مفهوم امام

مفهوم امام

تهیه و تنظیم: روح الدین مهدوی خواه

تذکر: مقاله حاضر تلفیقی از مقالات مختلف اینترنتی

مقدمه : 

پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) بعد از مهاجرت به مدینه، و حمایت بی دریغ مردم آن شهر از آن حضرت و از مسلمانانی که از مکه مهاجرت می کردند(مهاجرین) – که موجب مفتخر شدن ایشان به لقب "انصار" گردید – یک جامعه اسلامی را پی نهادند و به تدبیر امور آن پرداختند و مسجدالنبی علاوه بر آنکه محل عبادت و تبلیغ رسالات الهی و تعلیم و تربیت مردم بود پناهگاه مهاجرین و محرومان نیز بود و در همانجا به

وضع اقتصادی ایشان رسیدگی می شد، و همچنین محل قضاوت و فصل خصومت و تصمیم گیریهای نظامی و اعزام نیرو به جبهه های جنگ و پشتیبانی از جبهه ها و سایر مسائل حکومتی بود. و در یک جمله، اداره امور دین و دنیای مردم به دست پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) انجام می گرفت و مسلمانان خود را موظف می دانستند که دستورات آن حضرت را اطاعت کنند زیرا خدای متعال، علاوه بر ایجاب مطلق اطاعت از آن حضرت(1) در خصوص مسائل سیاسی و قضایی و نظامی، اوامر مؤکدی به فرمانبرداری از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) صادر کرده بود.(2)

به دیگر سخن: پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) علاوه بر منصب نبوت و رسالت و منصب تعلیم و تبیین احکام اسلام، منصب الهی دیگری به عنوان فرمانروای جامعه اسلامی نیز داشتند که منصبهای فرعی قضاوت و فرماندهی نظامی و ... از آن، اشتقاق می یافت. و همانگونه که دین اسلام، علاوه بر وظایف عبادی و اخلاقی، دارای احکام سیاسی و اقتصادی و حقوقی و ... بود پیامبر اسلام هم علاوه بر وظایف تبلیع و تعلیم و تربیت از طرف خدای متعال عهده دار اجرای احکام و قوانین الهی و دارای همه مقامات حکومتی بودند. از این روی ضرورت دارد که شخص مسلمان این موضوع را با کمال جدیت و دور از هر گونه تقلید و تعصب مورد تحقیق و بررسی قرار دهد (3)و مذهب حق را تشخیص داده با تمام توان از آن حمایت کند.

بدیهی است دینی که ادعای رهبری همه جوامع بشری تا پایان جهان را دارد. نمی تواند نسبت به اینگونه مسائل بی تفاوت باشد و جامعه ای که بر اساس این دین بوجود می آید نمی توان فاقد چنین مناصب سیاسی و حکومتی باشد. مناصبی که تحت عنوان "امامت" مندرج می شود. از یک سوی شیعیان معتقدند که امامت، منصبی است الهی که باید از طرف خدای متعال به کسانی که صلاحیت آن را دارند داده شود و خدای متعال بوسیله پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) این کار را انجام داده است.

و از سوی دیگر اهل سنت معتقدند که امامت الهی همانند نبوت و رسالت با رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) خاتمه یافت و از آن پس، تعیین امام به مردم واگذاشته شد. و حتی بعضی از بزرگان اهل سنت تصریح کرده اند که اگر کسی به زور اسلحه، بر مردم مسلط شود بعد از تسلط، اطاعت وی بر دیگران لازم خواهد بود(4). و روشن است که چنین نظرهایی تا چه حد می تواند راه را برای سوء استفاده زورمندان و جباران و حیله گران باز کند و موجبات پراکندگی و انحطاط مسلمانان را فراهم آورد.

اما سخن در این است که قبل از اینکه برسی کنیم بعد از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) چه کسی باید عهده‌دار این مقام شود؟ و آن را از چه کسی دریافت کند؟وآیا مساله امامت انتخابی است یا انتصابی ؟ باید گفته شود پيش از هر چيز، لازم است كه درك درستى از معنا و حقيقت اين مقام داشته باشيم و داشتن چنين درك صحيحى از اين مقام، به آگاهى از مفهوم درست امامت وابسته است.

تعریف لغوی امامت  

در کتاب های لغت برای امام مصادیق و کاربردهایی بیان شده است:

1)امام، واژه اي عربي و به معنای پیشوایی(5) ».پیشروی، و رهبری است. امام نیز به معنای پیشوا ،(6) پیشوا به معنای پیشرو ، یعنی شخصی که عده ای تابع و پیرو او هستند). (و الخلیفه، امام الرعیه)؛

2) مقتدا : قرآن کریم که مسلمانان در زندگی خود به آن اقتدا می کنند (القرآن، امام المسلمین)؛

3) امام در نماز جماعت (امام الصلاه)؛ ؛ زيرا مردم در قيام و رکوع و سجده و تشهّد به وي اقتدا کرده اند

4) فرمانده سپاه (قائد الجند)؛

5)راهنمایی مسافران (الدلیل للمسافرین) ؛

6)ساربان و راهنمایی شتران (الحادی للابل)؛

7)چوب یا ریسمانی که در بنایی به کار می رود. (خشبه او خیط یسوی بهما البناء)؛ 

8)راه عریض و نمایان (الطریق الواسع الواضح)؛ 

9)آنچه کودک، هر روز در مدرسه می آموزد (ما یتعلمه الصبی کل یوم فی المدرسه)؛

10)فرد یا چیزی که به آن مثال زده می شود (ما امتثل علیه المثال)؛

11)قیم ، 12)مصلح، 13)الگو،14)دوستی، 15)یاری دادن، 16)به دست گرفتن کاری، 17)فرماندهی داشتن راه اصلی و راهنماست(7).18)کسی یا چیزی که مورد پیروی واقع می‌گردد، انسان  باشد یا کتاب  یا چیزی دیگر، به حق  باشد یابرباطل(8) امام است(9) ». و....

امام و امامت برحسب لغت مشتق از «اُم» که جمع آن « ائمه » و «ایمّه»است که در اصل ااممه بر وزن امثله بوده است. کسره میم به همزه منتقل و دو میم در یک دیگر ادغام شده است. برخی نیز همزه دوم را به حرف یاء تبدیل کرده و آن را ایمه خوانده اند که مورد نقد برخی از عالمان نحو قرار گرفته است بر زن و مرد اطلاق می‌شود و به معناي هرچيزاست كه چيزهاي ديگر به آن ضميمه و نسبت داده مي‏شوند و يا از او پيدا مي‏شوند، يا الهام مي‏گيرند (10)و اطلاق امت هم بر گروه و جماعتي كه در يك امر، اشتراك فكري واعتقادي، يا سياسي، يا مكاني، يا زماني، يا زباني دارند، و ضميمه به هم شده‏اند، ظاهراً از همين جهت ترجمه و تفسير امام به پيشوا و قائد و رهبر همه ملاحظه شده است. 

 گاهی امام به یک شخص گفته می شود و گاهی به یک حقیقیت که محل اقتداء است و دارای مرکزیت و امیّت (مادر و اصل بودن) است و به هر کسی که نسبت به دیگران چنین حالتی داشته باشد می توان امام گفت حتی اگر امام گمراهان باشد. و درجای دیگربه معنای قصد(11)».(12) یا قصد با توجه خاص می باشد و این معنا در همه مشتقات آن محفوظ است. امام نیز کسی است که همواره مقصود و هدف وحرکت و تلاش دیگران قرار گیرد،گرچه با اختلاف موارد و قصدکنندگان و جهات و اعتبارات، گوناگون می‌شود؛ مانندامام جمعه وجماعت ، امام هدایت و امام ضلالت،(13) بر این اساس دیگر معانی این واژه و مشتقات آن از لوازم معنای ریشه است. 

 پس امام و امت و امامت، در معني به هم نزديك و وابسته‏اند، هر كجا كه امت هست امام و امامت نيز هست و امت بي‏امام معني ندارد، چنانكه بر مردمي كه در يك شهر و يك مكان مسكن دارند، يا اهل يك زمان و يك زبان باشند، در صورتيكه از جهت سياست و اجتماع و دين يكسان نباشند، ظاهراً اطلاق امت مجاز است، چون اطلاق «امام» بر زبان و مكان قابل توجيه نيست و بلكه در غير انسان اطلاق «امام» اگر چه كتاب ديني باشد، نيز به عنايت مي‏باشد و بالأخره اطلاق امت بر مردمي كه پيشوا و امام و رهبر واحد داشته باشند؛ با معناي اصل موافق تر است و حقيقت است.

لذااطلاق امام بر پيغمبر و امام و اطلاق امت بر پيروان پيغمبر و امام حقيقت است.بنابراين، امت بر گروهي گفته مي‏شود كه به واسطه پيروي از امام واحد، همه هم قطار و به امام خود انتساب داشته و مقتدي باشند. و امام كسي است كه اين گروه به او منضم و منتسب و رهبر و پيشوا و مقتداي آنها باشد. 

واژه امام در قرآن 12 بار به صورت مفرد يا جمع به کار رفته است.(14) در اين استعمال ها، امامت به همان معناي لغوي است؛ يعني به معناي مطلق رهبري و پيشوايي به کار رفته و چيزي بر مبناي آن اضافه نشده است و هرگاه ويژگي و خصوصيتي مدّنظر بوده با قيد و قرينه بيان شده است؛ مثلاً در يکي از آيات قرآني مي خوانيم: «و جعلناهم أئمّةً يهدون بأمرنا؛(15) و آنان را پيشواياني قرار داديم که به فرمان ما هدايت مي کنند». از«يهدون بأمرنا» مي فهميم که امامت مطرح شده در اين آيه، امامت حق است. در آيه ديگري مي خوانيم: «و جعلناهم أئمّهً يدعون إلي النّار؛ (16).و آنان را پيشواياني که به سوي آتش مي خوانند، گردانيديم». در يکي ديگر از آيات قرآن چنين آمده است: «فقاتلوا أئمّة الکفر؛(17).

پس با پيشوايان کفر بجنگيد». از دو قرينه «يدعون إلي النّار» و«أئمّة الکفر» مي فهميم که آن چه در اين دو آيه طرح شده، امامت باطل است. هم چنين از بررسي موارد متعددي که واژه امامت در گفتار معصومين(ع) به کار رفته است، در مي يابيم که اين واژه در اصل به معناي مطلق پيشوايي و رهبري است و هر يک از خصوصيات پيش گفته، با قرينه و قيد ديگري فهمانده شده است.(18) 

در روايات اسلامي، واژه هاي امام و امامت از جايگاه بسيار برجسته اي برخوردار بوده، از آن به عنوان مقامي الهي ياد شده است که دست اختيار و انتخاب بشر به آن نمي رسد. از جمله اين روايات، مي توان به روايتي که از امام رضا(ع) نقل شده است، اشاره کرد: «همانا امامت، قدرش والاتر، شأنش بزرگ تر، منزلت اش عالي تر، جايگاهش بلندتر و ژرفايش بيشتر از آن است که مردم با خردهاي خود به آن برسند يا با آرائشان آن را دريابند يا با انتخاب خود، امامي منصوب کنند. همانا امامت، مقامي است که خداي عزّوجلّ پس از نبوّت در مرتبه سوم به ابراهيم خليل(ع) اختصاص داده است... . همانا امامت، مقام پيامبران و ميراث اوصيا است. همانا امامت، خلافت خدا و خلافت رسول خدا(ص) است».(19)

 درنهایت وقتي که بطور مطلق امام گفته شود، ظاهر در امام حق است؛ يعني آن امام حق، مقصوداست. 

                                       

کاربردهای لغت امام در قرآن:

 

واژه امام در قرآن در مصادیق گوناگونی به کار رفته است که به دو دسته قابل تقسیم است: الف ). مصادیق غیر بشری. ب) مصادیق بشری.

 الف) مصادیق غیر بشری امام در قرآن عبارت اند از

1. لوح محفوظ. و کل شی ء احصیناه فی امام مبین؛  (20).هر چیزی را در لوح محفوظ، شمارش کرده ایم.

2. راه آشکار و نمایان و انهما لبامام مبین(21)؛ دو شهر قوم لوط و قوم شعیب که گرفتار عذاب الهی شدند در طریقی آشکار قرار دارند(22)

3. کتاب آسمانی و من قبله کتاب موسی اماما و رحمه (23) و پیش از قرآن، کتاب موسی ، پیشوا و رحمت خداوند بر بشر بود.

ب) مصادیق بشری امام در قرآن نیز دو دسته است: الف ). امام باطل ب) امام حق.

الف) امام باطل؛ مانند فقاتلوا ائمه الکفر (24)پیشوآیان کفر را بکشید، و مانند و جعلنا هم ائمه یدعون الی النار(25)؛.آنان (فرعون و یاران او) را پیشوآیانی قرار دادیم که به دوزخ فرا می خوانند.

ب) امام حق در قرآن مصادیق گوناگونی دارد:الف) پیامبر الهی: و جعلنا هم ائمه یهدون بامرنا(26)

 ابراهیم، اسحاق و یعقوب را پیشوآیانی قرار دادیم که مردم را به امر ما هدایت می کنند؛ انی جاعلک للناس اماما(27).و و جعلنا منهم ائمه یهدون بامرنا(.28) 

ب) بندگان شایسته خداوند (عباد الرحمن): و اجعلنا للمتقین اماما(29).

ج) مستضعفان: و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه نجعلهم الوارثین (30).اراده ما این است که مستضعفان در زمین را پیشوآیان و وارثان زمین قرار دهیم.در یک آیه نیز واژه امام به گونه ای به کار رفته است که هم پیشوای بشری را شامل می شود و هم پیشوای غیر بشری را، هم امام حق را و هم امام باطل را. چنان که فرموده است: یوم ندعوا کل اناس بامامهم (31)روزی که هر گروهی را با پیشوایشان فرامی خوانیم. درباره معنای واژه امام در این آیه، اقوال ذیل نقل شده است:

1- . پیامبران الهی، از مجاهد و قتاده؛

2- . کتاب های آسمانی، از ابن زید و ضحاک؛

3- هر کس که در دنیا از او پیروی می کردند، از جبایی و ابو عبیده؛

4- کتاب آسمانی، سنت پیامبر الهی و پیشوای هر زمانی، از امام رضا (علیه السلام)؛

5- کتاب اعمال افراد، از ابن عباس، حسن بصری و ابو العالیه؛

6- مادران افراد؛ محمد بن کعب (32)

مطابق این قول، امام جمع ام به معنای مادر است که کاربردش، نادر است و حمل قرآن بر آن درست نیست. (33) چنان که امام نامیدن کتاب اعمال نیز وجهی ندارد، زیرا کتاب اعمال، فرع بر اعمال و تابع آن است، نه متبوع و مقتدای آن

امامت دراصطلاح :

متکلمان در تعریف امامت به دو گروه تقسیم می شوند: یک گروه امامت را تعریف نکرده اند؛ گویی بر این تصور بوده اند که همه مذاهب اسلامی، از امامت تصویر روشنی دارند که مورد قبول همگان است. از این ور، امامت را بی نیاز از تعریف دانسته اند؛ مثل سید مرتضی در کتاب های الشافی و الذخیره و شیخ طوسی در کتاب الاقتصاد فی ما یتعلق بالا عتقاد و عبد الجبار معتزلی در کتاب المغنی و قاضی ابوبکر باقلانی در کتاب التمهید و امام الحرمین جوینی در کتاب الارشاد و عبدالقاهر بغدادی در کتاب اصول الدین.گروهی دیگر، پیش از بحث درباره وجوب امامت، صفات و مصادیق امام، امامت را تعریف کرده اند. تعریف هایی که متکلمان برای امامت ارائه کرده اند دو گونه است

الف) تعریف های عام؛

ب) تعریف های خاص

تعریف های عام به گونه ای است که نبی و نبوت را نیز شامل می شود، ولی تعریف های خاص فقط جانشینان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را شامل می شود.

تعریف شیعه وسنی در امامت : 

امامت در نزد اهل سنّت :

به معنای : « خلافت ظاهری در برپا داشتن دین و محدوده مسلمانان است » و بر همه امّـت پیروی از دارنده این مقام ، واجب است. به همین جهت آنان تعبیر به  « خلیفه » می کنند.

 

بعضی از اهل سنّت اینگونه تعریف کرده اند : امامت یعنی جانشینی پیامبر در اقامه احکام و شریعت و پاسداری از حوزه دین و ملت به طوری که فرمانبرداری از او بر همه امـت واجب است.(اشاعره)

 

برخی دیگر اینگونه تعریف کرده اند : امامت یعنی ولایت تصرف در امور امـت به نحوی که دستی بالاتر از آن نیست (معتزلی)

 

بنابر این آنچه می توان از دیدگاه اهل سنّت نتیجه گرفت این است که :

1. لازم نیست که امام، معصوم باشد.

2. طبق نظر بعضی از ایشان حتی لازم نیست عادل باشد.

3. لازم نیست از سوی خدا علم به احکام شریعت داشته با شد بلکه اجتهاد شخصی و لو اجتهاد ناقص، کافی است.

4. لازم نیست برترین امّـت باشد.

5. جایز است در احکام اشتباه کند چنان که عمر بن خطاّب دچار اشتباه شد.

6. بعضی از اهل سنّت گفته اند : اگر کسی با زور هم خلافت را به دست آورد اشکالی ندارد.

 

بنابراین نزد اهل سنت ، امامت صرفاً یک خلافت ظاهری و مدیریّت بر جامعـه اسلامی است.

 

امامت در نزد شیعه :

به معنای : « خلافت کلیّه الهیّه در تمام شئونات که از آثار آن، ولایت تشریعی و خلافت ظاهری است ».

بنا براین نزد شیعه : امام ، انسان کامل الهی ....

و نائب و منصوب از سوی خداوند متعال است که به تمام احکام و دستورات لازم برای هدایت بشر (مصالح و مفاسد) آگاه است و از گناهان و اشتباهات، معصوم بوده و از همه امـّت در خصوصیات و صفات، برتر است و امین و مورد اعتماد بر احکام الهی و اسرار الهی است و مرتبط با مبدأ اعلی است و مرتبط با صراط مستقیم است و حجتی است بر بندگان، حافظ دین الهی و مرجع علمی برای حلّ معضلات و اختلافات و تفسیر مبهمات می باشد و زعیم سیاسی و اجتماعی و هدایت گر انسانها برای رسیدن به درجات و کمالات معنوی و واسطه فیض الهی است و عهده دار  جامعـه نیز می باشد و بر همه بندگان اطاعتش واجب است. 

 

بعضی از علمای شیعه امامت را از باب مماشات و جدل اینگونه تفسیر کرده اند :

امام، انسانی است که بالاصاله عهده دار مسؤولیتهای عمومی در امور دین و دنیا در عالم تکالیف و مسؤولیت انسان است.(34) 

 

همچنین در مقام بیان مفهوم متعارف امامت گفته اند : امامت ، عهده داری مسؤولیتهای عمومی است در زمینه دین و دنیا توسط شخص معیّن. (35) 

 

اغلب نویسندگان ناخواسته این مفهوم امامت را به طور اختصار در نوشته های خود آورده اند : امامت به معنای ریاست عمومی امور مسلمین به نیابت از پیامبر می باشد. (36)

 

و اگر بگوئیم که امامت یعنی « ریاست عامّه در امور دین و دنیا » (37)

دارای اشکال می باشد چرا که این تعریف جامع نیست و تنها بعضی از شئون امامت را بیان می کند و شامل مقامات معنوی ثابت برای امام نیست.

 

شیخ مفید در کتاب « اوائل المقالات » امام را چنین تعریف می کند : امامان جانشینان پیامبرند (ص) در تبلیغ احکام و بر پاداشتن حدود الهی و پاسداری از دین خدا و تربیت کردن بشر. (38)

در این تعریف که عنصر هدایت و رهبری معنوی و تربیت استعدادهای بشری در راه ارتقاء و رشد و تعالی انسانی در کنار عنصر سیاسی و مدیریت امت اسلامی آمده است و امامت به مفهوم « نبوت منهای دریافت وحی » تلقّی شده است.

این تعریف – که جامعترین معنای امامت است – از قرآن و سنّت گرفته شده است.

 

قرآن در معرفی انبیائی که مقام رهبری و امامت را داشته اند میگوید « و جعلناهم ائمه یهدون بامرنا »: (39)آنها را امامانی قرار دادیم که به راه و شیوه ای که مقرر کرده ایم هدایگر باشند.

در این آیه معنی هدایت که بُعد معنوی و سیع امامت است  محور اصلی امامت معرفی شده است.

 

در روایات اینگونه آمده است : 

امام رضا (ع) فرمودند : « إنّ الامامه  زمام الدین و نظام المسلمین ، انّ الامامه اسّ الاسلام النامی و فرعه السامی » (40)در حدیث نبوی آمده است : الامام راع و مسئول عن رعیته . (41)

 

پس بنا بر این از دیدگاه شیعه ، امام باید دارای این صفات باشد :

1. منصوب از طرف خداوند 0باشد.

2. معصوم و مصون از گناهان کبیره و صغیره و خطا و نسیان و اشتباه چه عمدا و چه سهوا.

3. خلافت الهیه داشته باشد.

4. عالم به جمیع احکام الهی باشد.

5. برترین امّت باشد در صفات و خصوصیات.

6. عادل و کامل در تمام شئونات باشد.

7. ریاست بر عموم و همگان داشته باشد در امور دینی و دنیوی.

8. زعامت سیاسی و اجتماعی در تمام مسائل امت و همگان داشته باشد.

9. هدایتگر انسانها از سوی خداوند و آگاه به تمام مصالح و مفاسد باشد.

10. اجرا کننده حدود شریعت و مجری احکام و تعالیم الهی در جامعه باشد.

11. و .... 

تفاوت شیعه و سنی در تعریف امامت

مروری بر گزارش تاریخی از تعریفهای امامت، نشان می دهد که در ظاهر، تفاوت چندانی بین متکلمان شیعه و سنی در این خصوص وجود ندارد؛ یعنی بر حسب ظاهر عبارات، نمی توان گفت از امامت، دو تصویر متمایز و متخالف (تصویر شیعی و تصویر سنی) وجود دارد. برخی از ساده انگاران، بر حسب یکسانی لفظ، گمان کرده اند که حقیقتا شیعه و سنی در تصور امامت و چیستی آن، اختلاف عقیده ندارند و اختلاف آنها فقط به مصداق برمی گردد؛ یعنی به این که امام کیست، و نه امامت چیست «من هو» مورد اختلاف است، نه «ماهو». در حالی که تفاوت دیدگاه اهل تشیع و تسنن در تصور امامت، نه تنها تفاوت بیّن و آشکاری است، بلکه اساس اختلاف این دو گروه در همه مسائل امامت (نحوه وجوب، نحوه نصب، عصمت و ویژگیهای امام) است.همانطور که درفصل قبلی بیان شد.

مرحوم عبدالرزاق لاهیجی، متکلم متعصب شیعی در قرن یازدهم که دقت او در تحلیل تاریخی مسائل کلامی، کم نظیر است، تشابه ظاهری تعاریف شیعه و سنی از امامت را معمایی تلقی کرده است که باید حل شود؛ زیرا در باطن این تشابه، تخالف بین و غیر قابل جمعی وجود دارد.

حاصل بیان لاهیجی تعریف امامت نزد شیعه را روشن تر می سازد: بیان لاهیجی این است که اهل سنت در مسئله امامت، گرفتار تناقض شده اند. از طرفی، به تعریفی پای بند هستند که امام را اسلام شناسی عادل و مجاز از طرف رسول(ص) می دانند و از طرف دیگر، در مقام تعیین مصداق، نه این شرایط را اخذ می کنند و نه چنین شرایطی در امامان آنها وجود دارد.

نکاتی درتعریف امام و امامت:

مروری بر تعریفهایی که متکلمان از امامت ارائه داده اند، نشان می دهد که غالبا تعریف امامت، نزد متکلمان و حتی بین فرق مختلف کلامی یکسان بوده است و تفاوت ظاهری بسیار اندکی دارد. از این بررسی نکته زیر در چیستی امامت به دست می آید؛همه متکلمان در مقام تعریف امامت، به چیستی و حصول حقیقت امامت و به دست آوردن این که مفهوم امامت، دقیقا از چه مؤلفه هایی ترکیب شده است، نظر داشته اند. این مقصود، با تحلیل، به خوبی حاصل می شود.

مؤلفه های حقیقت امامت

براساس تعریفهای ارائه شده، می توان گفت که مفهوم امامت، از مؤلفه های زیر تشکیل شده است:

الف) جانشینی پیامبر گرامی اسلام(ص)؛ امام کسی است که پس از پیامبر اسلام(ص) بر مسند او می نشیند. کسانی چون شیخ مفید، فخرالمحققین، فاضل مقداد سیوری، ابن ابی جمهور احسائی، عبدالرزاق لاهیجی، محمد مهدی نراقی و میرزا رفیعا نائینی از متکلمان شیعه، بر این مفهوم در تعریف امامت تصریح کرده اند و همه معاصران، از آنها تبعیت کرده اند. در میان اهل سنت نیز ماوردی، سیف الدین آمدی، ابن خلدون، قاضی ایجی و تفتازانی، مفهوم خلافت و نیابت پیامبر گرامی اسلام(ص) را در تعریف امامت، اخذ کرده اند. 

ب) ولایت و سرپرستی همه مکلفان؛ متکلمان، غالبا ریاست عامه یا ولایت بر همه مکلفان را در تعریف امامت، اخذ کرده اند، ولکن در برخی نکات جنبی، اختلاف وجود دارد که به اختصار، گزارش می شود:

برخی مسئله ولایت بر امت و تصرف در امور آنها را به صورت مطلق آورده اند؛ مانند سید مرتضی علم الهدی، و بسیاری از متکلمان، ولایت بر امت در امور دینی و دنیوی را ذکر کرده اند؛ مانند ماوردی، ابن خلدون و تفتازانی از اهل سنت و شیخ طوسی، خواجه طوسی، ابن میثم بحرانی، علامه حلی، فخرالمحققین، احسائی، لاهیجی، نوری طبرسی از شیعه. برخی از معاصران، خرق اجماع کرده، بر این دیدگاه تأکید می کنند که اخذ ولایت در امور دنیوی در مفهوم امامت به معنای تنزل منصب امامت است در حالی که امامت مانند نبوت به امور دینی متعلق است و نه دنیوی(42) 

در نقد این دیدگاه، ذکر چند نکته لازم است:

اولاً، اخذ ولایت در امور دینی و دنیوی در تعریف امامت، امر مستحدثی نیست، بلکه اجماع متکلمان شیعه از شیخ صدوق و شیخ مفید تا امروز است. و اگر در تعریف علم الهدی در رساله الحدود و الحقایق، قید «امور دنیا» نیامده است، با مبنای وی کاملاً ناسازگار است. وی در الشافی بر شأن ولایت بر امور دنیوی امام تأکید فراوان دارد و احتمالاً این قید در استنتاج و تصحیح نسخ، حذف شده است.

ثانیا، این که جهت گیری دعوت انبیاء، تنها به امور اخروی و دینی متعلق باشد، فرضی قابل بحث و نقد است که در مبحث نبوت، به تفصیل در این باب سخن گفته شد. متکلمان شیعه، به ویژه از زمان ابن میثم بحرانی، به بعد، در تفسیر نبوت، دیدگاه جامع نگرانه ای اخذ کرده اند) 43) 

حتی برخی از بزرگان شیعه؛ مانند شیخ طوسی که معتقدند نبی بما هو نبی، لزوما ولایت و تصرف در امور ندارند، بلکه انبیای خاصی چنین اند، در امامت، تصرف در امور را جزء لاینفک آن می دانند(44) برخی از متکلمان در ذیل مفهوم ولایت و سرپرستی قید «دینی»(45)و یا «الالهیه»(46) آورده اند که حاکی از دقت قابل تحسین آنهاست. این قید که با تعبیر «امور دینی» تفاوت دارد، فرق اساسی ولایت طاغوت را با ولایت امام، نشان می دهد. در امامت به مفهوم شیعی، سرپرستی و ولایت، هویت دینی دارد. در مباحث آن، در خصوص این قید، به تفصیل سخن گفته خواهد شد.

دقت قابل تحسین دیگر در ذیل ولایت و سرپرستی و یا جانشینی پیامبر گرامی اسلام(ص)، آوردن قید «حفاظت از شریعت» است. ابن خلدون، تعبیر «خلافة عن صاحب الشرع فی حراسة الدین» را آورده است. عضدالدین ایجی تعبیر «فی اقامة الدین» را بیان می کند. و میرزا رفیعا نائینی، «ترویج شریعت» را ذکر می کند. مراد این است که امام، علاوه بر این که به تنظیم امور دینی و دنیوی مردم می پردازد، حافظ شریعت پیغمبر گرامی (ص) نیز هست. حفظ شریعت نبوی، به معنای استمرار نبوت در دین خاتم است.

ج) واجب الاطاعة بودن؛ برخی از متکلمان، قید واجب الاطاعة بودن را نیز در تعریف امامت آورده اند. امام، جانشین پیامبر(ص) و ولی امت است، به گونه ای که اطاعت از فرمان او در حد اطاعت از فرمان پیامبر(ص) وجوب دارد. امام، صرفا یک راهنما و هدایتگر نیست که امت در قبال وی هیچ وظیفه ای نداشته باشد، بلکه امت، هم در امور دین و هم در امور دنیا باید از وی اطاعت کند.

البته قید سرپرستی و ولایت، بالالتزام، وجوب طاعت را هم حکایت می کند، و لکن تصریح به آن در تعریف امامت، رافع ابهام در مقام تعیین مصداق از جهت شرایط امامت است. هر امامی، واجب الاطاعة است و این وجوب، صرفا مفهوم حقوقی ندارد، بلکه مفهوم دینی نیز دارد و به معنای گناه کبیره بودن عدم اطاعت اوست. البته نمی توان گفت که هر واجب الاطاعه ای، امام است؛ آن گونه که برخی از اهل سنت گمان کرده اند؛ زیرا استنتاج امام بودن ولی و سرپرست واجب الاطاعة از واجب الاطاعة بودن امام، مغالطه ایهام انعکاس است.

سیف الدین آمدی در ابکار الافکار، خواجه طوسی در الفصول النصیریه، قاضی ایجی در المواقف، میرزا رفیعا نائینی در الشجرة الالهیه و نوری طبرسی در کفایة الموحدین بر اخذ این قید (واجب الاطاعة بودن) در تعریف امامت، تصریح کرده اند. نائینی گوید:

امام کسی است که اطاعت او در ترویج شریعت و اقامه عدل بر کل مردم واجب باشد، به جای اطاعت و انقیاد نبی در حال حیاتش.(47) 

امامت بحث کلامی یا فقهی ؟

قبل از اینکه نظرمتکلمان شیعه وسنی را در تعریف امامت دراین مقاله جویا باشیم باید اثبات کنیم که آیا بحث امامت ونظرات در آن  متخالف  است یعنی یکی نظرکلام را مد نظر دارد  ودیگری  فقهی بودن را مد نظر دارد؟یا اینکه تساوی است وهردو کلامی بودن را اثبات می کنندویااینکه هردو فقهی بودن را اثبات می کنند .

اگر مراد متکلمان اهل سنت از تعریف امامت، همان گونه که ظاهر الفاظ اقتضا می کند، حقیقتا همان تصویر شیعی از چیستی امامت باشد، این تناقض، قابل حل نیست، اما به نظر می رسد ورای ظاهر الفاظ متکلمان شیعی و سنی، امامت از دیدگاه آنها دو هویت کاملاً متخالف دارد که به دلالت صریح مطابقی نمی توان از بیان آنها به این هویت رسید.

برخی از معاصران به این نکته توجه کرده اند که اساسا اختلاف شیعه و سنی در مسائل امامت، به تباین تصویر آنها از حقیقت امامت برمی گردد و نه صرفا اختلاف شیعه و سنی در مصداق  (48).

دلیل ما بر اختلاف اساسی متکلمان شیعه و سنی در حقیقت و تعریف امامت، دو اختلاف آنهاست که ما در اینجا با توجه به گنجایش  و مختصر بودن این مقاله اولین اختلاف را بیان میکنیم.

اولاً، کلامی بودن مسئله امامت نزد شیعه و فقهی و فرعی بودن آن نزد اهل سنت، نشانگر دو تصویر کاملاً متخالف از امامت نزد آنهاست.

ثانیا، نزد شیعه، وجوب نصب امام، بر خداست و نزد اهل سنت، بر امت و مکلّفان. این اختلاف نظر، حاکی از وجود دو تصویر متخالف از امامت است. با توضیح این مدعا، سعی می شود تصویر شیعی امامت را روشن کرده، و بیان کنیم:

می دانیم که حدّ و برهان، در مواردی، متشارک الاجزاست؛ یعنی حد اوسط در برهان، ممکن است مؤلفه ای در حدّ باشد. آنچه به منزله حد اوسط، وجوب نصب امام بر خدا را اثبات می کند، در واقع، جزئی از هویت امامت است. امامت، با توجه به بعد خاص هویت آن، از مقوله ای است که نصب آن بر خدا واجب است. این بعد خاص از امامت، از طرفی، بخشی از هویت آن است که در مقام تحدید و تحلیل مفهوم بیان می شود و از طرفی، علت اثبات وجوب نصب امام بر خداست که در مقام برهان حد اوسط قرار می گیرد و آن، لطف بودن امام است.

لطف بودن امام، جایگاه خاصی نزد متکلمان شیعه دارد ولکن دلیل وجوب نصب امام بر خدا (نه وجوب نصب امام مطلقا) نزد شیعه، لطف بودن امام است؛ همان گونه که مهم ترین دلیل متکلمان بر وجوب بعثت انبیا بر خدا، لطف بودن نبی است. لطف بودن امام، جانشینی پیامبر و در راستای رسالت بودن امامت را به خوبی نشان می دهد و کلامی بودن مسئله امامت را نیز به روشنی تفسیر می نماید.

لطف، آن است که مکلّف (خدا) در حق مکلّفان (عباد)جهت تقرّب آنها به انجام تکالیف، انجام می دهد. بنابراین، لطف بودن امام، هویت الهی و آسمانی بودن او را نشان می دهد؛ هویتی که اگر متکلمان اهل سنت، آن را در تعریف امام اخذ می کردند، هرگز نمی توانستند آن را منصوب ملت بدانند و مسئله امامت را مسئله فرعی فقهی (وجوب کفایی) تلقی کنند و شرایط مهم مذکور در بیان لاهیجی را نادیده بگیرند.

به همین دلیل، برخی از متکلمان شیعه، قید «ریاست عام دینی» یا «ریاست عام الهیه» را آورده اند تا این جنبه از هویت امامت را نشان دهند

لطف بودن امام، این جنبه از هویت امام را نیز توضیح می دهد که امامت، صرفا تنظیم ارتباط مکلفان با یکدیگر براساس شرع مقدس و تنظیم نظام معیشتی آنها بر اساس قوانین اسلام نیست و حتی آن رابطه انسانها با خدا نیز نیست، بلکه امامت، اولاً و بالذات، رابطه خدا با انسان است؛ مانند نبوت که ابتدائا رابطه خدا با انسان است و البته در پی این رابطه، مسئله هدایت انسان به سوی خدا و تنظیم مناسبات بین انسانها (حراست دین و سیاست دنیا) می آید. به همین دلیل، مسئله امامت، مسئله ای اعتقادی است و نصب آن بر خدا واجب است و نه بر مکلفان؛ درست مانند نبوت. 

 

 

 

اقتباس از:

1. http://entezar.ahlolbait.com/content/%D9

2. http://emamat.ir/%D9%

3. http://www.akairan.com/din-andisheh/emamat1

4. http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa21615

5. http://entezar.ahlolbait.com/content

6. http://www.askdin.com/showthread.php?t=642

7. http://wikifeqh.ir/%D9%

8. http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=208343

9. http://www.shieh12emam.blogfa.com/post-12.aspx

10. http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=208343

11. http://www.shieh12emam.blogfa.com/post-12.aspx

ارجاعات:

 

(1)ر.ک: آل عمران – 32,132, نساء – 12,14,69,80, مائده -92, انفال -1,20,46, توبه – 71, نور – 51,54,56, احزاب – 66, 71, حجرات – 14, فتح – 16,17, محمد -32, مجادله -12, ممتحنه – 12, تغابن – 12, حن – 23.

 (2)ر.ک: آل عمران -152, نسا -42,59,65,105, مائده -48, حج -67, احزاب -6,36, مجادله -8,9, - حشر -7.

)3)خوشبختانه دانشمندان بزرگ در این زمینه هزاران کتاب به زبانهای مختلف و با شیوه های گوناگون نوشته و راه تحقیق را کاملاً بر روی جویندگان حق و حقیقت گشوده اند و برای نمونه می توان از این کتابها یاد کرد: عبقات الانوار, الغدیر, دلائل الصدق, غایة المرام, و اثیات الهداة. و به کسانی که فرصت زیادی برای مطالعه ندارند سفارش می کنیم که کتاب "المراجعات" که مجموعه ای از مکاتبات بین دو نفر از علمای شیعه و سنی است و کتاب "اصل الشیعة و اصولها" که هر دو به زبان فارسی نیز ترجمه شده را مطالعه کنند  

 (4)ر.ک: الاحکام السطانیّه از ابویعلی, و ترجمه "السواد الاعظم" از ابوالقاسم سمرقندی, ص40,42.

(5)فرهنگ فارسی، ج۱، ص۳۴۶-۳۴۷، «امامت 

(6) فرهنگ فارسی، ج۱، ص۳۴۶-۳۴۷، «امامت 

(7) لسان العرب، ج۱، ص۲۱۳-۲۱۵، «امم»

(8)مفردات، ص۸۷، «ام 

(9)المنجد، ص۱۷، «ام».   

(10)« قال الخلیل: کلّ شی‏ء ضمّ إلیه سائر ما یلیه یسمّى أمّا» راغب اصفهانى حسین بن محمد،  المفردات فی غریب القرآن، ج1، ص 85. دارالعلم الدار الشامیة، دمشق بیروت‏،1412 ق‏.

(11)المنجد، ص۱۷، «ام 

(12)لسان العرب، ج۱، ص۲۱۲. 

(13) التحقیق، ج۱، ص۱۳۶-۱۳۷، «أمّ 

(14 )گاهي امام به معناي پيشوا و رهبر، بدون اشاره به خصوصيات آن مي باشد؛ مثل آيه: «يوم ندعو کلّ أناس بإمامهم»(سوره اسراء(17) آيه 71) و گاهي به چيزي اطلاق مي شود که در پيش روي انسان قراردارد؛ مثل آيه: «و إنّهما لبإمامٍ مبينٍ»(سوره حجر (15) آيه 79) و گاهي به معناي رهبري به سوي حق يا رهبري به سوي باطل است 

(15) سوره انبياء(21)، آيه 73.

(16) سوره قصص(28)، آيه41

(17) سوره توبه(9)، آيه 12

(18). براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ک: جايگاه مباني کلامي در اجتهاد، صص 553-555.

(19) الکافي، ج 1، باب نادر جامع في فضل الإمام و صفاته، صص 198-200، ح1.

20) یس، آیه 12.

21) حجر، آیه 79

22) مجمع البیان، ج 5. 6، ص 343

23) هود، آیه 17، احقاف، آیه 12..:

24) توبه، آیه 12

25) قصص، آیه 41

26) انبیاء، آیه 73.

27) بقره، آیه 124

28) سجده، آیه 24.

29) فرقان، آیه 74

30) قصص، آیه 5

31) اسراء، آیه 71.

32) مجمع البیان، ج 5. 6، ص 429. 430

33) الکشاف، ج 2، ص 682 و المیزان، ج 13، ص 168

34) الالفین ، تالیف علامه حلّی،ص12

35) شرح باب حادی عشر  تالیف فاضل مقداد ص179

(36) امامت و معاد  محمد اسدی ص 9

37) شرح تجرید قوشچی ص472

38) اوائل المقالات تالیف شیخ مفید  ص 35 

39) انبیا 70 و 21/73

40) سفینه بحار/ج1/ص32

41) بخاری این حدیث را در موارد مختلف در صحیح خود از آن جمله در وصایا و باب نکاح نقل کرده است.وهمچنین در صحیح ترمذی باب احکام شماره 6 و مسند احمد بن حنبل ج3 ص121 و در مجموعه ورّام ص6 آن را نیز نقل کرده است

 

42) مهدی بازرگان، آخرت و خدا، هدف بعثت انبیاء.

43) در خصوص تبیین این که جهت گیری دعوت انبیا شامل همه امور دنیوی و اخروی هست یا نه، ر.ک: احد فرامرز قراملکی، مبانی کلامی جهت گیری دعوت انبیا، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی 1376؛ قلمرو قیام پیامبران.

44) شیخ طوسی، الرسائل العشر، ص 111 - 114.

45) رئاسة عامة دینیة»: خواجه طوسی، قواعد العقائد.

46) رئاسة العامة الالهیة»: نوری طبرسی، کفایة الموحدین.

47) میرزا رفیعا نائینی، شجرة الهیه، نسخه خطی شماره 159، موقوفه علی اصغر حکمت، کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران.

48) محمد تقی مصباح یزدی، راهنما شناسی، ص 396 - 411