حديث اهل سنت ثبت شده بوده است.
شايد هنوز حضرت صادق(ع) رحلت نفرموده بودند که«ليث بن سعد» محدث مصر(متوفي 175 هـ ) اين حديث را در کتاب امالي خود ثبت کرده بود.(11)
و هنوز قرن دوم به انتهاء نرسيده و تعداد ائمه طاهرين از هشت تجاوز نکرده بود که ابوداود طيالسي(متوفّي 204 هـ) آن را در مسند خود ، و سپس نعيم بن حمّاد(متوفّي 228 هـ) در کتاب فتن، و ديگران در آثار خود ثبت کرده بودند. به طور اجمال، در آثار دانشمندان شيعه که تا اواخر قرن سوم هجري به رشته تحرير درآمده، اثري از اين حديث ديده نمي‌شود. به همين دليل، کسي نمي‌تواند ادعا کند که شيعيان اين حديث را در تأييد نظريه بعدي خود در عدد ائمه، جعل کرده‌اند.
نکته ديگري که اهميّت و قطعيت اين حديث را اثبات مي‌کند، تأکيد مکرر رسول خدا بر مسئله خلفاي اثناعشر است. چنان که آن حضرت در مواضع متعددي اين بشارت را بيان داشته و به سمع و نظر مردم رسانده‌اند. به خصوص که رسول گرامي اين موضوع را در اجتماع بزرگ صحابه در جريان حجة الوداع در عرفات و منيه به مردم ابلاغ نموده‌اند.(12)اصرار و پافشاري رسول خدا نشان مي‌دهد که اين مسئله، نه يک سخن معمولي، بلکه يک بشارت مهم الهي است.
ويژگي‌هاي امامان در حديث
در اين حديث، خلفاي اثنا عشر داراي ويژگي‌هايي است که مجموع آن ويژگي‌ها جز بر امامان اهل بيت پيامبر بر کس ديگري قابل تطبيق نيست. اهمّ ويژگي‌هاي امامان در حديث موردنظر به قرار ذيل است:
عدد آنان دوازده نفر است.«... اثنا عشر خليفة...»(13)
همگي آنان از قريش‌اند.«... کلّهم من قريش».(14)
اين دوازده نفر خلفاي کلّ امت‌اند، نه بخشي از امت. «يکون لهذه الأُمّة اثنا عشر خليفة».(15)
و در حديث ابن مسعود آمده است:«انّه سئل کم يملک هذه الأمة من خليفة؟ قال:اثنا عشر...»(16)
سؤال شد چند نفر خليفه بر اين امت خلافت خواهند کرد؟ پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمود:دوازده نفر...
و در حديث ابوجحيفه آمده است:«لا يزال أمر أُمّتي صالحاً حتّي يمضي اثنا عشر خليفة...»(17) همواره امر خلافت در ميان امتم به شايستگي ادامه دارد تا دوران خلافت دوازده نفر خليفه سپري گردد... .
در مجموعه روايات فوق يک تعبير مهم به چشم مي‌خورد و آن واژه«امّت» است که همه پيروان اکرم صلي الله عليه وآله وسلم را از صدر اسلام تا قيامت شامل مي‌شود، و به هيچ عنوان نمي‌توان آن را به مسلمانان عصر خاصي اختصاص داد.رواياتي که واژه فوق در آن به کار رفته گوياي آن است که خلفاي دوازده‌گانه خلفاي کلّ امت‌اند.
پس اينان، چنان که دانشمندان اهل سنت پنداشته‌اند خلفاي امت اسلامي در قرن اوّل يا دوم هجري نيستند، تا آن که دوران خلافت شان پس از گذشتِ زمانِ تعيين شده، سپري شده باشد، بلکه اينان چنان که نصوص روايات فوق نشان مي‌دهد خلفاي کل امت اسلامي‌اند، و تا امت باقي است، همواره يکي از اينان در ميان امت باقي است تا امّت، بدون پيشوا و سرپرست باقي نماند.
در شماري از تعابير حديث، قوام و استواريِ دين، دائر مدار وجود خلفاي دوازده‌گانه قرار داده شده است.
«لا يزال الدين قائماً حتّي تقوم الساعة أو يکون عليکم اثناعشر خليفة...»(18) و «لا يزال هذا الدين قائماً ما کان اثنا عشر خليفة کلّهم من قريش»(19)
به مفاد دو روايت فوق، اگر دوران خلافت خلفاي دوازده‌گانه سپري گردد، دين، قوام و استواريِ خود را از دست خواهد داد. و چون دين استوار و پابرجاست، پس دوران خلافت اينان هنوز پايان نپذيرفته است.
مفهوم فوق به هيچ روي با توجيهات دانشمندان اهل سنت در مورد حديث سازش ندارد.
در شمار ديگري از نقل‌هاي حديث، عزّت دين دائر مدار وجود امامان دوازده‌گانه قرار داده شده است. يعني دين تا زماني عزيز است که اينان باشند، و اگر روزي فرا رسد که کسي از آنان باقي نباشد، اسلام عزّت خود را از دست خواهد داد.«لا يزال هذا الدين عزيزاً إلي اثني عشر خليفة...»(20)
از آنجا که نمي‌توان پذيرفت اسلام عزّت خود را از دست داده باشد، پس بايد بپذيريم که دوران خلافت خلفاي دوازده‌گانه هنوز پايان نيافته است.
در تعدادي از نقل هاي حديث آمده است:«لا يضرّهم عداوة مَن عاداهم...»(21)دشمني دشمنان به آنان زيان نمي‌رساند.«لا يضرّهم مَن خذلهم...»(22) تنها گذاشتن و خوار کردن آنان زياني به آنها وارد نمي‌سازد.
تعابير فوق نشان مي‌دهد که خلافت خلفاي دوازده‌گانه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم الزاماً به معناي حاکميت و قدرت ظاهري نيست، چون اگر چنين باشد و با اين وجود مردم آنان را تنها گذاشته و يا با ايشان به دشمني بپردازند، و اين امر به شکست ظاهريِ آنان منتهي گردد، زيان آشکاري به آنان وارد شده است.
از اينجا معلوم مي‌شود که حاکميت و سلطه ظاهري، در خلافت آنان نقشي ندارد، و خلافت آنان يک منصب الهي و استحقاقي است، و حاکميت و قدرت ظاهري يکي از شئون خلافت الهي است.اگر زمينه آن فراهم گردد، خلفاي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم به آن مبادرت خواهند نمود، و اگر زمينه‌هاي آن فراهم نگرديد، زياني به منصب خلافت الهي آنان وارد نخواهد شد.
در شماري از تعابير حديث آمده است:«انّ هذا الأمر لا ينقضي حتّي يمضي فيهم اثنا عشر خليفة...»(23)
امر خلافت پايان نمي‌پذيرد مگر آن که دوران خلافت دوازده نفر خليفه سپري گردد که همگي آنان از قريش‌اند.
تعبير فوق نشان مي‌دهد که امر خلافت در ميان امت اسلامي، دائر مدار وجود خلفايِ دوازده‌گانه رسول خداست، و تا يکي از آنان باقي است، خلافت نيز باقي است. و هرگاه دوران آنان سپري گردد، روزگار خلافت نيز به پايان خواهد رسيد.بجز نقل فوق از حديث جابر، دلايل ديگري نيز وجود دارد که نشان مي‌دهد عُمر خلافت پايان‌ نيافته، بلکه دوران خلافت خلفاي دوازده‌گانه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم ادامه دارد.صاحبان صحاح اهل سنت از رسول خدا صلي الله عليه و‌آله وسلم نقل کرده‌اند که فرمود:«لا يزال هذا الأمر في قريش ما بقي من الناس اثنان».(24)
همواره امر خلافت در ميان قريش است تا آنگاه که دو نفر انسان در جهان باقي باشند.به دلالت حديث فوق همواره در همه زمان‌ها خليفه‌اي از تبار قريش در ميان امّت اسلامي وجود دارد تا جهان به پايان رسد.
حديث فوق، حديث امامان اثناعشر را تکميل مي‌کند و نشان مي‌دهد که هم اکنون خليفه قرشي تباري در ميان امّت اسلامي وجود دارد.همچنين شماري از دانشمندان اهل سنت در شرح حديث جابر بن سمره که موضوع بحث کنوني ماست، حضرت مهدي عليه السلام را مصداق حديث او را يکي از خلفاي دوازده‌گانه رسول خدا دانسته‌اند. از آن جمله‌اند:ابي داود، سيوطي و ابن کثير.(25)افزون بر اين، شخص رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم نيز براساس احاديث صحيحي که از ايشان در دست است حضرت مهدي عليه السلام را يکي از خلفاي امت اسلامي به شمار آورده‌اند. شماري از حافظان حديث از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم نقل کرده‌اند که فرمود:«من خلفائکم خليفة يحشو المال حثياً لا يعدّه عدداً».(26) يکي از خلفاي شما خليفه‌اي است که اموال را مي‌بخشد بدون آن که آن را بشمارد.دانشمندان مسلمان مصداق حديث فوق را حضرت مهدي موعود(ع) دانسته‌اند.و چنان که مي‌دانيم حداقل، حکومت ظاهري حضرت مهدي(ع) پس از اين و در آخر الزمان خواهد بود. نتيجه اين که خلافت خلفاي دوازده‌گانه، پايان نيافته بلکه خلافت الهي جانشيان رسول خدا ادامه دارد.
8. در شماري از تعابير حديث، مطالبي به چشم مي‌خورد که نشان مي‌دهد مسئله خلافت در دوران خلفاي دوازده‌گانه، در مسير خير و صلاح قرار خواهد داشت. در يکي از نقل‌هاي حديث جابر آمده است:«لا يزال هذا الأمر صالحاً حتّي يکون اثناعشراً أميراً کلّهم من قريش».(27)همواره امر خلافت صالح و شايسته است تا دوازده‌نفر امير وجود داشته باشند که همگيِ آنان از قريش‌اند.و در حديث ابوجحيفه آمده است:«لا يزال أمر أُمّتي صالحاً حتّي يمضي اثنا عشر خليفة کلّهم من قريش».(28)
و ما وقتي تاريخ خلافت اسلامي را نگاه مي‌کنيم، سلسله‌اي را که خلافت آنان منطبق بر حديث‌هاي فوق باشد نمي‌يابيم. سلسله‌اي که از دوازده‌نفر تشکيل شده باشند، خلفاي کلّ امت اسلامي باشند، از دودمان قريش باشند، و همگيِ آنان افرادي صالح و شايسته باشند.اينجاست که بايد بپذيريم که مقصود از خلفاي دوازده‌گانه، امامان اهل بيت رسول خدايند، که همگيِ آنان افرادي هستند شايسته و از نسل خود رسول خدا، و خلافت آنان نيز منصبي الهي است. اينان اگر به عرصه حکومت ظاهري قدم نهند، حکومت آنان شايسته‌ترين حکومت موجود خواهد بود، اين واقعيتي است که جهان اسلام يک بار آن را در روزگار حکومت امير مؤمنان علي(ع) ديده است، و پس از اين، يک بار ديگر در روزگار حکومت جهانيِ فرزندش حضرت مهدي موعود(ع) خواهد ديد.
9. در يکي از نقل‌هاي حديث آمده است:«لا يزال الدين قائماً حتّي تقوم الساعة أو يکون عليکم اثنا عشر خليفة... کلّهم من قريش».(29)دين خدا همواره استوار و پابرجاست تا قيامت به پا شود، يا آن که دوازده نفر خليفه بر شما خلافت کنند که همگيِ آنان از قريش‌اند.از حديث فوق نيز به وضوح استفاده مي‌شود که دوران خلافتِ خلفاي دوازده‌گانه پايان نيافته، بلکه تا قيامت استمرار دارد. و اين با نظردانشمندان تشيع سازگار است، نه با نظر دانشمندان اهل سنت.


1-. صحيح بخاري، کتاب احکام، باب 51؛ البداية والنهاية ابن کثير، ج1، ص 153، مکتبة المعارف؛ مسند احمد بن حنبل، ج 5 ، ص 90، 93، 95؛ دلائل النبوة، بيهقي، ج6، ص 569، دارالکتب العلمية؛ معجم کبير طبراني، ج2، ص 277، چاپ عراق.
2-. التاريخ الکبير، ج3، ص 185 و ج 8، ص 411، دارالفکر.
3-. التاريخ الکبير، ج3، ص 185 و ج 8، ص 411، دارالفکر.
3-. صحيح مسلم، کتاب اماره، باب1، حديث 10.
4-. سنن ترمذي، کتاب الفتن، باب 46، ح 2223؛ معجم کبير طبراني، ج2، ص 214؛ مسند احمد، ج5، ص 99.
5-. سنن ابي داود، کتاب المهدي، ح1؛ تاريخ الخلفاء، سيوطي، ص 18، دارالقلم، بيروت.
6-. مسند احمد، ج5، ص 106، دارالفکر؛ کنز العمال، ج 12، ص 33، چاپ الرسالة.
7-. مستدرک حاکم، ج3، ص 618، دارالکتاب؛ تاريخ الخلفاء، ص 10؛ تاريخ بغداد، ج 14، ص 353 و ج 6، ص 263؛ حلية الأولياء، ج4، ص 333؛ دلائل النبوة، ج 6، ص 520، دارالکتب العلمية، معجم کبير، ج2، ص 195، احياء التراث العربي؛ فتح الباري، ج 13، ص 211؛ سلسلة الصحيحة، ح 1075، المکتب الإسلامي.
8-. سنن ترمذي، کتاب الفتن، باب 46؛ سلسلة الصحيحة، ج3، ص 63، ح 1075.
9-. سنن ترمذي، کتاب الفتن، باب 46؛ سلسلة الصحيحة، ج3، ص 63، ح 1075.
10-. متشابه القرآن، ابن شهر آشوب(متوفّي 588 هـ) ج2، ص 56، انتشارات بيدار.
11-. مسند احمد، ج5، ص 90، 93، 99،‌96؛ معجم کبير طبراني، ج2، ص 196 و 197.
12-. صحيح مسلم، کتاب اماره، باب1؛ مسند احمد، ج5، ص 90، 93، 95، 106؛ معجم کبير طبراني، ج2، ص 277.
13-. صحيح بخاري، کتاب احکام، باب 51؛ البداية والنهاية، ابن کثير، ج1، ص153؛ دلائل النبوة، ج6، ص 561.
14-. مسند احمد، ج5، ص 106؛ معجم کبير طبراني، ج2، ص 198؛ کنزالعمال، ج 12، ص 33، الرسالة.
15-. مسند احمد، ج2، ص 55؛ مستدرك حاکم، ج4، ص 501؛ مجمع الزوائد، ج5، ص 344؛ فتح الباري، ج 13، ص 212.
16-. مستدرك حاکم، ج3، ص 618؛ مجمع الزوائد، ج5، ص 190، قديم، کنزالعمال، ح 33849؛ تاريخ بخاري، ج8، ص 411.
17-. صحيح مسلم، کتاب اماره، باب1، سنن ابي داود، کتاب المهدي؛ تاريخ الخلفاء، ص 18؛ دلائل النبوة، بيهقي، ج 6، ص 520؛ فتح الباري، ج 13، ص 212؛ سلسلة الصحيحة الباني، ح 376.
18-. صحيح مسلم، کتاب اماره، باب1، سنن ابي داود، کتاب المهدي؛ تاريخ الخلفاء، ص 18؛ دلائل النبوة، بيهقي، ج 6، ص 520؛ فتح الباري، ج 13، ص 212؛ سلسلة الصحيحة الباني، ح 376.
19-. صحيح مسلم، کتاب اماره، باب 1؛ مسند احمد، ج5، ص 90، 99، 100، 106؛ کنزالعمال، ج 12، ص 32، فتح الباري، ج 13، ص 211؛ معجم کبير طبراني، ج2، ص 195.
20-. معجم کبير طبراني، ج2، ص 256، ح 2073؛ کنز العمال، ج 12، ص 33، چاپ الرسالة.
21-. معجم کبير طبراني، ج2، ص 256، ح 2073؛ کنز العمال، ج 12، ص 33، چاپ الرسالة.
22-. معجم کبير طبراني، ج2، ص 285؛ فتح الباري، ج 13، ص 211.
23-. صحيح مسلم، کتاب اماره، باب1؛ صحيح بخاري، ج 4، ص 218 و ج 9، ص 78، دارالجيل؛ مسند احمد، ج 2، ص 39، 93، 128.
24-. سنن ابي داود، کتاب المهدي، تاريخ الخلفاء، ص 10 ـ 12، دارالقلم؛ النهاية في الفتن، ج1، ص 9.
25-. صحيح مسلم، کتاب فتن، ص 683؛ مسند احمد، ج3، ص 5، 37، 49، 60، 96، 317؛ در المنثور، ج 6، ص 58؛ مستدرک حاکم، ج4، ص 454؛ جامع الأُصول، ج11، ص 84، ح 7891.
26-. مسند احمد، ج5، ص 97، 107، دارالفکر.
27-. مستدرک حاکم، ج3، ص 618؛ مجمع الزوائد، ج5، ص 190؛ کنزالعمال، ح 33849.
28-. صحيح مسلم، کتاب اماره، باب1؛ سنن ابي داود، کتاب المهدي؛ تاريخ الخلفاء، ص 18؛ دلائل النبوة، بيهقي، ج 6، ص 520؛ فتح الباري، ج 13، ص 212

 

نویسنده: غلامحسین زینلی

منبع : نشریه کلام اسلامی / سال سيزدهم/شماره 52/زمستان 1383
                                                                                                                                                                                        واحد علمی سایت ـ معاونت پژوهش