امامت در قرآن
تهیه و تنظیم: روح الدین مهدوی خواه
تذکر: مقاله حاضر تلفیقی از مقالات مختلف اینترنتی است.
مقدمه :
در دين مقدس اسلام و در ميان مسائل مختلف اسلامى، بحث «امامت» از اهميت فوق العاده اى برخوردار است.در قرآن كريم آيات فراوانى به مسأله امامت اختصاص دارد و روايات وارد در اين زمينه خارج از حد شمارش است.حضرت خاتم الانبياء صلى الله عليه وآله از همان آغاز تبليغ رسالت خويش، مسأله «وصايت» و جانشينى پس از خود را مطرح فرمودند و امامان اهل بيت عليهم السلام با تبيين مقام «امامت»، همواره متذكر جايگاه بحث امامت در اسلام شده اند.اصحاب ائمه عليهم السلام، متكلّمين و فقهاى شيعه نيز به تبع امامان خويش، همواره در تمام قرون و اعصار با حساسيت ويژه اى به دفاع از مقام الاهى امامت پرداخته اند. در اين راستا، مناظرات فراوانى بين اصحاب ائمه عليهم السلام و مخالفان درگرفته و كتاب هاى بسيارى در اين زمينه نگارش يافته است.چون که بحث امامت از اهمیت بالایی برخوردار است بنده هم این ضرورت را احساس کردم تا در مورد امامت تحقیق کنم وحاصل آن را در این مقاله بیاورم تا دیگران هم بتوانند استفاده کنند.سوال اصلی این مقاله این است که آیادرقرآن بحث از امامت شده است ؟وچند سوال فرعی وآن اینکه دلیل عقلی بر امامت وجود دارد؟ فلسفه وضرورت امام در چیست ؟امام باید چگونه تعیین بشود؟امام چه ویژگی هایی باید داشته باشد؟ما دراین مقاله بعد از مفهوم شناسی از امامت فلسفه وضرورت وجود امام را مورد بررسی قراردادیم. به وسیله دلیل عقلی ضرورت وجود امام اثبات شدوبعد از اینکه اختلاف نظر را در چگونگی تعیین امام برسی کردیم ویژگی های امام رادر آخر بیان کردیم.
معناى لغوى امامة و امام
هر دو واژهى «امام» و «امامة»، مصدر فعل «اَمَّ، يؤم» مىباشد كه معناى اصلى آن «قصد» است. ابن منظور يكى از لغت نگاران معروف، واژه «اَمَّ» را به قصد يا پرچم و نشانهاى كه لشكريان در جنگ از آن پيروى مىكند معنا كرده است و مىگويد:والأَمُّ: القَصْد.... والأَمُّ: العَلَم الذي يَتْبَعُه الجَيْش.(1)
طبق اين عبارت، امام و امامت هردو، مقصود مأمومين و امت هستند؛ منتها از هر كدام آن دو، چيز خاصى منظور شده است.به اين بيان كه منظور از «امامت» مقام و جايگاه پيشوايى و رهبرى و منظور از «امام»، شخصى است كه در آن جايگاه قرار گرفته است؛ از اين رو است كه ابن منظور در ادامه، امام و امامت را اينگونه تعريف كرده است:
قوم را امامت كرد و قوم به او اقتداء كردند. يعنى؛ قوم او را جلو انداخت و اين همان امامت است. و امام هر آن كسى است كه گروهى به او اقتدا كرده است، چه اين كه آن قوم به راه راست استوار باشند يا گمراه.(2)
بنابراين، «امامت» در لغت به معناى جايگاه و مقام پيشوايى و رهبرى است كه شخصى در آن جايگاه قرار گرفته و مردم را رهبرى و هدايت مىكند و مقصود اصلى مردم نيز تبعيت و پيروى از برنامهها و فرمانهاى اوست و در حقيقت، تبعيت و پيروى در معناى اين واژه نهفته است.
كلمه «امام» از نظر لغت نيز، يك واژه عام است به هر كس و هر چيزى كه به او اقتدا شود و مورد تبعيت قرار گيرد؛ اطلاق مىشود.جوهرى در صحاح راجع به معناى لغوى «امام» گفته است:
امام: كسى است كه به او اقتدا مىشود و جمع امام، ائمه است.(3)
راغب اصفهانى يكى از واژه شناسان قرآنى در كتاب «المفردات»، «امام» را با توجه به قلمرو «امامت» اين گونه تعريف مىكند:
امام آن چيزى است كه مورد اقتدا واقع مىشود چه اين كه آن شيء مورد اقتداء، انسان باشد كه به گفتار، يا رفتار او اقتداء شود، يا كتاب و يا غير آن باشد. اعم از اينكه آن امام بر حق باشد و يا بر باطل و جمع امام ائمه مىآيد.(4)
طبق اين معنا، قلمرو «امامت» در يك حوزه مشخص محدود نمىشود؛ همانگونه كه مصداق «امام» تنها شامل انسان نيست؛ بلكه بر هر چيزى كه به او اقتداء مىشود (چه انسان و چه غير انسان مانند كتاب و...) «امام» گفته مىشود.و نيز اين تعريف مىرساند كه امام مورد اقتداء، ممكن است امام بر حق باشد تا پيروانش را به راه حق رهنمون سازد يا امام باطل باشد.اين تقسيم در مورد امام، به صراحت در آيات قرآن كريم آمده است.
يك: امام هدايتگر به امر خدا:
وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَأَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَإِقامَ الصَّلاةِ وَإيتاءَ الزَّكاةِ وَكانُوا لَنا عابِدينَ. (5)
دو: امام هدايتگر به سوى آتش:
وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ. (6)
از مجموع كلمات لغت نويسان به اين نتيجه مىرسيم كه واژهاى «امام» و «امامة» هر چند از يك ريشه و معنا هستند؛ اما از هر كدام آنها چيزى خاصى منظور شده است.
مقصود از «امامة» مقام و جايگاه خاصى است كه از آنجا پيروان يك امام، هدايت و رهبرى مىشوند. و مقصود از «امام» شخص يا چيزى است كه به آن جايگاه دست يافته و امر هدايت پيروانشان را به عهده گرفته اند. حال ممكن است اين امام، يك انسان باشد، يا اشياء ديگر همانند كتاب، طريق، يا شريعت باشد.
مطلب مهم در صدق واژه «امام» بر موارد فوق و يا غير آن، اقتدا كردن ديگران به او است. طبق اين قاعده هر كس و يا هر چيزى كه مورد اقتدا قرار گيرد، بر او، »امام» اطلاق مىشود.
معناى اصطلاحى امامت
اين واژه، از نظر اصطلاحى، معناى خاصى دارد كه متلكمان شيعه و سنى آن را بيان كردهاند. با اين تفاوت كه در معناى كلى آن اتفاق نظر دارند؛ اما اختلافشان در برخى جزئيات، مصداق، نوع برگزيده شدن (آيا امام راخدا بر گزيده يا مردم انتخاب مىكنند) و شؤون امامت و اختيارات امام است.شريف مرتضى در الشافى فى الامامة «امامت» را اينگونه تعريف كرده است:
«امامت رياست عام و فراگير در امور ديني و دنيايي است.»(7)
ابن ميثم بحرانى نيز مىنويسد:
امامت: «عبارت است از رياست عامه براى شخصى از مردم در امور دين و دنياى آنها.»(8)
تعريف ديگرى از اين واژه را محقق حلى (متوفاي676هـ)، از بزرگان قدماى شيعه، اينگونه آوردهاست:
«امامت رياست عام و فراگير دينى است كه اصالتاً و ابتداءً براى شخص ثابت است، نه اينكه از سوى
ديگرى و به نمايندگى از شخصى كه در اين دنيا زندگى مىكنند ثابت شود.»(9)
علامه حلى (متوفاي726هـ) نيز مىفرمايد:
«امامت» رياست عام و فراگير دينى و دنيايى است كه براى شخصى از اشخاص به نيابت از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم ثابت است.«(10)
آن چه گفته شد، توضيح معناى اصطلاحى امامت از ديدگاه علماى شيعه بود.
تفتازانى از علماى اهل سنت (متوفاي791هـ) نيز «امامت» را اينگونه تعريف كردهاست:
امامت: عبارت است از رياست فراگير در امور دين و دنيا، و جانشينى از رسول خدا صلّى الله عليه وآله.(11)
در ادامه ديدگاه فخررازى را نقل كرده است:
رازى گفته است: امامت رياست عام در امور دينى و دنيايى است كه براى يك شخص از افراد بشر، ثابت است.(12)
ماوردى بغدادى در كتاب «الأحكام السلطانية والولايات الدينية»، وظيفه امام را نگهبانى برنامه هاى دين و تدبير امر دنياى مردم مىداند:
امامت، به عنوان جانشينى از رسول خدا و به منظور حراست از دين و سياست دنيا وضع شده است.(13)
منظور از «حراسة الدين» اين است كه امام براى حفظ دين در مقابل هر گونه تهديد سياسى و لشكر كشى كه ريشه هاى دين را هدف قرار مىدهد و در صدد نابودى نظام حاكم باشد، دفاع كند. اين گونه دفاع در حقيقت دفاع از اجتماع مسلمانان و حكومت اسلامى در مقابل خطرهاى داخلى و خارجى است.
با در نظر گرفتن اين سخن، امامت از ديدگاه آنها صرفاً يك مقام سياسى است كه دين را در مقابل هر گونه خطرات حفظ كند؛ اما حق تشريع احكام دينى را ندارد؛ به همين جهت آنها عقيده دارند احكامى را كه خليفه صادر مىكند اجتهادى است نه الهى. و روى همين جهت است كه آنها خلفاء را معصوم نمىدانند؛ اما طبق ديدگاه شيعه، امام معصوم و داراى حق تشريع و مسدد به الهام از جانب خداوند است و مهمترين وظيفه امام
تفسير قرآن و تبيين احكام الهى است.
نتيجه:
با دقت در معناى اصطلاحى امامت، چند نكته به دست مىآيد:
1. امامت، مرجعيت و رياست فراگير در امر دين و دنيا است؛ يعنى همانگونه كه امام در امور دينى پيشوا و مرجع است، در امور دنيايى نيز مرجع و پيشوا مىباشد؛
2. مقام امامت، در هر عصرى، تنها براى يك شخص ثابت است. (لشخص واحد من الأشخاص) و طبق ديدگاه اماميه، اين شخص را خداوند معين كرده است؛
3. مقام امامت براى امام، اصالة و ابتداءً از جانب خداوند است. (لشخص انسانى بحق الأصالة)؛
4. امام همان شؤون و وظائفى را بر عهده دارد كه پيامبر بر عهده داشت. (نيابة عن النبى صلى الله عليه وآله).
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=169
http://mahmoudi-siasangi.persianblog.ir/tag/%D8%A7%D9%85%D8%A
http://maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,7522
http://www.ghadir.com/fa/emamat/emamatMain.html
فلسفه و ضرورت امامت
روایاتی در متون فریقین بیان شده مبنی بر ضرورت وجود امام در هر زمان، از جمله: از معاویه بن ابی سفیان نقل شده كه: پیامبر فرمودند- صلی الله علیه وآله - : «كسی كه بمیرد و امام و پیشوایی نداشته باشد به مرگ جاهلیت مرده است».
عقل هم وجود امام را در هر زمان ضروری می داند; چرا كه خداوند حكیم بندگان خود را سرگردان فرو نمی گذارد تا دچار انحراف شوند درست است كه شریعت و احكام شرعی در زمان حیات رسول گرامی اسلام- صلی الله علیه وآله - به اتمام رسیده است، ولی برای هدایت حكومت اسلامی به سر منزل مقصود و اجرای احكام اسلامی در جامعه، نیاز به امام و پیشوا بعد از پیامبر- صلی الله علیه وآله - ضرورت دارد; چون در غیر این صورت دین به انحراف كشیده خواهد شد و اثری از آن باقی نخواهد ماند.در واقع فلسفه و ضرورت امامت به اختصار و اجمال همان فلسفه و ضرورت نبوت است جز در ابلاغ وحی تشریعی و آوردن شریعت كه با ختم نبوت پایان پذیرفته است. تبیین و تفصیل آن چنین است:
1) تبیین مفاهیم قرآن
یكی از وظایف پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ تبیین معانی و مفاهیم قرآن كریم بود. خداوند خطاب به پیامبر می فرماید:
و أنزلنا إلیك الذكر لتبیّن للناس ما نزّل إلیهم ، ما ذكر (قرآن) را بر تو نازل كردیم تا آنچه برای مردم نازل می شود را برای آنها تبیین نمایی. (14)
در حدیث ثقلین، پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ عترت خود را ملازم و همراه با قرآن قرار داده و فرموده است:
إنّی تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتی»، من دو چیز گرانبها را در میان شما می گذارم، كتاب خدا و عترت من، یعنی فهم حقایق قرآن را باید با راهنمایی عترت آموخت. تاویل قرآن را جز خدا و راسخان در علم نمی دانند، «و ما یعلم تأویله إلّا الله و الراسخون فی العلم» (15) و در روایات آمده است كه ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ راسخان در علم می باشند.(16)
2) داوری در منازعات
یكی از اهداف نبوت داوری در اختلافات و منازعات بوده است. چنانكه می فرماید:
فبعث الله النبیّین مبشرّین و منذرین و انزل معهم الكتاب بالحقّ لیحكم بین الناس فیما اختلفوا فیه ، خدا پیامبران را بشارت دهنده و بیم دهنده برانگیخت و كتاب را به حق با آنان نازل كرد، تا در اختلافات مردم داوری كند. (17)
نكته جالب توجه این است كه داوری به كتاب نسبت داده شده است. زیرا معیار داوری همان احكام الهی است كه كتاب در برگیرنده آن هاست
بدیهی است اختلاف و نزاع، اختصاصی به زمان پیامبران ـ علیهم السلام ـ نداشته و هر گاه حلّ این اختلافات به داورانی برگزیده از جانب خدا نیاز داشت، پس از ختم نبوت نیز این ضرورت وجود دارد. در نتیجه وجود
امام همانند پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ امری لازم و واجب است.
3) ارشاد و هدایت انسان ها
ارشاد و هدایت انسان ها در زمینه عقاید و احكام دینی و مسائل اخلاقی و اجتماعی یكی دیگر از اهداف رسالت پیامبران الهی است. و این هدف از ویژگی های نبوت نبوده و به انسان هایی كه در عصر پیامبران زندگی می كردند اختصاص نداشته است، بدین جهت اگر بعثت پیامبران به انگیزه ارشاد و هدایت بشر كاری بایسته و لازم بوده است، این بایستگی و لزوم در مورد امامت نیز موجود است.
4) اتمام حجت بر بندگان
یكی از اهداف رسالت پیامبران ـ علیهم السلام ـ اتمام حجت از جانب خداوند بر بندگان است. قرآن در این باره می فرماید: رسلاً مبشرّین و منذرین لئلاّ یكون للناس حجّه علی الله بعد الرسل (18) پیامبران بشارت دهنده و بیم دهنده را برانگیخت تا پس از فرستادن رسولان مردم، بر خدا حجت نداشته باشند.
این امر اختصاص به زمان خاصی ندارد، از این روی امام علی ـ علیه السلام ـ فرموده است:
زمین از حجت خدا خالی نخواهد بود. یا آشكار و مشهور است و یا خائف و پنهان، تا حجت ها و دلایل الهی باطل نگردد. خدا به وسیله آن ها حجت و دلایل خود را حفظ می كند... آنان جانشینان خدا در زمین و دعوت كنندگان به دین او می باشند(19).
5) برقراری عدل و امنیت
از اهداف دیگر نبوت برقراری عدل و امنیت اجتماعی است. چنانكه در آیه 25 سوره حدید آمده است: «رسولان خود را با دلایل فرستادیم و كتاب و میزان را با آنان نازل كردیم تا مردم به قسط پایدار گردند، این هدف نیز از ویژگی های نبوت نبوده و به انسان های گذشته اختصاص ندارد، بلكه از نیازهای همیشگی بشر می باشد و در نتیجه تحقق بخشیدن به آن یك آرمان الهی و پایدار است كه پس از نبوت، از طریق امامت تحقّق می پذیرد
امام علی ـ علیه السلام ـ درباره اهداف حكومت دینی كلامی دارد كه بیانگر فلسفه امامت از جنبه سیاسی و حكومتی آن است، چنانكه می فرماید: اللهّم انّك تعلم انّه لم یكن الذی كان منا منافَسَهً فی سلطان، و لاالتماس شی من فضول الحُطام، و لكن لنَرِدَ العالم من دینك، و نظهِرَ الاصلاح فی بلادك فیا من المظلومون من عبادك، و تُقام المعطَّلهُ من حدودك؛(20) خدایا! تو می دانی كه انجام دادیم، به انگیزه مسابقه در كسب سلطنت و به دست آوردن متاع پست دنیوی نبود بلكه به خاطر این بود كه نشانه های از بین رفته دینت را بازگردانیم و اصلاح و آبادی را در شهرهایت آشكار سازیم كه بندگان مظلومت امنیت یابند و قوانین و حدود تعطیل شده برپا گردد.
http://maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,7522
دلایل عقلی ضرورت وجود امام
اکنون به سه تا از ادله مکتب تشیع در مورد ضرورت عقلی وجود امام به صورت اجمال مورد بررسی قرار میدهیم:
1) ندای عقل و فطرت بر ضرورت وجود امامت
رسیدن به کمال و پیمودن مسیر الی الله و خدا خواهی به صورت فطری و ذاتی در وجود انسان به ودیعه گذاشته شده است. عقل حکم میکند که پیمودن این راه بدون راهنمایی برگزیده و کامل امکان ندارد. به همین دلیل پیامبر اسلام هرگاه میخواست چند روز برای جنگ یا حج از مدینه خارج شود، برای اداره مردم کسی را به جای خود میگماشت. هرگز نمیتوان باور کرد، پیامبرکه به تعبیر قرآن نسبت به امت دلسوز و مهربان است مردم را رها کرده و نسبت به امامت و جانشینی پس از خودش بیتفاوت بوده و امت را در مسئله مهم و اساسی رهبری بلاتکلیف گذاشته باشد. عقل و فطرت سالم انسانی حکم میکند پیامبری که تمامی اصول و فروع، حتی مستحبات و مکروهات را بیان داشته و از جزئیترین مسائل مادی و معنوی امت غفلت نداشته است از مسئله مهم رهبری و امامت جامعه بعد از خودش بیتوجه نباشد. بنابراین اقتضای عقل و فطرت آن است که پیامبر نیز موضوع امامت و رهبری پس از خویش را با صراحت و دقیق بیان نموده باشند
2) برهان لطف
لطف موهبتی الاهی است که زمینه ساز اطاعت از دستورات خداوند و دوری از معصیت اوست. حکمت و محبّت گسترده الاهی ایجاب میکند در میان مردم، حاکم و زمامدار مطاعی باشد تا مردم و جامعه را در نیل به سعادت دنیا و آخرت رهبری نماید؛ کمال این لطف و حکمت با وجود امام امکان پذیر میگردد وگرنه نقض غرض خواهد شد. در نتیجه: «نصب امام، لطف است و لطف بر خداوند واجب است، پس نصب امام بر حکیم تعالی واجب است(21)
3) وجود امامت حافظ دیانت
اسلام دین جهان شمولی است که جاودانگی آن سعادت بشر را برای همیشه به ارمغان میآورد. همه مکلفان نیز از آغاز رسالت تا قیام قیامت موظفند به آن عمل نمایند. به اتفاق جمیع فرقههای اسلامی چنین دینی نیاز به حافظ و نگهبان دارد، به گونهای که نسلهای بعدی بتوانند بدون کمترین تغییر و تحریفی به جمیع اصول و فروع شرع دست یابند. اگر شرع به صورت تمام و کمال از کانال مطمئنی به مکلفین نرسد، تکلیف به غیر معلوم و یا دین ناقص لازم میآید. اکنون پرسش آن است که حافظ دین و شرع چه کسی میتواند باشد؟ اگر گفته شود قرآن، که هم خود نیازمند حافظ از تغییر و تحریف است و هم اینکه شرح و تفصیل شریعت به صورت کامل در آن نیامده است. اگر گفته شود سنت قطعی و اجماع حافظ باشد که باز هم تمام شرع و احکام اسلامی از جمله مسائل مستحدثه دینی در آن بیان نشده است. اخبار احاد و رأی و قیاس نیز اعتبار خود آنها مورد تردید و سؤال است. بنابراین کسی میتواند از جمیع جهات حافظ شرع بوده تا عمل به آن برای آیندگان اطمینان بخش و سعادت آفرین باشد، که اوصافی همچون پیامبر داشته و از هر خطا و لغزش نیز مصون باشد، تنها مصداق و مورد باقی مانده با این شرایط امام معصوم است که مطلوب ماست.
http://adyanuniv.com/shia/1394/02/22/%D8%AF%D
اختلاف نظرها پيرامون انتخاب امام
از مسائل اختلافي در موضوع امامت چگونگي تعيين و انتخاب امام است. از منظر شيعه تعيين جانشين براي پيامبر خاتم، همچون پيامبران پيشين با نصب الهي و از طرف خداوند است،(که درمرحله دوم بیان می کنیم ) ولي از نگاه عموم اهل سنت، پيامبر بر خلاف سنّت انبياي پيشين، كسي را به جانشيني تعيين نكرد و آن را بر اساس اصل قرآني شورا به امّت واگذار نموده است(22). مادلونگ( يكي از محققان غير مسلمان )در يك داوري بيطرفانه با ردّ نظريهي اهل سنت مينويسد:
توصيه قرآني به مؤمنان در حلّ و فصل امور از راه شورا، شامل مسئلهي جانشيني نميشود. اين امر به نصّ قرآن در مورد انبياي گذشته با انتخاب الهي صورت ميگيرد و خداوند معمولاً جانشينان آنان را از خويشاوندان خود آنان بر ميگزيند، خواه اين جانشينان پيامبر باشند يا نباشند. (23) در هر حال در تصوّر اهل سنت معيار در تعيين امام( به عنوان جانشين پيامبر ) همان معيارهايي است كه صحابه آن حضرت از روز نخستِ پس از رحلت پيامبر اكرم آن را در تعيين خلفا مدّ نظر قرار دادهاند، ولي چون برابر حقايق و اسناد مسلم تاريخي، وحدت رويّهاي در انتخاب خلفايِ نخستين گزارش نشده است، بلكه همهي گزارشها خلاف آن را تأييد ميكند؛ انديشوران اهل سنّت در رسيدن به يك نمونه ديني در اين امر، ناكام ماندند و دچار اختلاف و سردرگمي شديدي شدند.آنچه در سقيفة بني ساعده اتفاق افتاد، به گفتهي عمر، يك «فلته» و تصميمگيري ناگهاني و بدون انديشه بود (24) در آنجا ابوبكر به ضرورت قريشي بودن امام و حاكم اشاره كرد.(25) همچنين عمر مهاجران را عشيرة پيامبر و به همين دليل سزاوار حكومت خواند (26) به ادعاي اهل سنّت مبناي مشروعيت در سقيفه، بر خلاف نظر شيعه، «انتخاب و شورا» بود؛ نه نصّ.
قريشي بودن و از عشيره پيامبر بودن نيز، از جمله شرايطي بود كه در سقيفه مدّ نظر قرار گرفت، ولي دو سال بعد، ابوبكر در جريان استخلاف عمر راه ديگري را در پيش گرفت، و خود بر اساس «نصّ»، نه «انتخاب و شورا، خليفه بعدي را تعيين كرد (27) كاري كه به عقيدهي آنان پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هم آن را انجام نداده بود. در اينجا ميبينيم «نصّ» به جاي «انتخاب و شورا» قرار داده شد.
ديري نپاييد كه عمر هم پيش از مرگش، اظهار كرد اگر سالم، مولاي ابوحذيفه زنده بود او را به جانشيني انتخاب ميكرد(28) معناي اين سخن آن بود كه قريشي بودن هم در انتخاب يا انتصاب خليفه شرط نيست، چيزي كه در سقيفه خلاف آن را گفته بودند. سرانجام عمر براي تعيين خليفه، راه سومي برگزيد كه نه نصّ بود و نه انتخاب! وي شوراي 6 نفره تشكيل داد و از آن خواست از ميان خود يك تن را به عنوان امام مسلمين انتخاب كنند.(29) از اينها گذشته، پس از قتل عثمان، اميرمؤمنان در پاسخ به اصرار مردم مدينه براي پذيرش مسئوليت امامت، آن را مشروط به رضاي اصحاب بدر(30) و طبق روايتي، منوط به رضاي مسلمين كرد (31) امام در آنجا فرمود: فإنّ بيعتي لا تكون خفيّاً و لا تكون إلّا عن رضا المسلمين
اينها نشان ميدهد كه روش واحدي در انتخاب خلفاء اتفاق نيفتاد، لذا نبايد از اهل سنّت انتظار داشت در اين مسئله به اتفاق نظر دست يابند،ولی همان طور که گفته شد در مكتب شيعه (اماميه)، فلسفه بعثت پيامبران با فلسفه نصب و تعيين امام، يكى است و همان عللى كه ايجاب مىكند خدا رسولى را برانگيزد، ايجاب مىنمايد كه امام پس از پيامبر كه عهدهدار وظايف رسالت مىباشد، از طرف خدا منصوب شود. (32) يعنى همان گونه كه پيامبر از طرف خدا مبعوث مىشود و مردم در انتصاب او هيچ نقشى ندارند، امام هم كه جانشين پيامبر است، بايد از جانب پروردگار منصوب شود؛ زيرا امام، نه تنها بايد در كليه سجاياى اخلاقى و فضايل و كمالات، از قاطبه مردم، برتر باشد، بلكه بايد واجد مقام رفيع عصمت و مصونيت از گناه و خطا و داراى علم وسيع نيز باشد. از آنجا كه تشخيص اين امور، از حيطه فهم مردم، خارج است، تنها خداى بزرگ كه عالم به مكنونات است، مىتواند چنين افرادى را به مردم معرفى كند. (33) در مكتب اهل تسنن، مقام امامت، يك مقام فرعى و اجتماعى است و دست جامعه اسلامى در گزينش آن، به گونههايى باز است. در اين مكتب، امامت از فروع دين است و لزوم انتخاب آن، به خاطر اجراى احكام الهى است؛ زيرا اجراى احكام و جهاد در راه خداوند، بدون امام، امكانپذير نيست. به خاطر همين، بايد امت اسلامى، فردى را برگزيند كه احكام خدا را اجرا كند و با دشمن، جهاد نمايد.(34)
http://www.quranstudies.ir/content/A7%D9%85%D8%A7%D9%85%C2%BB
ویژگیهای امام:
آیاتی که در قرآن در باره ویژگی امامان آمده است بر چند گونه است: یکم؛ آیاتی که در آنها ویژگی امام با صراحت بیان شده است. دوم؛ آیاتی که به صورت کنایه است و با توجه به روایات اهل بیت (ع) اشاره به ویژگی های امامان دارند. سوم؛ آیاتی که اشاره به فضائل امام علی(ع) دارد. چهارم؛ آیاتی که اشاره به فضائل امام مهدی دارد. با توجه به اینکه مجال تحریر بر تفصیل نیست فقط به دو دسته اول به صورت اجمال اشاره می شود
دسته اول: آیاتی که در آنها ویژگی امام با صراحت بیان شده است به چند آیه اشاره می کنیم:
1. وَ إِذِ ابْتَلىَ إِبْرَاهِمَ رَبُّهُ بِکلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنىّ جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّیَّتىِ قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِینَ. به خاطر آورید هنگامى که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونى آزمود. و او به خوبى از عهده این آزمایشها برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم! ابراهیم عرض کرد: از دودمان من (نیز امامانى قرار بده!) خداوند فرمود: پیمان من، به ستمکاران نمىرسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند)(35)
2. وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیرْاتِ وَ إِقَامَ الصَّلَوةِ وَ إِیتَاءَ الزَّکَوةِ وَ کاَنُواْ لَنَا عَبِدِینَ و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما، (مردم را) هدایت مىکردند و انجام کارهاى نیک و برپاداشتن نماز و اداى زکات را به آنها وحى کردیم و تنها ما را عبادت مىکردند(36)
3. وَ جَعَلْنَا مِنهُمْ أَئمَّةً یهَدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبرَواْ وَ کَانُواْ بَایَاتِنَا یُوقِنُونَ و از آنان امامان (و پیشوایانى) قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت مىکردند چون شکیبایى نمودند، و به آیات ما یقین داشتند(37)
4. قُلْ هَلْ مِن شُرَکاَئکمُ مَّن یهْدِى إِلىَ الَحقّ قُلِ اللَّهُ یهَدِى لِلْحَقّ أَ فَمَن یهَدِى إِلىَ الْحق أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لَّا یهِدِّى إِلَّا أَن یهْدَى فَمَا لَکمُ کَیْفَ تحْکُمُون آیا هیچ یک از معبودهاى شما، به سوى حق هدایت مىکند؟! بگو: «تنها خدا به حق هدایت مىکند! آیا کسى که هدایت به سوى حق مىکند براى پیروى شایستهتر است، یا آن کس که خود هدایت نمىشود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه مىشود، چگونه داورى مىکنید؟(38)
از این آیات و دیگر آیات قرآن در این دسته، چند ویژگی برای امامان نور و پیشوایان حق به دست می آید:
1. انتصاب امام از جانب خدا؛ زیرا در همه این آیات جعل امامت به خدا نسبت داده شده و نیز خداوند، در آیه ابتلا، امامت را عهد و پیمان الهی شمردهاست. از اینرو باید متصدی آن را خدا، که طرف عهد و پیمان است، تعیین کند نه مردم. همچنین طبق این آیات امام باید معصوم،کاملترین و فاضلترین مردم باشد. روشن است که هیچ کس جز خدا نمیتواند از وجود این صفات و کمالات نفسانی آگاه شود. بنابراین، امام باید از جانب خدا نصب شود. فلسفه انتصاب امامان از ناحیه خدا، هدایت و رهبری جامعه بشری است.
2. عصمت امام؛ چون آیات دلالت دارند بر اینکه امام باید ازگناه، خطا، سهو، نسیان و هر صفت ناپسندی معصوم و در امان الهی باشد.
3. افضلیت امام؛ زیرا طبق آیه دوم و سوم، امام هدایتکننده به امر خداست هادی به حق، باید کاملترین و فاضلترین مردم باشد. پس امام باید کاملترین و فاضلترین مردم در علم، دین، یقین، عدالت و جمیع فضایل و کمالات نفسانی باشد.
4. هدایت شده: از خصوصیات امامان (ع) این است که هدایت شده هستند(39)
5. هدایت گری الاهی: از ویژگی های امام آن است که مردم را با هدایت الاهی راهنمایی می کند(40)
6. باور مدار: باورمداری و یا اهل یقین بودن از ویژگی های امامان است که در قرآن به آن پرداخته شده است(41)
7. شکیبایی(42)
8. اهل عبادت و پرستش خداوند(43)
دسته دوم
آیاتی که به صورت کنایه است و با توجه به روایات اهل بیت (ع) اشاره به ویژگی های امامان دارند؛ تعداد این آیات زیاد است به این جهت به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1. صراط مستقیم: صراط مستقیم یا راه استوار یعنی راهی که پیمودن آن مطمئن است و آدمی می تواند از آن راه به مقصد برسد. قرآن می فرماید: اهدنا الصراط المستقیم (44) یعنی: خدایا ما را به راه استوار رهنمون ساز. و امام صادق (ع) در ذیل این آیه می فرماید: والله نحن الصراط المستقیم (45) یعنی: به خداوند سوگند ما صراط مستقیم هستیم.
2. شاهد: شاهد یا گواه از ویژگی هایی است که خداوند برای امامان بیان فرموده است. مقام گواه، مقامی است که بسیار شگفت انگیز است، زیرا لازمه گواه بودن آن است که گواه شاهد اعمال و کردار، نیات و ... بندگان باشند، که در این صورت امامان بیننده کار بندگان اند و همه آنها را زیر نظر دارند. قرآن می فرماید: کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهیداً (46) ما شما را امت میانه قرار دادیم تا گواه بر مردم باشید و رسول خدا بر شما گواه است. و امام صادق (ع) می فرماید: نحن شهدا الله علی خلقه (47) یعنی: ما گواهان الهی بر آفریده ها هستیم.
3. باب الهی: از ویژگی امام باب الهی است یعنی هر کس می خواهد از فیض الهی بهره مند گردد باید از درِ آن وارد شود و امامان درهای فیض خداوند هستند. قرآن می فرماید: وَ لَیْسَ الْبرِّ بِأَن تَأْتُواْ الْبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَ لَاکِنَّ الْبرِّ مَنِ اتَّقَى وَ أْتُواْ الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَ اتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون»(48)یعنی نیکی آن نیست که از پشت خانه ها وارد آن شوید، بلکه نیکی آن است که پرهیزگار بوده و از در خانه وارد آنها شوید. امام باقر (ع) می فرماید: آل محمد ابواب الله و سبیله (49) یعنی خاندان محمد درهای خدا و راه رسیدن به او هستند.
4. سابق: این کلمه بر کسانی اطلاق می گردد که در گرویدن و ایمان آوردن و عمل نیک کردن بر دیگران سبقت گرفته و پیشرو هستند. قرآن می فرماید: و منهم سابق بالخیرات (50) یعنی برخی از آنان در نیکی ها جلو زننده اند. امام رضا(ع) می فرماید: السابق بالخیرات، الامام (51) آن که در خوبی ها سبقت می گیرد همانا امام است.
http://vista.ir/article/242708/%D9%88%DB%
http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa2444
اقتباس از:
1. http://www.valiasr-aj.com
2. http://mahmoudi-siasangi.persianblog.ir
3. http://maarefquran.org
4. http://www.ghadir.com
5. http://adyanuniv.com
6. http://www.quranstudies.ir
7. http://vista.ir/article
8. http://www.islamquest.net
ارجاعات :
(1) لسان العرب، ج12، ص24،
(2) همان
(3) الصحاح تاج اللغة وصحاح العربية، ج5، ص1865،
(4) المفردات في غريب القرآن، ص24،.
(5) انبياء/ 73
(6) قصص/41
(7) الشافي في الامامة، ج1، ص5،
(8) النجاة في القيامة في تحقيق أمر الإمامة، ص41،
(9) المسلك في أصول الدين، ص306،
(10) النافع يوم الحشر في شرح الباب الحادى عشر، ص93،
(11) شرح المقاصد في علم الكلام، ج2، ص272،
(12) همان
(13) الأحكام السلطانية والولايات الدينية، ج1، ص5،
(14) نحل، آیه 44
(15) آل عمران/ 7
(16) اصول كافی، ج 1، كتاب حجت، باب الراسخین فی العلم
(17) بقره/ 213
(18) نساء آیه 165
(19) نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 147.
(20) نهج البلاغه، خطبه 131
(21) علامه حلی، مناهج الیقین، ص ۴۳۹؛ شیخ طوسی، کتاب الغیبهْ، ص ۴؛ علامه کاشف الغطاء، اصل الشیعه و اصولها، ص ۱۷۹؛ محمد رضا مظفر، عقائد الامامیه، ص ۶۵٫
(22) ر.ك. به: مسند احمد، 1 / 43؛ سنن ترمذي، 4 / 502؛ فتح الباري، 13 / 246
(23) دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 10 / 147.
(24) صحيح بخاري، 8 / 26؛ تاريخ طبري، 2.(446)
(25) صحيح بخاري، 8 / 27؛ سنن كبري بيهقي، 8 / 142.
(26) تاريخ طبري، 2 / 457 ـ 458
(27) طبقات ابن سعد، 3 / 199 ـ 200؛ مناقب عمر بن خطاب ابن جوزي، 71 ـ 75
(28) الاستيعاب، 2 / 568
(29) أنساب الأشراف بلاذري، 5 / 16 ـ 21؛ طبقات ابن سعد، 3 / 342.
(30) صواعق المحرقه، 145. «فقال عليّ: ليس ذلك إليكم إنّما ذلك إلي أهل البدر فمن رضي به أهل البدر فهو خليفة».
(31) تاريخ طبري، 3 / 450.
( 32) ر. ك: علامه حلى، كشف المراد، ص 363؛ سيد هاشم حسينى تهرانى، توضيح المراد( تعليقه بر شرح تجريد الاعتقاد)، ص 677؛ فاضل مقداد، اللوامع الالهية، ص 262.
( 33) ناظم زاده قمى، تجلى امامت، ص 7.
(34) امامت پژوهى(بررسى ديدگاههاى اماميه، معتزله واشاعره) ؛ ص64
(35) بقره، 124
(36) انبیاء، 73
(37) سجده، 24
(38) یونس ، 35
(39) یونس ، 35
(40) انبیاء،73
(41) سجده، 24
(42) همان
(43) انبیاء،73
(44) حمد، 7
(45) نور الثقلین ج1 ص 21
(46) بقره، 143
(47) نور الثقلین ، ج1 ص 134
(48) بقره ، 189
(49) نور الثقلین، 1/177
(50) فاطر، 32
(51) نور الثقلین،ج 4ص 361