بررسی علل صلح امام حسن (علیه السلام)
تهیه و تنظیم: محمد هادی
تذکر: مقاله حاضر تلفیقی از مقالات مختلف اینترنتی است.
چکیده
هر یک از پیشوایان و امامان معصوم(ع) به یک فضیلت و برجستگی ویژهای مشهور و معروف شدهاند، در حالی که همه آنان، از عصمت و طهارت بهرهمند و دارای اخلاق و صفات کامل انسانی بودند و در هیچ کدامشان کاستی و ضعفی عارض نشده و همگی در قلّه شایستگی و برتری قرار داشتند.
در میان آنان، امام حسن مجتبی (ع) به ویژگی بردباری و صلح خواهی معروف شده است. وی نه تنها پس ازپذیرش صلح، بلکه پیش از آغاز امامت و بر عهده گرفتن امر خلافت، در دوران کودکی، به این صفت کامل انسانی آراسته بود. رسول خدا(ص) در حالی که امام حسن مجتبی(ع) کودکی خردسال بود، دربارهاش فرمود:
« انّ إبنی هذا سیّدٌ یصلح اللّه به بین فئتین عظیمتین» یعنی: این پسرم (حسن بن علی) شخصیت و سیّد بزرگواری است که خدا به وسیله او، میان دو گروه بزرگ، صلح و آرامش برقرار میکند.
این حدیث شریف، با عبارتهای مختلف، از سوی راویان شیعه و اهل سنّت نقل شده است.(1)
واژگان کلیدی
صلح، عوامل صلح، جهاد، تقیه، زمینه قیام، پیشنهاد صلح
مقدمه
امامان معصوم (ع) متناسب با اوضاع حاکم بر عصر خویش و بنابر وظیفهای که خداوند بر عهده آنان گذاشته بود، اقدام می کردند و به آن پایبند بودند. اوضاع عصر امام حسن مجتبی(ع) و شرایط آن زمان، اقتضا میکرد که حضرت، به رغم میل باطنیاش، صلح با معاویه را به پذیرد و حکومت را به وی واگذارد و این، وظیفهای بود که از سوی پروردگار بر عهده وی گذاشته شده بود. بی تردید راز بسیاری از کردار و رفتار امامان(ع)، به مرور زمان برای شیعیان و پژوهندگان حقیقت خواه روشن گردیده است، ولی راز و سرّ پارهای از آنها شاید تاکنون شفّاف و روشن نشده و شاید آنچه گفته میشود، تنها گمانهای بیش نباشد و در آینده، ادله روشنتر و گویاتری پیدا گردد.
درباره صلح امام حسن مجتبی(ع) نیز علل و فلسفههایی بیان شده است که برخی از آنها منطقی و قانع کننده، ولی ممکن است راز بزرگتری وجود داشته که غیر از خود حضرت و امامان معصوم(ع) کسی از آن اطلاعی نداشته باشد.
به بیان دیگر، دانش و اطلاعات امامان معصوم(ع) به مراتب بالاتر و عالیتر از اطلاعات و دانش دیگران است و آنچه که آن بزرگواران از طریق الهام آسمانی به آن دست یافته و عمل کردهاند، عقل سایر دانشمندان و پژوهندگان عالم در دست یابی به آنها ناتوان است.
http://www.ansarian.ir/farsi/77668.html
علل صلح امام حسن(علیه السلام)
1- جهاد، اصالتاً و ذاتاً مطلوب اسلام نیست
در دین مبین اسلام، جهاد و جنگ با دشمنان و بدخواهان، دارای ارج و مقام ویژهای است و از عبادتهای بزرگ خدا شمرده میشود، امّا باید دانست که جهاد، اصالتاً و ذاتاً مطلوب اسلام نیست، بلکه به دلیل ضرورت هایی که اجتناب از آنها غیر ممکن است، واجب و مهم شمرده میشود.
خواسته اصلی اسلام برای بشریت، عبارت است از: آزادگی، حقیقت جویی، رفع محرومیت فکری و اجتماعی، ستم ستیزی و ظلم ناپذیری، رفع تبعیض نژادی و قومی، برقراری قسط و عدالت اجتماعی، تقوا پیشهگی و خدامحوری در تمام مراحل زندگی.
چنین ارزشهای والا و آرمانهای بلند و مقدّس، در محیطی أمن و آسایش به دست میآید و پیامبران الهی (ع) همگی پس از رفع ستم کاریهای مستکبران و مستبدان در صدد تشکیل چنین محیطی بودند. دعوت اصلی اسلام، همزیستی مسالمتآمیز و صلح و آرامش بین مردم، به ویژه میان مسلمانان است.
قرآن کریم، همه انسانهای موحد و مؤمن را به همزیستی و آرامش کامل فرا میخواند و میفرماید: «یا ایّها الّذین آمنوا ادخلوا فی السّلم کافّةً؛(2) یعنی: ای ایمان آورندگان، همگی به صلح و آرامش در آیید.»
در جای دیگر فرمود: «انّماالمؤمنون اخوة فاصلحوا بین اخویکم؛(3) همانا، ایمان آورندگان برادران یکدیگرند، پس میان برادران خود آشتی برقرار نمایید.»
امام حسن مجتبی(ع) که راز دار و سنگربان مقام نبوّت و امامت است، بیش از همه انسانها به پاسداری از تلاشهای جدّش محمد مصطفی(ص) و عدالت پروری پدرش علی مرتضی(ع) میاندیشید. او خود را در برابر آنها مسؤول میبیند و احساس میکند که با ادامه نبرد و خون ریزی به چنین مقصودی دست نخواهد یافت و راه آسانتر و کم خطرتری نیز وجود دارد که آن، صلح است. بنابراین، پذیرش صلح و آرامش، نه تنها منافاتی با مبانی فکری و عقیدتی مکتب اهل بیت(ع) ندارد، بلکه خواسته اصلی آن میباشد
http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/89/4965/42889/%D8%B9%D9%84%D9%84-%D9%88-%D8%B9%D9%88%D8%A7%D9%85%D9%84-%D8%B5%D9%84%D8%AD-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D9%85%D8%AC%D8%AA%D8%A8%DB%8C-(%D8%B9)
2- صلح امام حسن مانع از نابودی شیعه
صلح امام حسن مجتبی(ع) از انقراض شیعه و نابودی محبان و پیروان مکتب اهل بیت(ع) به دست سپاهیان معاویه پیشگیری کرده است.
معاویه بن ابی سفیان به دلیل کینههای عصر جاهلیت و نبردهای خونین قریش بر ضد رسول خدا(ص) که بسیاری از آنها با آتش افروزی و فرماندهی پدرش ابوسفیان شعله ور میشود و از این سو با رهبری پیامبر اکرم(ص) و مجاهدتهای امیرمؤمنان(ع) به پیروزی سپاه اسلام میانجامید، قلبی آکنده از عداوت و دشمنی نسبت به خاندان پیامبر(ص)و فرزندان امیرمؤمنان(ع) و یاران و شیعیانش در خود احساس میکرد. خلافت امام علی بن ابی طالب(ع) و جنگ صفین، آتش کینه نهفته وی را شعلهور و او را به تلاش آشکار و پنهان در نابودی مکتب اهل بیت(ع) واداشت.
ادامه نبرد امام حسن(ع) با معاویه و احتمال پیروزی سپاهیان شام بر سپاهیان عراق، آرزوی دیرینه معاویه را برآورده میکرد و او با این بهانه شیطانی، ریشه اسلام ناب محمّدی را میخشکانید و به جای آن، اسلام تحریف و تفسیر شده امویان را ترویج مینمود.
امام حسن(ع) به این مسئله، فطانت داشت و بدین جهت در برابر گلایهها و انتقادهای برخی از یاران و شیعیان میفرمود: «ویحکم، ما علمت، واللّه الُّذی عملت خیر لشیعتی ممّا طلعت علیه الشمس او غربت. ألا تعلمون انّنی امامکم مفترض الطّاعه علیکم واحد سیّدی شباب اهل الجنه بنصّ من رسول اللّه(ص) علیّ؟ قالوا: بلی. قال (ع): أما علمتم انّ الخضر(ع) لمّا خرق السّفینه و أقام الجدار و قتل الغلام، کان ذلک سخطالموسی بن عمران، اذ خفی علیه وجه الحکمه فی ذلک،(4) و کان ذلک عند اللّه تعالی ذکره حکمه و صواباً…(5)؛وای بر شما، چه میدانید به آنچه که من انجام دادم، به خدا سوگند آنچه که من انجام دادم(یعنی صلح با معاویه) برای شیعیان من، بهتر است از هرچه که بر آن خورشید میتابد و بر آن غروب میکند. آیا نمیدانید من امام شما هستم که پیرویم بر شما واجب و فرض است.(آیا نمیدانید) من یکی از دو سید و سالار جوانان بهشت، به نصّ رسول خدا(ص) هستم؟ گفتند: بلی، میدانیم. امام (ع) فرمود: آیا دانستهاید این موضوع را که حضرت خضر(ع) هنگامی که کشتی را سوراخ، دیوار را بازسازی و پسر بچهای را کشت، موجب ناراحتی و خشم حضرت موسی(ع) گردید؟ زیرا حکمت و فلسفه چنین اموری بر موسی(ع) پنهان و ناآشکار بود، در حالی که آنها در نزد پروردگار متعال، حکیمانه و بر طبق صواب بود.
امام حسن مجتبی(ع) در سخنی دیگر، در پاسخ کسی که وی را پس از پذیرش صلح، با جمله «یا مذلّ المؤمنین» خطاب کرد، فرمود: «ما أنا بمذلّ المؤمنین ولکنّی معزّالمؤمنین. انّی لمّا رأیتکم لیس بکم علیهم قوّه، سلمت الأمر لأبقی أنا و أنتم بین أظهر هم، کما عاب العالم السّفینه لتبقی لأصحابها، و کذلک نفسی و أنتم لنبقی بینهم؛(6) من، خوار کننده مؤمنان نیستم، بلکه عزّت دهنده آنان میباشم. زیرا هنگامی که دیدم شما(شیعیان) را توان برابری و ایستادگی با آنان (سپاهیان شام) نیست، أمر حکومت را واگذاردم تا من و شما(علی رغم میل آنان) باقی بمانیم. همان طوری که شخص دانایی، یک کشتی را عیب دار میکند تا برای مالکان و سرنشینانش باقی بماند (و از دستبرد غارتگران و ظالمان محفوظ بماند). داستان من و شما این چنین است، تا بتوانیم میان دشمنان و مخالفان باقی بمانیم.
هم چنین امام حسن(ع) در پاسخ به پرسش ابوسعید، درباره علت پذیرش صلح با معاویه فرمود: «ولولا ما أتیت لما ترک من شیعتنا علی وجه الأرض احد الّا قتل؛(7) اگر من این کار را انجام نمیدادم(و با معاویه صلح نمیکردم) هیچ شیعهای از شیعیان ما در روی زمین باقی نمیماند و همگی(به دست سپاهیان معاویه) کشته میشدند.
http://hasan.ommolketab.ir/%D8%B9%D9%84%D9%84-%D9%88-%D8%B9%D9%88%D8%A7%D9%85%D9%84-%D8%B5%D9%84%D8%AD-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D9%85%D8%AC%D8%AA%D8%A8%DB%8C-%D8%B9/
3- صلح امام حسن(ع) عمل به تقيه بود.
تقيه، يكى از مختصّات و معارف بلند اسلامى، به ويژه مكتب اهل بيت(ع) است. مفهوم تقيه اين است كه انسان در مواردى از روى ناچارى و ضرورت، خود را مخالف عامه مردم (ناآگاه) و يا حكومت غاصب و ستم كار نشان ندهد و به منظور حفظ اسلام، يا جان و ناموس خود و يا مسلمانى از ابراز و اظهار برخى از معتقدات و يا كردار و رفتار خود چشم پوشى و وضعيت موجود را تحمل كند.
صلح امام حسن(ع) نيز اين چنين بود. آن حضرت براى حفظ اسلام و مصون ماندن آن از هرگونه انحراف و اعوجاج و جلوگيرى از كشتار بى رحمانه مسلمانان، به ويژه كشتار هدفمند پيروان مكتب اهل بيت(ع)، به ظاهر با قدرت و سلطه زمان خود كنار آمد و حكومت را به وى سپرد. پيداست كه تصميمات تقيه اى، تصميمات اجبارى و لاعلاجى است و تمامى امامان معصوم(ع) در عصر امامت خويش با اين مسئله روبه رو بودند، غير از آخرين آنان، حضرت حجت بن الحسن(ع) كه در عصر قيام و حضور وى، هيچ تقيه اى جايز نمى باشد.
امام حسن مجتبى(ع) نيز در حديثى به آن اشاره كرد و فرمود: أما علمتم انّه ما منّا أحد الّا و يقع فى عنقه بيعة لطاغية زمانه، الّا القائم الّذى يصلّى روح اللّه عيسى بن مريم(ع) خلفه، فانّ اللّه عزّ و جلّ - يخفى ولادته يغيب شخصه لئلّا يكون لأحد فى عنقه بيعة اذا خرج؛(8) آيا دانستيد به اين كه از ما (امامان معصوم(ع)) كسى نيست، مگر اين كه بيعت طاغى زمانش برگردن اوست، مگر قائم (آل محمد(ص)) همان امامى كه روح خدا، حضرت عيسى بن مريم(ع) در پشت سرش نماز مى خواند. چه اين كه خداوند متعال، ولادتش را پنهان و وجودش را غايب نمود، تا در آن هنگامى كه قيام مى كند، بيعت هيچ كس بر عهده او نباشد.
امام حسن مجتبى(ع) در جاى ديگر، در پاسخ معترضان به صلح فرمود: «...و انّ أبى كان يقول: و أىّ شى ء أقرّ للعين من التّقيّة، انّ التّقية جنّة المؤمن، ولولا التّقيّة ما عبداللّه...(9) پدرم (امام على بن ابى طالب(ع)) مى فرمود: چه چيزى چون تقيّه، مايه روشنايى چشم است؟ همانا تقيه سپر مؤمن است و اگر تقيه نبود، خداوند سبحان، پرستش نمى شد.
پيش از همه امامان معصوم(ع)، خود اميرمؤمنان(ع) پس از رحلت پيامبر اكرم(ص) به مدت بيست و پنج سال با اين وضعيت روبه رو بود و به اجبار و اكراه، از حق خود چشم پوشى كرد.
امام حسن مجتبى(ع) نيز ناچار بود براى حفظ اسلام و وحدت مسلمانان، چنين امر مكروهى را به پذيرد. خود آن حضرت در اين باره فرمود: «و انّ هذا الأمر الّذى اختلفت فيه أنا و معاوية حقّ كان لى، فتركته له، و انّما فعلت ذلك لحقن دمائكم و تحصين اموالكم،(10) و ان ادرى لعلّه فتنة لكم و متاع الى حينٍ؛(11) همانا در اين امرى كه من و معاويه درباره آن اختلاف داشتيم(يعنى حكومت و خلافت اسلامى) حقّ من بود، ولى ان را ترك و به وى واگذاردم و اين كار را به خاطر حفظ جان و خونتان و هم چنين حفظ مال و دارائى هايتان انجام دادم، و نمى دانم شايد اين آزمايشى براى شماست و مايه بهره گيرى تا مدتى (معيّن) مى باشد.»
http://library.tebyan.net/fa/Viewer/Text/64338/1
3- عدم نیروهای جنگی کارآمد و حمایت مردم از امام حسن(ع)
بسیاری از منابع تاریخی به سستی مردم در جنگ با معاویه به عنوان علت اصلی پذیرش صلح از سوی امام اشاره کردهاند.[12] بر اساس برخی گزارشها آنان از آغاز علاقهای به جنگ نداشتند. چنان که پیشتر اشاره شد در هنگام جنگ نیز بخشی از سپاه عراق با تطمیع معاویه به سپاه شام پیوستند. شرایط اجتماعی عراق و خستگی مردم از جنگهای متوالی از علل عدم رغبت آنان به نبرد بود. امام نیز در برخی از سخنانش به نبود یارانی برای جنگ با معاویه اشاره کرده است.[13] همچنین آن حضرت در پاسخ شخصی که به صلح اعتراض کرد، چنین فرمود: «من به این علت حکومت را به معاویه واگذار کردم که یارانی برای جنگ با او نداشتم. اگر یارانی داشتم، شبانه روز با او میجنگیدم تا کار یکسره شود».[14] از سوی دیگر لشکر عراقیان نامتوازن بود و از گروههای مختلف عقیدتی تشکیل شده بود و این از دلایل آسیب پذیری این سپاه بود.[15]
http://fa.wikishia.net/view/%D8%B5%D9%84%D8%AD_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D8%AD%D8%B3%D9%86_%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87_%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85#.D8.AF.D9.84.D8.A7.DB.8C.D9.84_.D8.B5.D9.84.D8.AD_.D8.A7.D9.85.D8.A7.D9.85_.D8.AD.D8.B3.D9.86.28.D8.B9.29_.D8.A8.D8.A7_.D9.85.D8.B9.D8.A7.D9.88.DB.8C.D9.87
به همین لحاظ هنگامی که امام حسن(ع) و یاران نزدیکش چون حجربن عدی و قیس بن سعد انصاری، مردم را به بسیج عمومی و حضور در اردوگاه سپاه دعوت کردند، عده کمی پاسخ مثبت دادند و بقیه رغبتی به آن نشان ندادند.
گردآوری چهل هزار رزمجوی و داوطلب جبهههای جنگ برای سپاه امام حسن(ع) به آسانی فراهم نگردید، بلکه با تبلیغات و تلاشهای فراوان و همه جانبه امام حسن(ع) و یاران و اصحاب فداکارش مهیا گردید.
شایان ذکر است که با توجه به جمعیت بالای شهر کوفه و اطراف آن، اگر جنبش عمومی و بسیج سراسری صورت میگرفت، میبایست بیش از یکصد هزار نفر از این منطقه آماده نبرد میشدند. این غیر از نیروهایی بود که از سایر مناطق عراق، ایران، حجاز، یمن، عمان و ساحل نشینان خلیج فارس میتوانستند خود را به سپاه امام حسن(ع) برسانند.
قطب راوندی از حارث همدانی نقل کرد که امام حسن(ع) به مردمی که با وی بیعت کرده و قول مساعدت و همکاری داده بودند، فرمود: ان کنتم صادقین، فموعدما بینی و بینکم معسکر المدائن، فوافونی هناک فرکب، و رکب معه من اراد الخروج، و تخلف عنه خلق کثیر لم یفوا بما قالوه، و بما وعدوه، و غروه کما غروا امیرالمؤمنین (ع) من قبله؛(16) اگر(در گفتارتان) صادقید، وعده گاه من و شما پادگان مدائن است. پس در آن جا به من بپیوندید.
پس آن حضرت، سوار شد و به سوی مدائن حرکت کرد، کسانی که قصد جنگ کرده بودند با وی حرکت نمودند ولی جمعیت زیادی تخلف کرده و به آنچه گفته بودند، وفا نکردند و به آنچه وعده داده بودند، بر سر وعدهشان نیامدند و او را فریب دادند، همانطوری که پیش از وی پدرش امیرمؤمنان(ع) را فریب داده بودند.
http://www.imamhassan.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=155:1389-01-07-21-54-39&catid=1:archi&Itemid=95
4- نبودن تحلیل سیاسی در مردم
چیزی که امام حسن مجتبی علیهالسلام را شکست داد، نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود. مردم، تحلیل سیاسی نداشتند. چیزی که فتنهی خوارج را بهوجود آورد و امیرالمومنین علیهالسلام را آنطور زیر فشار قرار داد و قدرتمندترین آدم تاریخ را آنگونه مظلوم کرد، نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود والا همهی مردم که بیدین نبودند. تحلیل سیاسی نداشتند. یک شایعه دشمن میانداخت؛ فورا این شایعه همه جا پخش میشد و همه آن را قبول میکردند!
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=35242
5- خستگی مردم از جنگ
جنگ جمل و صفین و نهروان و همچنین جنگ های توأم با تلفاتی که بعد از جریان حکمیت، در عراق و حجاز و یمن درگرفت، در میان بسیاری از یاران امام علی (ع) یک نوع خستگی از جنگ و علاقه به صلح و متارکه جنگ ایجاد کرد، زیرا در طی پنج سال خلافت امیر مؤمنان (ع) یاران آن حضرت هیچ گاه اسلحه را بر زمین نگذاشتند، مگر به قصد این که فردا در جنگ دیگری شرکت کنند. از طرف دیگر جنگ آن ها با بیگانگان نبود، بلکه در واقع با اقوام و برادران و آشنایان دیروزی آنان بود که اینک در جبهه معاویه مستقر شده بودند.
http://hawzahnews.com/detail/News/403564
6- صلح امام مجتبی بیدینی معاویه را آشکار کرد
معاویه با ریاکاری، خود را فردی متدین نشان میداد و امام حسن(ع) با پذیرش این صلح بیدینی و کارشکنی او را برای مردم مشخص کردند.
البته باید توجه داشت که امام مجتبی(ع) وقتی که صلح را پذیرفتند سکوت نکردند بلکه جریان انتقادی خود را حفظ کردند و ما این موضوع را در نفوذ معاویه در زندگی امام(ع) و به شهادت رساندن ایشان به خوبی میبینیم چرا که اگر امام حسن(ع) در حکومت و جریان فکری مردم اثرگذار نبودند دلیلی نداشته که معاویه ایشان را پس از پذیرش صلح به شهادت برسانند.
حفظ دوست و نفوذ در دشمن را تقیه میگویند و صلح امام حسن(ع) با معاویه نیز همانند صلح پیامبر(ص) در حدیبیه به سبب حفظ دین بوده است، همچنین باید توجه داشت که دین حق هیچگاه به دنبال جنگ نبوده و نیست بلکه برای اصلاح امت است.
ائمه(ع) نور هستند و در برابر ظلمت و تاریکی میایستند، امام حسن(ع) نیز با پذیرش این صلح موضعگیری مناسبی را در مقابل حکومت بنیامیه انجام داده و خود را به هدف اصلی که اصلاح امت است نزدیک کردند.
7- مقبولیت نظام در میان مردم رمز ماندگار آن است
پذیرش دین از سوی مردم و داشتن کادر قوی اجرایی را از دلایل ماندگاری و قوام یک حکومت اسلامی دانست و ابراز داشت: در زمان امام مجتبی(ع) مردم به سبب ضعف ایمان از دین اسلام بریده بودند، معاویه نیز با درهم و دینار افسران و نظامیان حکومت اسلامی را خریده بود از اینرو امام مجتبی(ع) صلح را پذیرفتند، همچنین ائمه(ع) اهداف خود را با استبداد پیش نمیبردند بلکه با ایجاد بصیرت در مردم و حمایت مردم اهداف خود را عملی میکردند
http://www.tabyin.ir/node/17054
8- از هم پاشیدگی کشورهای اسلامی
ازنظر سیاست خارجی اضمحلال و از هم پاشیدگی کشورهای اسلامی، خطر دیگری بود که جامعه مسلمانان را تهدید میکرد.
مسلمانان آن عصر، چه آنانی که در ظلّ حکومت عدالت جویانه امام حسن مجتبی(ع) زندگی میکردند و چه در سیطره حکومت غاصبانه معاویة بن ابی سفیان به سر میبردند با دشمنان مشترکی رو به رو بودند که از هر سو آماده هجوم به مناطق اسلامی و باز پسگیری سرزمینهای آزاد شده بودند. آنان گرچه دارای ملیت، قومیت و دینهای متعدد و مختلف بودند، ولی در یک چیز اتفاق و اتحاد داشتند و آن نابودی اسلام و کشتار بی رحمانه مسلمانان و غارت سرزمینهای اسلامی بود.
از این رو، ادامه اختلاف و کشمشهای داخلی، دشمنان بیرونی، به ویژه رومیان را خوش حال و امیدوار میکرد و زمینه هجوم و تجاوزشان را فراهم مینمود.امام حسن مجتبی(ع) به عنوان سبط اکبر رسول خدا(ص) و سکان دار اصلی دین و دلسوزترین شخص به مسلمانان و مؤمنان، به این مسئله توجه خاص داشت و اگر معاویه و سپاهیان گمراه وی با بیخردی و دنیاطلبی خود زمینه آمال و آرزوی دشمنان خارجی را فراهم میکردند، امام حسن مجتبی(ع) و یاران و شیعیان مخلص او نمیتوانستند آنان را در این راه مساعدت و همراهی کنند و عقل و شرع حکم میکرد که باید به هر طریق ممکن نبرد میان مسلمانان پایان یابد، تا اصل دین و حیات مسلمانان ادامه یابد. زیرا اگر امام حسن(ع) نبرد با معاویه را ادامه میداد، یکی از سه اتفاق ذیل روی میداد:
1ـ پیروزی سپاه کوفه و سرکوب سپاه شام.2ـ پیروزی سپاه شام و نابودی سپاه کوفه.
3ـ عدم پیروزی طرفین و عقب نشینی اجباری دوسپاه.
در هر صورت، مسلمانان به ضعف و کم توانی میرسیدند و دشمنانشان که سالها خود را تقویت و آماده چنین فرصتی کرده بودند، با هجوم سراسری و مرگ بار، تومار مسلمانان را پیچیده و جامعه اسلامی را با چالش بزرگ مواجه مینمودند.در نتیجه، زحمات و تلاشهای پیامبر خدا(ص) و یاران فداکارش به هدر میرفت.
http://www.tadabbor.org/?page=article&AID=1385
9- پرهیز امام از روش های غیر اسلامی
امام حسن(ع) از روش های غیر اسلامی و شیوه های سالوسانه پرهیز داشت، بر خلاف معاویة بن ابی سفیان که برای تحکیم و تثبیت حکومت خود دست به هر کاری می زد و هیچ گونه محدودیتی از جهت شرعی و عرفی برای خویش قائل نبود.
به همین انگیزه در دستگاه حکومتی خود از افراد شرور و خدعه گری چون عمروبن عاص، مغیرة بن شعبه، بسربن ارطاة، مروان بن حکم و مسلم بن عقبه، بهره می جست و از شیطنت و جنایت آنان به نحوی استفاده می نمود.
امّا امام حسن مجتبی(ع) که به مانند جدّش محمد مصطفی(ص) و پدرش امام علی بن أبی طالب(ع) مظهر تقوا و عدالت بود و هدفش از زمامداری، جز احقاق حق و اجرای عدالت اسلامی، چیز دیگری نبود، طبعاً نمی توانست به مانند معاویه رفتار نماید.
سیاست اهل بیت(ع) با سیاست معاویه در تضاد و میان آن دو، تفاوت از زمین تا آسمان بود.
معاویة بن ابی سفیان با انتخاب سیاست «رسیدن به هدف از هر راه ممکن» سیطره سیاسی و اجتماعی فزاینده ای بر ملت پیدا کرده بود و همین امر باعث شد که صلح را با نیرنگ ها و سالوس کاری هایش بر سپاهیان عراق و بر امام حسن مجتبی(ع) تحمیل نماید.
او توانست با دادن رشوه و تطمیع متنفذان، وعده به دنیاطلبان، تهدید مخالفان، رواج بی بند و باری، پخش شایعات بی اساس و انجام امور غیر انسانی و غیر شرعی دیگر، زودتر به هدفش برسد.
http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/89/4965/42889/%D8%B9%D9%84%D9%84-%D9%88-%D8%B9%D9%88%D8%A7%D9%85%D9%84-%D8%B5%D9%84%D8%AD-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D9%85%D8%AC%D8%AA%D8%A8%DB%8C-(%D8%B9)
10- صلح امام حسن(ع) زمینه را برای قیام حسینی(ع)
حوادث وحشتناکی که در دوران معاویهصورت گرفت، مردم عراق را سخت تکان داد و آنها را از رخوت و سستى به در آورد و ماهیت اصلى حکومت اموى را تا حدى آشکار نمود.
در همان حال که روساى قبایل، از آثار و منافع پیمان صلح امام حسن(ع)بهرهمند مى شدند و از بذل و بخششهاى معاویهبرخوردار مى گشتند، مردم عادى عراق کم کم به ماهیت اصلى حکومت بیدادگر و خودکامه معاویهکه پاى خود به سوى آن رفته و به دست خود آن را تثبیت کرده بودند، پى مى بردند.(17)
معاویه «مغیره بن شعبه» را بر کوفه حاکمساخت و کار بصره را به «عبدالله بن عامر» وا گذاشت و این شخص که پس از قتل عثمانآن شهر را ترک گفته بود، به بصره بازگشت. معاویه خود نیز به شام رفت و از دمشق به تدبیرکار دولت خویش پرداخت.
مردم عراق هر گاه به یادزندگانى در روزگار على(ع) مى افتادند، اندوهناک مى شدند و از آن سستى که در حمایت از على(ع) نشان داده بودند، اظهار پشیمانى مى نمودند و نیز از صلحى که میان ایشان و مردم شام اتتفاق افتاده بود، سخت پشیمان بودند. آنان چون به یکدیگر مى رسیدند، همدیگر را سرزنش مى کردند و از یکدیگر مى پرسیدند که چه خواهد شد و چه باید کرد؟ هنوز چند سالى نگذشته بود که نمایندگان کوفه میان آن شهر و مدینه براى دیار حسن بن على و گفتگو با او و شنیدن سخنان وى به رفت و آمد پرداختند.(18)
بنابراین دوران صلح امام حسن(ع)دوران آمادگى و تمرین تدریجى امت براى جنگ با حکومت فاسد اموى به شمار مى رفت تا روز موعود، روزى که جامعهاسلامى آمادگى قیام داشته باشد، فرا رسد.
روزى که امام حسن(ع)صلح کرد، هنوز اجتماع به آن پایه از درک و بینش نرسیده بود که هدف امام را تامین کند. آن روز هنوز جامعهاسلامى اسیر زنجیرهاى آمال و آرزوها بود؛ آمال و آرزوهایى که روح شکست را در آنها تزریق کرده بود.
از این رو هدفى که امام حسن(ع)تعقیب مى کرد این بود که افکار عمومى را براى قیام بر ضد حکومت اموى آماده کند و به مردم فرصت دهد تا خود بیندیشند و به حقایق اوضاع و ماهیت حکومت اموى پى ببرند، بویژه آنکه اشارتهایى که حضرت مجتبى(ع) به ستمگریها و جنایات حکومت اموى وزیر پا گذاشتن احکام اسلاممى نمود، افکار مردم را کاملاً بیدار مى کرد.(19)
کم کم این آمادگى قوت گرفت و شخصیتهاى بزرگ عراق متوجه حسین بن على(ع) شده از او خواستند که قیام کند.(20)
پس از شهادت حضرت مجتبى(ع) که حسین بن على(ع) امامترا عهده دار بود، خبرجنایتهاى معاویه بلا فاصله در مدینه طنین مى افکند و محور بحث در اجتماعاتى مى گشت که حسین بن على(ع) با شرکت بزرگان شیعهدر عراق و حجاز و مناطق دیگر اسلامى تشکیل مى داد. براى نمونه، هنگامى که معاویه«حجر بن عدى» و همراهان او را کشت، عدهاى از بزرگان کوفه نزد حسین(ع) آمده جریان را به حضرت خبردادند و پخش این خبرموجى از نفرت در همه افراد با ایمانبرانگیخت.
این مطلب نشان مى دهد که در آن هنگام جنبش منظمى بر ضد حکومت اموى شکل مى گرفت که مبلغین و عوامل موثر آن، همان پیروان اندک و صمیمى امام حسن(ع)بودند که حضرت با تدبیر هوشمندانه خویش جان آنان را از گزند قشون معاویهحفظ کرده بود. هدف این گروه این بود که با تذکار جنایاتى که در سراسر دوران حکومت معاویهموج مى زد، روح قیام را در دلهاى مردم برانگیزند تا روز موعود فرا رسد!(21)،(22)
http://makarem.ir/main.aspx?typeinfo=25&lid=0&catid=23399&mid=247034
11- پیشنهاد معاویه برای صلح
یک دروغ بزرگ در تاری بیان شده است و آن این است که امام (علیه السلام) پیشقدم صلح بودند، در حالی که منابع معتبر این را نشان نمی دهند.
شیخ راضی آل یاسین بر اساس یکی از خطابههای امام حسن علیه السلام استدلال میکند که پیشنهاد دهنده صلح معاویه و نه امام حسن بودهاست.
و وقتی به نوشته یعقوبی مراجعه می کنیم میبینیم؛ هنگامی که لشکر امام حسن به مداین میرسد سه میانجیانی از سوی معاویه به لشکر امام میروند و در لشکر شایعه میکنند که امام حسن صلح کردهاست لشکریان هم به امام حسن حمله کرده و چادرش را غارت میکنند و هنگامی که وی به سمت قصر ابیض میرود تا در آنجا سکنی گزیند شخصی به نام الجراح بن سنان الاسدی به وی حمله کرده و ران وی را مجروح میکند و آن شخص کشته میشود. این شورشها موجب رضایت امام حسن به صلح بودهاست .(23)
http://hawzahnews.com/detail/News/403564
نتیجه
به هر روی، علل و اسباب متعددی دست به دست هم داد تا در جدال میان نیکی ها و زشتی ها، خوبی ها و بدی ها و در حقیقت میان حق و باطل، این بار امام حسن مجتبی(ع) مقهور قهر ناجوانمردانه شیطان صفتان قرار گرفته و از حق طبیعی و الهی خویش محروم بماند و حکومت و زمام داری مسلمانان با حیله و نیرنگ از اوستانده شود.
بی تردید، آنچه درباره اسرار و علل صلح امام حسن(ع) در این جا بیان نمودیم، کافی و وافی نبوده و جای بحث و بررسی های بیشتر و عمیق تری دارد و طالبان را به کتاب هایی که در خصوص «صلح» امام حسن بن علی (ع) نگاشته شده اند، ارجاع می دهیم.
اقتباس
http://www.ansarian.ir (1
http://www.hawzah.net (2
http://hasan.ommolketab.ir (3
http://library.tebyan.net (4
http://fa.wikishia.net (5
http://www.imamhassan.ir (6
http://farsi.khamenei.ir (7
http://hawzahnews.com (8
http://www.tabyin.ir (9
http://www.tadabbor.org (10
http://makarem.ir (11
http://hawzahnews.com (12
ارجاعات
1- فضائل الخمسة، ج 2، ص 32 و ج 3، ص 388.
2-. سوره بقره، آیه 208
3- سوره حجرات، آیه 10
4- اشاره به داستان همراهی و مصاحبت حضرت موسی(ع) با حضرت خضر(ع) که در سوره کهف، از آیه 65 تا 82 به آن اشاره شده است
5- کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، ص 316
6- تحف العقول، ص 227
7- بحارالانوار، ج 44، ص 1
8- کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، ص 316
9- تحف العقول، ص 227
10- شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار(ع)، ج 3، ص 105، حدیث 1039
11- اشاره به آیه 111 سوره انبیاء
12- مفید، الإرشاد، ج۲، ص۱۰.
13- راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۵۷۶
14- طبرسی، الإحتجاج، ج۲، ص۲۹۱
15- آل یاسین، صلح امام حسن، ص۱۷۷
16- الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 574
17- امام مجتبى(ع) تمام این حوادث را پیش بینى مى کرد. او بخوبى مى دانست که اگر زمام امور مسلمانان به دست بنى امیه بیفتد، سرنوشت تاریکى در انتظار آنان و مخصوصاً شیعیان خواهد بود، ولى مسلمانان تا روزى که خود با این حوادث تلخ، رو در رو قرار نگرفته بودند، پى به اهمیت قضیه نمى بردند. آنان هنگامى که با این حوادث وحشتناک مواجه شدند، تازه متوجه شدند که فرصت را از دست دادهاند و فهمیده و نفهمیده مقدمات بدبختى خود را فراهم ساختهاند.
حضرت مجتبى(ع) ضمن خطبهاى، به این آینده تاریک اشاره کرده بود: «اگر(به علت سستى و بیوفایى شما) ناگزیر شوم زمامدارى مسلمانان را به معاویه بسپارم، یقین بدانید زیر پرچم حکومت بنى امیه هرگز روى خوشى و شادى نخواهید دید و گرفتار انواع شکنجه ها و آزارها خواهید شد. هم اکنون گویى، به چشم خود مى بینم که فردا فرزندان شما بر در خانه فرزندان آنها ایستاده، آب و نان درخواست خواهند کرد، آب و نانى که مال فرزندان شما بوده و خداوند براى آنها قرار داده است، ولى بنى امیه آنها را از در خانه خود رانده از حق مسلم خود محروم خواهند ساخت»
18- حسین، طه، على و دو فرزند بزرگوارش، ترجمه احمد آرام، تهران، کتابفروشى و چاپخانه على اکبر علمى، 1332 ه.ش،ص 207
19- از این جهت مى توان گفت که پیمان صلح، براى معاویه حکم شمشیرى دو دم را داشت که هر دولبهاش به زیان وى بود! زیرا اگر او به مفاد صلحنامه عمل مى کرد، هدف امام تا حدودى تأمین مى شد و اگر آن را نقض مى کرد، نتیجه آن ایجاد تنفر عمومى از حکومت اموى و جنبش و بیدارى مردم بر ضد این حکومت بود، و این، مسئلهاى بود که پیشواى دوم آن را از نظر دور نداشت
20- ولى حسین بن على(ع) آنها را به پیروى از امام مجتبى(ع) توصیه مى کرد و مى فرمود: اوضاع فعلى براى قیام مساعد نیست و تا زمانى که معاویه زنده است،نهضت و قیام به ثمر نمى رسد.
21- شمس الدین، محمد مهدى، ارزیابى انقلاب حسین(ع)، ترجمه مهدى پیشوائى، قم، انتشارات توحید،1362 ه.ش، 178-179
22- گردآوری از کتاب: سیره پیشوایان، مهدی پیشوائی، ص 122
23- تشیع در مسیر جعفری، حسینمحمد. «فصل ششم: صلح امام حسن». تشیع در مسیر تاریخ. ص۱۷۲ ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۳